کد خبر: 139156
A

حمله ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی به فیلم نرگس آبیار / فیلم او سیاه است

ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی با انتقاد از فیلم "ابلق" نوشت:ابلق نرگس آبیار در فضایی می‌گذرد که مورد علاقه سینمای امروز ایران است. فضای پایین‌شهری، حاشیه‌نشینی و حلبی‌آبادی که پر از فقر و فحشا و جنایت و داستان است. فضایی با قوانین مخصوص به خود که مهم‌ترین آن‌ها هم همان زور است.

حمله ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی به فیلم نرگس آبیار / فیلم او سیاه است

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی  با انتقاد از فیلم "ابلق" نوشت:ابلق نرگس آبیار در فضایی می‌گذرد که مورد علاقه سینمای امروز ایران است. فضای پایین‌شهری، حاشیه‌نشینی و حلبی‌آبادی که پر از فقر و فحشا و جنایت و داستان است. فضایی با قوانین مخصوص به خود که مهم‌ترین آن‌ها هم همان زور است.

بنابر گزارش دیده بان ایران؛ رسالت نوشت: محله ظاهرا غرب تهران است، در حاشیه برج‌های تازه‌ساز اطراف دریاچه چیتگر. برج‌هایی که دوربین آبیار مدام آن‌ها در کنار خانه‌های کپرمانند اهالی محله می‌گذارد تا با یک نمادپردازی تکراری اما کاملا مشهود در تهران، فاصله طبقاتی را نمایش دهد. در این اتمسفر که مختصات آن کفتربازی، گردن‌کلفتی و لات‌بازی، معرکه‌گیری و فرهنگ سنتی آلوده به خرافه است؛ شخصیتی متنفذ و ظاهرالصلاح وجود دارد که چهره مثبت و بفهمی نفهمی زیبایش، از او واژه خوب را در ذهن تداعی می‌کند. این شخصیت پدرخوانده بخشی از ساکنان این محله است که با هم نسبت خانوادگی دارند. از آن‌ها حمایت می‌کند و سر سفره‌هایشان نان می‌گذارد. هیچ‌ پدرخواندگی‌ای مجانی نیست در جریان فیلم، می‌فهمیم او هم در ازای این پدرخواندگی چیزهایی از اهالی می‌خواهد.
راحله، زنی که الناز شاکردوست نقش او را بازی می‌کند، از شوهرش کتک می‌خورد. هوتن شکیبا در ابلق، شوهر خوبی برای راحله نیست. ظاهر زمخت و رفتار بدش با شاکردوست، برای او واژه «بد» را در ذهن تداعی می‌کند. نقطه مثبت فیلم آبیار این است جای این دو خوب و بد را با هم عوض می‌کند. پدرخوانده جوان محله که جلال نام دارد، قصد تعرض به راحله را دارد و علی شوهر راحله، با غیرت پایین‌شهری از او دفاع می‌کند. هرچند این غیرت که معنایی جز دست‌به‌چاقو شدن و قتل ندارد، باعث می‌شود در نهایت راحله از ادعای به حق خود دست بکشد و در اصل غیرت علی، به بی‌غیرتی او منجر می‌شود.
انحراف جلال، چیزی است که اغلب محله، حتی زن او از آن خبر دارد، اما برای هیچ‌کس نمی‌صرفد که به این دلیل با جلال درگیر شود. او پدرخوانده است و قدرت دارد. زنش یک جور قربانی این قدرت می‌شود و دیگران هم به نوعی دیگر.
محله‌ای که آبیار در ابلق ترسیم می‌کند، یک زورآباد است. او گویی با یک مثال، می‌خواهد جنبش «می تو» را هم برای توضیح دهد. در زورآباد، قانون حکمرانی نمی‌کند و به همین دلیل تنها سلاح قربانی‌ها فریاد است، سلاحی که در سایه قدرت شخص ظالم، کمکی به مظلوم نمی‌کند. چه خاصیت قدرت این است که با درگیر کردن منفعت، حقیقت را از کار می‌اندازد. اما جهان زورآباد نیست. درست است که در تمام شئون زندگی انسان‌ها قدرت به انواع مختلف قابل مشاهده است، اما این قدرت در اغلب زمان‌ها و مکان‌ها آنچنان قاهر نیست که در برابر آن راهی جز فریاد نداشته باشیم. شکایت کردن به یک مرجع قانونی راه حلی دیرینه است. اتمسفر پایین‌شهری و برخی خرده‌فرهنگ‌های خاص را نباید به کل یک جامعه تعمیم داد، فیلم آبیار در نهایت در مورد یک فضای خاص است. فضایی که به سادگی می‌توان قانون را از آن کنار گذاشت و قصه‌ای را بدون مزاحمت مقوله قانون، تعریف کرد.
البته راه حل نهایی فیلم نه فریاد، که فرار است. هجرت البته مفهوم مقدس است که در معارف دینی ما هم یافت می‌شود. اگر برای ادامه زندگی به راه و رسم درست، زورمان به جامعه و جغرافیای‌مان نمی‌رسد، خدا از ما توقع دارد که از وسعت زمین بهره برده و هجرت کنیم. این هجرت طبعا در جایی است که امکان مبارزه و احقاق حق به شیوه درست نباشد. همچنین باید دانست که از ظلم اجتماعی، ظلمی که در بافت جامعه تنیده شده باشد، به هیچ‌کجا نمی‌توان گریخت. پس هیچ‌کدام از دور راه حل فیلم برای مواجهه با ظلم به کار نمی‌آید، نه فریاد و نه فرار. راه‌حل، مقاومت، ایستادگی و دفاع از مظلوم است، گوهرهایی انسانی که در محله فیلم آبیار قحط بود و البته انصافا در دنیای ما هم قحط است، ای کاش لااقل در داستان‌ها یافت می‌شد. ای کاش تنها شاهد ظلمی که به راحله شد لال نبود. دنیای زورآباد، دنیایی که ابلق آن را ترسیم می‌کند، سیاه و سفید نیست؛ تماما سیاه است.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر