آیا با شعار دادن و قربان صدقه رفتن، کالای ایرانی حمایت می شود؟
در طول چند دهه گذشته دست روی تولیداتی گذاشتهایم که هیچگاه نتوانسته است صرفه اقتصادی ایجاد کند به همین دلیل، کارفرماها به سود موردنظر خود نمیرسند چون هزینه تولید بالا است، کارگران به دستمزد مورد نیاز خود نمیرسند چون کارخانه سربهسر یا با ضرر کار میکند و مشتریان نیز به محصول مطلوب نمیرسند چون محصولات، کیفیت حتی در حد کالای درجه سه چینی را ندارد با این حال، در اسفند هر سال در کشوری که یک قلم اختلاسش گم شدن صدها میلیارد دلار پول نفت است، مدیرانمان بر سر پنج ریال افزایش و کاهش دستمزد کارگران چنان بلوایی به پا میکنند که تا دوهفته خوراک خبری برای شبکههای آنسوی آبها فراهم میشود و درنهایت هم دستمزد کارگر(یکی از عوامل اصلی تولید باکیفیت) را مقدار اندکی افزایش میدهند؛ مصداق ضرب المثل معروف "فیل موش زایید".
دیده بان ایران: فرامرز سیدآقایی (روزنامه نگار ) : یک- مثال اتومبیلهای ایرانی آنقدر تکرار شده که این یادداشت را ترجیح میدهم با مثال دیگری چون گندم و محصولات کشاورزی آغاز کنم. اصرار رژیم سیاسی پدیدآمده از یک انقلاب سیاسی برای خودکفایی در تولید گندم از چه چیزی ناشی میشود؟ تنها ترس از ایجاد مشکلاتی در امنیت ملی میتواند مدیران کشوری کمآب، دارای زمینهای کویری وسیع، هوای نیمهخشک و منابع آبی متزلزل و روبهپایان را وادار کند که به خودکفایی در تولید گندم اصرار ورزند. خودکفایی گندم در ایران نخستینباری که اتفاق افتاد، در دولت اصلاحات بود اما به چه قیمت؟ به قیمت زیرکشت بردن بسیاری از مراتع کشور و درنتیجه، بهمخوردن چرخه تغذیه دام و افزایش یکباره قیمت گوشت. حتما کسانی که دستی در اخبار و امور اقتصادی دارند آن سالها را به یاد میآورند.
دغدغهها و سخنرانیهای رهبران انقلاب در ماهها و سالهای اولیه انقلاب نشان میدهد تجربه شکست سالوادور آلنده بوسیله اعتصاب کامیونداران شیلیایی و تعطیل کردن حملونقل کالا(که یکی از عوامل زمینزدن دولت او بود) در اوایل دهه هفتاد قرن پیشین میلادی این ترس را در دل رهبران ایران از همان ابتدای انقلاب 57 بکارد و باعث شود به اقتصاد، تولید کالا و ارائه خدمات نگاه امنیتی داشته باشند تا مبادا با اتفاقاتی نظیر شیلی بتوان انقلاب را سرنگون کرد. از جمله کالاهایی که از نظر بنیانگذاران انقلاب و مدیران دولتهای رفته و آمده اهمیت امنیتی دارد و با غذای بیشتر مردم رابطه مستقیم دارد، گندم است بطوری که در گویشهای مدیریتی و نوشتارهای رسمی از آن با عبارت "کالای استراتژیک(به معنای عامیانه این واژه نه تخصصی که مفهوم نظامی دارد)" یاد میشود.اهمیت سیاسی و استراتژیک دادن به تولید گندم باعث شده است مدیران کشور به این فکر نکنند که آیا تولید و خودکفایی در تولید این کالا مزیت نسبی هم دارد یا نه و فکر نکنند باوجودی که تولید گندم در کشور ما مزیت نسبی ندارد چرا باید بر خودکفایی آن اصرار ورزید. درباره دیگر محصولات کشاورزی هم شرایط با کمی تفاوت همین وضع را در 25 سال گذشته پیدا کرده است. به عنوان مثال، منطقه آذربایجان غربی روزگاری قطب تولید و صادرات انواع انگور و مشتقات آن و سپس سیب بود اما بنا به دلایلی که مدیرانمان میدانند، تولید انگور مقهور سیب شد و سیبستانها که آب بیشتری میطلبند جای تاکستانهای قدیمی، پرمحصول و پربازده ارومیه و توابع آن را گرفت و فشار بیش از حدی بر منابع آبی آن منطقه وارد کرد و تبدیل شد به یکی از دلایل خشک شدن دریاچه ارومیه. همین قضاوت را ما در تصمیمگیریهای مدیران برای برخی دیگر از کالاها و خدمات میتوانیم ببینیم.بنابراین، با تصمیمات مدیران(فارغ از اینکه تصمیمات در دولتهای متعدد شکلها و اهداف متعددی یافته و از دستورات برنامهها خارج شده است) در طول چند دهه گذشته دست روی تولیداتی گذاشتهایم که هیچگاه نتوانسته است صرفه اقتصادی ایجاد کند به همین دلیل، کارفرماها به سود موردنظر خود نمیرسند چون هزینه تولید بالا است، کارگران به دستمزد مورد نیاز خود نمیرسند چون کارخانه سربهسر یا با ضرر کار میکند و مشتریان نیز به محصول مطلوب نمیرسند چون محصولات، کیفیت حتی در حد کالای درجه سه چینی را ندارد با این حال، در اسفند هر سال در کشوری که یک قلم اختلاسش گم شدن صدها میلیارد دلار پول نفت است، مدیرانمان بر سر پنج ریال افزایش و کاهش دستمزد کارگران چنان بلوایی به پا میکنند که تا دوهفته خوراک خبری برای شبکههای آنسوی آبها فراهم میشود و درنهایت هم دستمزد کارگر(یکی از عوامل اصلی تولید باکیفیت) را مقدار اندکی افزایش میدهند؛ مصداق ضرب المثل معروف "فیل موش زایید".
در تولیدات دامی، نهادههای دامی در انحصار است با اینکه هیچگاه رسما اعلام نشده مرغ هم کالای استراتژیک است. صنعت مرغداری صنعتی است همیشه آسیبپذیر و در معرض ورشکستگی. هنوز ما قادر نیستیم تولیدات دامی را به شرایطی برسانیم که مزیت نسبی داشته باشد و معمولا هر چندگاه یکبار بهدلیل جابجایی قیمت و واردات نهادههای دامی یا بیماری، تولیدکنندگان بخش خصوصی مرغ با سر به زمین میخورند، بدهکار و راهی زندان میشوند. مدیران تصمیمساز هم تا مدتها با واردات پروتئین برای ثابت نگه داشتن قیمت تولیدات دامی بازار را مدیریت میکنند.
سید آقایی, [23.03.18 20:46]
دو- اتومبیل در کشور ما با کمی تفاوت البته داستانی شبیه گندم دارد. اتومبیل قرار بود به شکل مونتاژ وارد ایران شود تا استارت چنین صنعتی زده شود و سپس با استفاده از سرمایه سرمایهگذاران بخش خصوصی به خطوط تولید اتومبیل ایرانی تبدیل شود اما قبل از انقلاب پس از گذشت سالها هیچ تغییری در کیفیت و تکنولوژی ساخت این کالا ایجاد نشد و بعد از انقلاب تولید اتومبیل از بخش خصوصی به بخش دولتی منتقل شد و بدلیل ناتوانی چرخه مدیریت دولتی در مدیریت صنعتی از مونتاژی به مونتاژ دیگر و از نام خارجی به نامی دیگر خزید و هیچگاه اتومبیلی با تکنولوژی و نام ایرانی تولید نشد درعینحال، رویه مونتاژ برخی اتومبیلهای با کیفیت خارجی نیز با سیاستی تخیلی، ناقص و بیمانیفست به نام "بومیسازی" به اتومبیل با کیفیت چینی یا نامرغوب ایرانی تغییر مسیر داد. درواقع، بومیسازی کالاهای وارداتی از اتومبیل گرفته تا دیگر انواع، در ایران مفهومی ندارد جز "بیکیفیتسازی".
اتومبیل(بدون اعلام رسمی) بدلیل ایجاد آمار اشتغال مستقیم و غیرمستقیم، از نگاه رهبران کشور کالای استراتژیک تلقی میشود بهطوری که به هیچعنوان حاضر نیستند برای تبدیل آن به محصول قابل دفاع حتی یک روز تعطیلش کنند. حتی اکنون که آسیبهای مصرف سوخت فسیلی توسط میلیونها دستگاه اتومبیل بدکیفیت ایرانی نفس شهرها را گرفته، برای ورود یا تولید وسایل نقلیه هیبریدی و برقی هیچ تمایلی در مدیران کشور دیده نمیشود. شباهت اتومبیل با گندم برای مشتریان ایرانی در اجباری است که به خرید آن دارند و تفاوتش در این است که مشتریان ایرانی برای خرید اتومبیل حق انتخاب دارند اما چه انتخابی؟ انتخاب بین کالای درجه پایین با پایینتر و خیلی پایین.
سه- نگاه امنیتی رهبران ایران روی تولید کالاها و خدمات باعث شده است روسا و مدیران کارخانهها و بانکهای کشور از طیوف امنیتی یا وابسته به مقوله امنیت انتخاب شوند. هربار جملهای درباره این موضوع میخوانم یا مینویسم، به یاد عکسی از وقایع سال 88 میافتم از رئیس یکی از کارخانههای نه چندان مهم صنعتی که کلت به کمر و سوار بر موتور، سر به دنبال معترضان به نتایج انتخابات گذاشته بود و هم او، در عکسی دیگر کنار بابکخان زنجانی نشسته بود. مهره امنیتی را چه به ریاست کارخانه تولیدی؟ چه به تولید؟ نتیجه نگاه امنیتی به تولید کالا و خدمات در خدمات ارتباطی هم دیده میشود؛ مخابرات. آیا به سرمایهدارانی از طیف مردم عادی اجازه داده میشود وارد فعالیت اقتصادی مخابراتی و ارتباطی شوند، شرکت اپراتوری تلفن تاسیس و به مردم خدماترسانی کنند؟ نگاه امنیتی و تلقی استراتژیک از برخی خدمات این اجازه را هرگز به کسی نمیدهد.
چهار- مصرف کالای ایرانی با شعار و قربان صدقه رفتن محقق نمیشود؛ اگر بشود با قربان صدقه صاحبان سرمایه بخش خصوصی به منظور جذب سرمایه و تولید خوب، بیشتر و ارزانتر محقق میشود(البته نه آن بخش خصوصی که رشته طنابش در دستگاههای دولتی و حکومتی به پایه میزهای مدیریتی و رانتهای حاصل از مصوبات پولزا گره خورده است). هرگشایشی در صنعت و اقتصاد فقط میتواند از صدقهسر سرمایهگذاران بخش خصوصی واقعی درکنار تصمیمات مدیران کارشناس، فهیم، دلسوز و چشمودل سیر به دست بیاید نه از راه اختراع شعارهای سالانه، سمینار و صرف بودجه برای تبلیغ شعار سال. همه ضعفهایی که ما در جایجای موضوعات مورد بحث هرسالهمان خصوصا مرتبط با نامگذاریهای سالانه داریم، مستقیما به نحوه، ریخت و روش مدیریت در سطح کلان وابسته است. برای تغییر این مدیریت هیچ نیازی به انقلاب، شورش و برداشتن گامهای خارقالعاده نداریم، بلکه کافی است در نخستین قدم مردم و سرمایههای مردمی را محرم اقتصاد بدانیم، نگاه امنیتی و تلقی استراتژیک را از روی تولید کالاها و خدمات برداریم و در قدم بعدی به دنبال کشف مزیت نسبی در اقتصادمان باشیم، نیازهای کشور را به دو دسته تولیدی و وارداتی تقسیمبندی کنیم. دستهای از کالاها را به هیچ عنوان به سمت تولیدش نرویم و با وارداتش مانع هدررفت سرمایههای پولی ومحیط زیستی خود شویم و دسته ای دیگر از کالاها را که تولید آنها مزیت نسبی دارد با هزینه پایین تولید کنیم.