عفت مرعشی

  • ازدواج ما کاملا سنتی بود. من و ایشان نسبت فامیلی دور داشتیم، البته با توجه به حضور طلاب در روستاها از جمله روستای ما، علی‌آباد مرعشی، ایشان را از دور هنگام سخنرانی در ایام عزاداری دیده بودم ولی بدلیل ارتباط خانوادگی با آیات اخوان مرعشی و حضور آقای هاشمی یا «آشیخ اکبر» - ایشان را تا آخرین روز اینگونه صدا می‌زدم - و پیشنهاد آنها به ابوی بنده، توسط پدر آشیخ اکبر به پدر بنده حجت‌الاسلام و المسلمین سیدصادق مرعشی، توافقات انجام شده بود و مخالفت هم دیگر اثری نداشت چرا که نظر من را نخواسته بودند و بالاخره در سرنوشت من و او این وصلت نوشته شده بود و باید اتفاق می‌افتاد. در حد بسیار محدودی اطلاع داشتم که روحانی و طلبه هستند و قم زندگی می‌کنند و باید با ایشان به قم بروم و با زندگی طلبگی بسازم. بعضی هم می‌گفتند که سرش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد ولی نمی‌فهمیدم منظورشان چیست. البته اینکه همسر یک روحانی بشوم و زندگی طلبگی را بپذیرم برایم مشکل بود. بالاخره قبول کردم و پای آن تا آخر زندگی ایشان ایستادم و حدود ۵۷ سال زندگی مشترک داشتیم که با وجود همه ناملایمات و مشکلات راضی به رضای خداوند بودیم.