کد خبر: 22836
A

گفت و گو با مجروحان ٢ حادثه تروریستی دیروز؛ وقتی گلوله هایشان تمام می شد خودشان را منفجر می کردند!

همراهان «مهدی قدرتی» دیروز پشت در اتاق عمل منتظر بودند. برادر و خواهرزاده‌اش، با چهره‌هایی که نگرانی روی آن نشسته بود، چشم به درِ سفید دوخته‌اند: «خبرش را که شنیدم، به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد، مدام شماره‌اش را گرفتم تا بالاخره همکارش گفت که این‌طور شده. ما هم خودمان را رساندیم بیمارستان.» اینها را حسن می‌گوید، برادر «مهدی». مهدیِ ٤٤ساله‌ای که پسرش از بعدازظهر همان روز منتظر است تا به خانه بازگردد: «برادرم در اتاق نگهبانی بود که به شیشه‌ها شلیک شد، شیشه‌ها خرد شد و می‌افتاد روی مهدی. الان گونه سمت چپش شکسته و صورتش پر از شیشه است.»

گفت و گو با مجروحان ٢ حادثه تروریستی دیروز؛ وقتی گلوله هایشان تمام می شد خودشان را منفجر می کردند!

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛  تهران دیروز، روز پرالتهابی را پشت سر گذاشت. روزی که نه فقط برای پایتخت‌نشین‌ها که برای همه ایرانیان، همراه با ترس، اضطراب و نگرانی بود و البته با احساس همدلی آنها با هم تمام شد. خبرهای دو حادثه تروریستی در ساختمان اداری مجلس شورای اسلامی و دیگری در محوطه حرم امام‌خمینی(ره) از حدود ساعت ١٠ صبح دیروز از کانال‌های تلگرامی، صفحه‌های اینستاگرام و توییتر و مثل همیشه با تاخیر از شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی مخابره شد. هر لحظه خبر یک اتفاق جدید، یک کشته و یک مصدوم می‌آمد و تصاویر لحظه به لحظه از محل وقوع حادثه منتشر می‌شد. بهارستان و حرم امام‌خمینی(ره) دیروز ملتهب‌ترین نقطه‌های شهر بودند. راه‌ها بسته شد، نیروهای امنیتی سرازیر شدند، صدای تیراندازی بالا رفت، ایست بازرسی‌ها در مسیرهای منتهی به این دو محل فعال شد و حوالی ساعت سه بعدازظهر، همه چیز تمام شد؛ همه چیز با شهادت ١٢ نفر و مصدومیت ٤٦ نفر دیگر تمام شد. شهدایی که به سردخانه منتقل و مصدومانی که روانه بیمارستان شدند. تخت‌های اورژانس،‌ آی‌سی‌یو و اتاق عمل بیمارستان‌های سینا، شهدای هفتم تیر، طرفه، امام حسین(ع) و معیری دیروز از مصدومان این دو حادثه پر بود. کارگران بخش‌های خدمات و نگهبانی و عابران پیاده و کارمندان مجلس شورای اسلامی در تیررس حوادث تروریستی دیروز بودند؛ کسانی که پشت میزها در اتاق نگهبانی یا در دفتر کار یا در محوطه مشغول کار بودند. «هانیه اکبری» اما کارمند مجلس و حرم نبود؛ زن ٣٧ساله‌ای بود که از لرستان راهی تهران شده بود؛ معلم نهضت سوادآموزی که پیگیری مطالبات صنفی‌اش او را به پایتخت کشانده بود و دیروز در مقابل مجلس هدف گلوله قرار گرفت و جان داد.

حوادث تروریستی تمام نشده بود که وزیر بهداشت و تعدادی از نمایندگان مجلس برای دلجویی و اطلاع از روند درمان مصدومان، به بیمارستان‌ها رفتند. مصدومان یا تیر خورده بودند یا بر اثر انفجار آسیب دیده بودند. دیروز گلوله‌های زیادی از دست و پا و کمر مصدومان خارج شد و خیلی‌های دیگر روی تن دیوار و خودرو‌ها ماند. چشم‌های نگران مادر، خواهر، همسر و پدر مصدومان به در اتاق عمل و ‌ای‌سی‌یو و دهان پزشکان دوخته شده بود. از آن طرف، همزمان در صفحه‌های مجازی اتفاق دیگری افتاد؛ اتفاقی که حکایت از همدلی و اتحاد مردم داشت. هشتگ‌های «ما همه با همیم»، «همه برای ایران»، «همدلیم» و «ایرانِ من» و خیلی‌های دیگر، فضای مجازی را پُر کرده بود. دیروز همه می‌خواستند شریک غم‌ها شوند.

انتقال ٥ مصدوم حادثه حرم مطهربه بیمارستان شهدای هفتم‌تیر

مسیر تا بیمارستان شهدای هفت‌تیر، طولانی است و راه‌های منتهی به بیمارستان، پُر از مامورهایی  است که برای «ایست بازرسی» ایستاده‌اند. قبل از ظهر بود که پنج نفر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) را به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر که نزدیک‌ترین مرکز درمانی به حرم است، منتقل کردند. مصدومانی که تا ساعت ٢ بعدازظهر روز گذشته، دونفرشان که آسیب‌های سطحی از حادثه تروریستی دیده بودند، مرخص شدند. حسن امیری، رئیس بیمارستان شهدای هفتم‌تیر اولین کسی است که درباره وضع مصدومان منتقل‌شده به این بیمارستان به «شهروند» توضیح می‌دهد: « قبل از ظهر بود که به ما اطلاع دادند تعدادی از مصدومان حادثه حرم مطهر را به بیمارستان هفت‌تیر منتقل می‌کنند. هر ٥نفر پس از ورود به بیمارستان تحت درمان قرار گرفتند، دونفر از آنها سرپایی درمان شده و مرخص شدند، یک نفر از آنها مامور نیروی انتظامی بود که تیر خورده بود و به یکی از بیمارستان‌های ناجا منتقل شد، سه نفر دیگر هم الان در بخش اورژانس و‌ آی‌سی‌یو بستری هستند.» به گفته امیری، کسانی که مرخص شدند، جزو مصدومانی نبودند که تیر خورده‌اند: «هیچ‌کدام از مصدومانی که به این بیمارستان منتقل شدند، آسیب جدی ندیده‌اند.»

«سعید میرکی» یکی از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) است که از دیروز بعدازظهر در ‌آی‌سی‌یو بیمارستان شهدای هفتم‌تیر بستری است: «کارمند حرم هستم و در پروژه صحن اصلی حرم مشغول به کارم. حدود ساعت ١٠ صبح بود که با خودروی خاور جرثقیل، به سمت بخشی از حرم رفتیم که سرویس کولرها را خالی کنیم، سه‌نفر بودیم، دونفر سوار خودرو شدیم و یک نفر همان جا ماند. در مسیر برگشت بودیم که دیدیم دو مرد به سمت کلانتری حرم شلیک می‌کنند، تفنگ‌شان بزرگ بود، ما در فاصله ٢٠متری از آنها قرار داشتیم، تا آنها را دیدیم، برگشتیم که فرار کنیم اما آنها ما را دیدند و شروع کردند به سمت ما تیراندازی. همان موقع بود که احساس کردم یک چیز تیزی از شانه‌ام رد شد. دست زدم دیدم خون آمده. همان جا حالم بد شد.» او پس از این اتفاق به درمانگاه حرم منتقل شد و از آن‌جا به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر؛ «تیری که به من شلیک شده بود، از پشت گردن خورده بود و از شانه جلو بیرون آمده بود. البته به سمت راننده هم شلیک شد، اما تیر از کنار گردنش رد شد و فقط یک خراشیدگی ایجاد کرده بود.» «سعید میرکی»، ٤٢ساله است و دو دختر دارد، خانه‌شان رباط‌کریم است، هنوز کسی از خانواده از جزییات ماجرا خبر ندارد: «همکاران دیگرم داخل حرم بودند که مصدوم شدند، نمی‌دانم قبل از ما به آنها شلیک شده بود یا بعد از ما.» او می‌گوید: آنچه برای او و همکارانش در حرم اتفاق افتاد، «وحشتناک» بود: «لباس‌های تیراندازها خیلی معمولی بود، یکی‌شان یک شلوار شش‌جیب تنش بود و ریش داشت، شاید ٢٦، ٢٧ساله بود.» به گفته میرکی، فاصله نگهبانی و کلانتری، شاید ٣٠، ٤٠متر بود اما تیراندازها به هر دو بخش شلیک کرده بودند. همایونی، سرپرست ‌آی‌سی‌یو، همان‌جا بالای سر «سعید» ایستاده: «از نظر عمومی شرایط بیمار خوب است، تنها دو مسیر سوراخ روی شانه‌اش وجود دارد، باید به اتاق عمل برود تا ببینیم ترکشی در بدنش مانده یا خیر.»

«حمید» برادر سعید پشت در ‌آی‌سی‌یو همراه با دایی‌اش ایستاده. دایی‌شان هم کارمند حرم است: «ما خبر حادثه را از تلگرام فهمیدیم، تماس که گرفتیم، فهمیدیم چه اتفاقی افتاده.» دایی سعید نگران است و موقع بازدید وزیر بهداشت از مصدومان حادثه در بیمارستان حضور داشت: «من خودم از نزدیک مصدومان را ندیدم، اما ظاهرا یکی از آنها کلت داشت و دیگری کلاشینکف.» و ادامه می‌دهد: «صدای تیراندازی که بلند شد، بچه‌های سپاه و ارتش آمدند و نذاشتند که ما نزدیکتر شویم، اما دیدم که موقع تیراندازی یکی از همکاران دوستش را هل داد تا تیر به او نخورد که درنهایت تیر به گوشش خورده بود. او را هم آورده بودند این بیمارستان که همین چند دقیقه قبل مرخص شد. ما صدایش می‌کردیم اوس حسن». او صدای شلیک هفت هشت گلوله به گوشش خورده بود: «یکی از تروریست‌ها زن بود، یکی دیگر خودش را منفجر کرد، می‌گویند کنترل دست همان زن بود.» او می‌گوید، یکی دیگر از مصدومان از کارگران سرویس بهداشتی بود، یکی هم حسین جعفری که سرپایی درمان شد، آن یکی هم مهدی قدرتی بود که نگهبان ورودی اصلی حرم است.

همراهان «مهدی قدرتی» دیروز پشت در اتاق عمل منتظر بودند. برادر و خواهرزاده‌اش، با چهره‌هایی که نگرانی روی آن نشسته بود، چشم به درِ سفید دوخته‌اند: «خبرش را که شنیدم، به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد، مدام شماره‌اش را گرفتم تا بالاخره همکارش گفت که این‌طور شده. ما هم خودمان را رساندیم بیمارستان.» اینها را حسن می‌گوید، برادر «مهدی». مهدیِ ٤٤ساله‌ای که پسرش از بعدازظهر همان روز منتظر است تا به خانه بازگردد:  «برادرم در اتاق نگهبانی بود که به شیشه‌ها شلیک شد، شیشه‌ها خرد شد و می‌افتاد روی مهدی. الان گونه سمت چپش شکسته و صورتش پر از شیشه است.»

علیرضا رحیمی، یکی دیگر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر است. او روی اولین تخت اورژانس بستری شده و دستش را گرفته: «من کارمند امداد خودرو هستم، صدای تیراندازی را که شنیدم، داشتم فرار می‌کردم که دستم ضربه دید.» علیرضا ٥١ساله است و بعد از حادثه اوضاع روحی خوبی ندارد.

روایت مجروحان و شاهدان حادثهمجلس شورای اسلامی

ساعتی پس از نخستین شلیک‌ها در مجلس شورای اسلامی و درحالی‌ که هنوز تروریست‌ها در طبقات چهارم و پنجم درحال شلیک بودند، حدود ۱۳نفر از مجروحان این حادثه به بیمارستان سینا در میدان حسن‌آباد منتقل شدند؛ مجروحانی که در سالن انتظار مجلس درحال رایزنی با مسئولان دفاتر نمایندگان برای دیدار و حل مشکلات خود بودند ولی یکی از وحشتناک‌ترین روزهای عمر خود را به چشم دیدند.

«ابراهیم خلف‌کش» که از مرند و برای ملاقات با نماینده این شهر به تهران آمده بود، حالا با سه گلوله در بازویش و روی تختی به سمت بخش سی‌تی‌اسکن این بیمارستان برده می‌شود. «محمد حسن‌نژاد»، نماینده جوان مرند و جلفا در مجلس شورای اسلامی همراه با تخت او حرکت می‌کند و تلاش می‌کند به او روحیه بدهد. خلف‌کش درباره وضع جسمی خود و لحظه ورود فرد مهاجم می‌گوید: «من سه تا گلوله به بازویم خورد ولی حالم الان خوب است. می‌خواستم نماینده مرند را ببینم. من یک نفرشان را دیدم، همین‌طور شلیک می‌کرد و جلو می‌آمد؛ رگباری شلیک می‌کردند و خیلی از مردمی که در سالن انتظار بودند، تیر خوردند.» او این حرف‌ها را قبل از ورود به بخش می‌گوید. حسن‌نژاد، نماینده مرند و جلفا هم که برای بررسی وضع همشهری و ارباب‌رجوع‌اش به بیمارستان سینا آمده، روایتی از حادثه مجلس دارد: «من در صحن مجلس بودم ولی دفتر کارم در طبقه چهارم را کلا به رگبار بستند. ایشان ولی مراجعه‌کننده بودند و در سالن انتظار گلوله خورد.» نماینده مردم مرند و جلفا ادامه می‌دهد: «اینها تا بانک ملی داخل ساختمان مجلس آمدند و می‌خواستند بروند طبقه دوم صحن؛ قسمت خبرنگاران و تماشاچیان که از آن‌جا نمایندگان را به رگبار ببندند، نارنجک هم همراهشان بود، ولی آسانسور دست راست را سوار شدند و به طبقه چهار رفتند. اینجور که ما شنیدیم و گفتند، هدف‌شان این بوده.» اما در خبرها و به نقل از محمود صادقی نماینده مردم تهران در مجلس، خبر از درگیری یکی از نمایندگان به تروریست‌ها منتشر شده است. حسن‌نژاد درباره این درگیری می‌گوید: «آنها از قسمت ورودی زنان وارد شدند و از همان‌جا شروع به شلیک کردند و تا داخل ساختمان هم آمدند، بعد سوار آسانسور شدند و رفتند طبقه چهار یا پنج. همه نمایندگان در صحن مجلس بودند. البته آقای کرم‌پور (کورش کرم‌پور حقیقی، نماینده مردم فیروزآباد و فراشبند و قیر و کارزین) بیرون بودند و کلت یکی از پاسداران شهیدشده را برداشت و با آنها درگیر شد.»

«صابر رییسی» مسئول دفتر نماینده چابهار در مجلس شورای اسلامی هم یکی از مجروحان حادثه مجلس است چندین گلوله به ساق پا و بازوانش وارد شده است. «سعید اربابی»، نماینده سابق ایرانشهر یکی از بستگان رییسی است که حالا پشت در اتاق عمل منتظر بهبودی خواهرزاده خود است. آن‌طور که اربابی می‌گوید، مسئول دفتر نماینده چابهار مانند دیگر مجروحان ساکن در این بیمارستان، هنگام ورود به مجلس و در سالن انتظار حادثه‌دیده است: «صابر، خواهرزاده من و مسئول دفتر نماینده چابهار است. حدود ساعت ۱۰ وارد مجلس شد و هنوز در سالن انتظار بود که این گروه وارد شدند و چند تیر به ساق‌پا و بازویش زدند. من قبل از ورود به اتاق عمل ندیدمش ولی حال عمومی‌اش بد نبود و الان هم منتظریم که از اتاق عمل خارج شود.»

«امیرهادی وثوق» هم شهروندی است که لحظه ورود یکی از مهاجمان مسلح به سالن انتظار مجلس، درحال رایزنی و تماس با مسئول دفتر «بهروز نعمتی» نماینده تهران، برای حل مشکل شخصی‌اش بوده. ساق‌پای این شهروند هم تیر خورده ولی وضع عمومی مناسبی دارد: «من در سالن انتظار، منتظر بودم که با هماهنگی با دفتر آقای نعمتی، بتوانم او را ببینم که یک مرتبه صدای تیر را شنیدم. خودم فقط یکی از آنها را دیدم که همان هم به من شلیک کرد. آمدند داخل تیر زدند؛ ما اول فکر کردیم صدای ترقه است بعد دیدم از همان دم در قلع‌و‌قمع می‌کند و جلو می‌آید. من فرار کردم ولی ساق‌پایم تیر خورد. من داشتم شماره دفتر آقای نعمتی را می‌گرفتم که صدای تیر را شنیدم؛ تلفن سالن انتظار، ته سالن است و وقتی که نگاه کردم فقط فرار مردم را می‌دیدم، بعضی هم درحال فرار تیر می‌خوردند و می‌افتادند. مهاجم یک نفر بود و من اصلا نتوانستم ببینمش.»

«رضا» اما یکی از شاهدان عینی این حادثه در میدان بهارستان بوده است. او مدت‌هاست که سوار بر موتورش کنار در ورودی بیمارستان شفا به انتظار می‌نشیند و بسیاری از تجمعات کنار مجلس را دیده اما می‌گوید که امروز تجربه عجیب و تلخی را پشت سرگذاشته است: «فرزند کوچک رفیق قدیمی من در بیمارستان شفا بود و دخترش برای ملاقات به سمت بیمارستان شفا می‌آمد که یکی از عوامل همین حادثه با تیر به سینه‌اش شلیک کرد و همان‌جا شهید شد. اول یک پیرمرد را زدند بعد هم دختر رفیق من را.»

او برخلاف برخی اظهارنظرها، از فرار مردم هنگام تیراندازی می‌گوید: «من پیک موتوری هستم و هر روز کنار همین بیمارستانم. دیروز جلوی مجلس گروهی در اعتراض به کاسپین جمع شده ‌بودند و من اول فکر کردم دوباره همان تجمع است. البته امروز هم معترضان کاسپین بودند و بسیاری از مجروحان هم از همین گروه هستند. مردم وقتی صدای تیر را شنیدند، شروع به فرار کردند، یکی از داعشی‌ها با نیروهای مجلس درگیر شد، بعد به سمت بیرون آمد و روبه‌روی بیمارستان خودش را منفجر کرد و همان‌جا خیلی از مردم زخمی و مجروح شدند. وقتی این فرد درحال شلیک از مجلس خارج شد، نیروهای انتظامی تازه رسیده بودند و لحظه انتحار ماموران هم مجبور به فرار همراه مردم شدند. همین که خودش را منفجر کرد، کف خیابان مجاهدین پر از خون شد و الان آتش‌نشانی خیابان را شسته. من کنار در ورودی بیمارستان بودم و تیراندازی از پنجره مجلس به سمت مردم را به چشم دیدم. یکی از شیشه‌های پنجره را شکسته بود و به سمت مردم تیراندازی می‌کرد، چند دقیقه بعد صدای انفجار را شنیدم و شیشه بالایی چندین پنجره با هم منفجر شدند. لحظه‌ای که طرف خودش را منفجر کرد، من ٥٠-٤٠متری محل بودم و همین انفجار بیرون باعث شد که تعداد زیادی زخمی شوند. بعد از این، هم ماموران مردم را متفرق کردند، البته خود مردم هم ترسیده بودند، چون مردم ترس داشتند که دوباره و در جای دیگری کسی خودش را منفجر کند.»

واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به حوادث تروریستی دیروز

لیمو #

شهروند| کاربران شبکه‌های اجتماعی هم دیروز از بقیه مردم جدا نبودند؛ ترس، همدلی و نگرانی فصل مشترک واکنش‌های آنها در این شبکه‌ها بود و این موضوع باعث شد که هشتگ‌های مختلف درباره حمله‌های تروریستی دیروز در توییتر ساخته و برای ساعاتی به ترند دوم و سوم جهان تبدیل شوند. از همان دقایق اولیه دو حادثه تروریستی در حرم امام‌خمینی(ره) و مجلس، کاربران شبکه‌های اجتماعی مثل توییتر و فیس‌بوک در این‌باره نظر دادند. انتقاد از نحوه پوشش این حادثه در صداوسیما، تشویق به ایجاد همدلی بین ایرانی‌ها و نترسیدن از این حوادث، تشکر و قدردانی از نیروهای امنیتی و انتظامی حاضر در محل این دو حادثه و البته کمی نگرانی برای روزهای آینده، از موضوعاتی بودند که این کاربران درباره آنها صحبت کردند.

مثلا «امید» دیروز در این ‌باره در حساب توییتری‌اش با انتشار عکسی از ماموران امنیتی حاضر در مجلس نوشت: «شاید اگر حوادث امروز در نقطه‌ای از جهان رخ داده بود، تعداد تلفات بیش از این می‌شد؛ این مردان همه تلاش‌شان را کردند تا امنیت به تهران برگردد.» «زهرا» هم در این‌باره نوشت: «به هر حال باید خسته نباشید گفت به نیروهایی که این عملیات رو تا حد امکان ناکام گذاشتن. طبیعتا در کنار همیم.»

«زهرا» هم خبر جدیدی درباره یکی از کشته‌شدگان حادثه دیروز داشت: «شهادت ‌هانیه اکبری، آموزش‌یار نهضت سوادآموزی در حمله امروز که برای پیگیری مطالبات صنفی از استان لرستان به تهران آمده بود. مظلوم‌تر از تو هم هست؟» خیلی‌ها هم دیروز به نحوه اطلاع‌رسانی و پخش شایعات مختلف در فضای مجازی انتقاد داشتند، مثل «سارا» که در این‌باره نوشت: «احتیاط خوب و لازمه، بهت و ناراحتی در این ساعت هم طبیعی است. اما پراکندن تخم هراس بین اطرافیان (در اینترنت و‌ بیرونش) کاری است نابخردانه.»

دیروز در فضای مجازی، بعضی اختلاف‌های سیاسی درباره حوادث تروریستی در تهران هم داغ بود. مثلا «علی» در توییترش در این‌باره نوشت: «سلام و برکت خدا به شهدای ایران. اختلافات کهنه و تازه جناحی و سیاسی در مقابل نام وطن هیچ معنایی ندارد.» «ابراهیم» هم در این‌باره نوشت: «معلوم است که نمی‌ترسیم. وقتی در هر خانه را باز کنید، می‌بینید یک شهید برای این خاک داده است. ما در کنار همیم.» «زهیر» هم نظر مشابهی داشت: «سالیان ‌سال هستش دور تا دورمون جنگه اما آب توی دل هیچکدوممون تکون نخورده اینکه با یه اتفاق بیایم بگیم امنیت رفت نامردیه.»

«شیرین» هم از غم ایرانیان خارج از کشور نوشت: «دور ازخانه غمت انگار صد برابرست. جسمم اینجاست ودلم اما تهران‌. خبرها و عکس‌ها رامی‌بینم و بی‌اختیار اشک می‌ریزم. ما از دار دنیا همین یک‌ خانه را داریم.»

تهرانی ها در گفت‌وگو با «شهروند» از حال و هوایشان بعد از ٢ حادثه تروریستی گفتند

مردم در شوک

   یکی از شهروندان: ایست بازرسی ها برای تامین امنیت مردم بیشتر شود

   چرا مردم نباید بدانند که در این موقع چطور رفتار کنند؟

نیره خادمی| صدای موتور خودرو هجوم می‌برد به هوا. صدای رادیو از میان خش‌خش‌ها خیلی سخت شنیده می‌شود و صدای راننده سخت‌تر: «نزدیک ظهر مسافر دربست برده بودم حوالی ساختمان مجلس. خیلی شلوغ بود. تا چشم کار می‌کرد مامور با پوشش سیاه ایستاده بود. رادیو را روشن کردم و تازه فهمیدم چند نفر به ساختمان مجلس و حرم حمله کرده‌اند آن هم با اسلحه و نارنجک.» پیرمرد اما برایش سوال است که چگونه تروریست‌ها با سلاح به داخل مجلس رفته‌اند و البته باور ندارد که اینها داعشی باشند: «با این همه امنیتی که ما در مرزهایمان داریم، چطور داعش وارد شده؟» چشم از هم باز می‌کند مسافر کنار دستی و سکوت را می‌شکند: «هیچ چیزی بیشتر از این ناراحتم نمی‌کند که مردم بی‌گناه کشته شده‌اند.» بعد سرش را بالا می‌برد: «مترو هم دیگر امن نیست. باید از این به بعد ترافیک را تحمل کنیم.»

دیروز از حوالی ساعت ١١ صبح تا ٤ عصر، ٤ تروریست در ساختمان ملاقات مردمی مجلس و چند نفر دیگر در حرم با کلاشینکف ١٢ نفر را به شهادت رساندند و خیلی‌های دیگر را هم زخمی کردند. در نهایت هم وقتی عقربه‌های ساعت ٣ را رد کرد، خبر کشته شدن هر ٤ نفرشان رسید. با وجود این، بازار شایعات همچنان داغ است. می‌گویند که یک تروریست را در ایستگاه مترو چهارراه ولیعصر دستگیر کرده‌اند، بعد هم خبر آمد که مردم از مترو به‌خصوص ایستگاه‌های مرکزی شهر استفاده نکنند. اگرچه این خبرها تکذیب شد، اما خیلی‌ها که در روزهای قبل بخشی از مسیر خود را در تونل‌های زیرزمینی بودند، مجبور شدند روی زمین بیایند و ترافیک خیابان‌ها را تحمل کنند: «دو روز قبل دو تا قطار تصادف کرد و رفت‌وآمد از آن‌جا مختل شد، حالا هم که عملیات تروریستی.» البته مشاهدات یک راننده هم که به تاکسی زرد‌ش تکیه داده، روی دیگری از وضعیت تهران را نشان می‌دهد: «از ظهر تا حوالی ساعت ٤ که دو بار مسیر غرب تا مرکز شهر را رفته‌ام، مسیرها مثل هر روز نیست، خیابان‌ها خیلی خلوت است. شاید خیلی از مردم از ترسشان در خانه مانده‌اند.»

در پیاده‌رو و کوچه‌ها تقریبا همه چیز عادی است؛ مردمی می‌آیند و مردمی می‌روند. مریم سراسیمه کوچه را بالا می‌رود به سمت مترو: «امتحان داشتم. از سر جلسه که آمدم بیرون یکی از بچه‌ها ماجرا را گفت اما خیلی باور نکردم. بعد هم که در تاکسی شنیدم خیلی تصورم نمی‌کردم که ماجرا تا این اندازه جدی باشد. بعد فهمیدم این‌طوری‌ها هم نیست. انگار مردم امنیتشان خیلی زیر سوال رفته.» بعد راهش را از سمت مترو کج می‌کند که با تاکسی برود: «باز هم فکر می‌کنم داعش نیست. اصلا شاید اعترافشان هم دروغ باشد تا مثلا بگویند بالاخره این سد را شکستیم و به ایران آمدیم.» البته خیلی امیدوار است که حرفش حقیقت باشد و حتی اعتراف داعش دوباره تکذیب شود.

عباس‌آقا در کار تاسیسات ساختمان است و به قول خودش شب‌ها تا صبح کار می‌کند و صبح تا ظهر می‌خوابد، برای همین، خیلی از اخبار خبر ندارد. ظهر که داشته فرکانس رادیو را عوض می‌کرده خبر را شنیده و از آن رده شده: «برای من خیلی فرق نمی‌کند در این شهر چه خبر است، اما صددرصد اگر ادامه پیدا کند دیگر نمی‌توانیم با خوشحالی بگوییم امنیت داریم.» شانه‌اش را به در باز پراید تکیه داده با لب و لوچه آویزان: «شنیدم که مترو هم خطرناک است یعنی از این به بعد برای کسانی که با مترو سر و کار دارند، رفت‌وآمد سخت می‌شود، آن هم در این هوای گرم و ترافیک با کرایه‌هایی که قد خون آدم است.»

پیرمردی که نفس را می‌کشد تو و دوباره می‌دهد بیرون: «داعش! داعش خیلی غلط می‌کند به ایران بیاید. ما که چیزی نشنیده‌ایم!» علیرضا هم که عابر بی‌حوصله‌ای است می‌گوید: «وقتی در کشورهای دیگر بمب‌گذاری می‌شود، مردم فرار می‌کنند اما این‌جا همه جمع می‌شوند برای تماشا و با صدای تیراندازی به هیجان می‌آیند. همیشه هم همین‌طور است، مثل پلاسکو که مردم جمع شده بودند و عکاسی می‌کردند. برای این افراد چه فرقی می‌کند کسی بمیرد یا زنده بماند، فقط می‌خواهند هیجانات خود را تخلیه کنند. خیلی نگران‌کننده است اگر این وضعیت ادامه داشته باشد.» در میان تمام نگرانی‌هایی که از حوالی ساعت ١١ صبح دیروز دل مردم را لرزاند، بعضی‌ها هم بودند که اصلا نگران نشدند: «برای من مهم نیست، اصلا هم ماجرا را پیگیری نکردم. البته اگر می‌دانستم خطری مرا تهدید می‌کند، مسأله را جدی می‌گرفتم.» اعتقاد و نظر فرشاد کمی با نفر قبلی فرق می‌کند: «می‌شد انتظار داشت که بالاخره یک روزی این اتفاق بیفتد. شاید در روزهای بعد هم بیشتر شود. درست است که ما جوان‌ها از ایست بازرسی خاطره خوبی نداریم اما الان باید این ایست بازرسی‌ها بیشتر شود تا امنیت را برقرار کند اما فقط تا زمانی که خطر رفع شود.»

خسته و وارفته روی مرمر جلوی فرش‌فروشی نشسته. گرمای هوا کلافه‌اش کرده. اینقدر که جلوی مردم را گرفته و جواب رد شنیده خسته شده. هر روز یک جای شهر می‌ایستد تا برگه‌های نظرسنجی را نشان مردم بدهد و سر ماه به قدر برگه‌های پر شده از کارفرما پول بگیرد: «این‌قدر درگیر مشکلات هستم که اصلا به این چیزها فکر نمی‌کنم! به ما چه ربطی دارد؟!» کناردستی‌اش اما می‌گوید: «ما که بی‌طرفیم اما با این وزارت اطلاعاتی که ایران دارد بعید می‌دانم ترس معنایی داشته باشد.»

اما از میان تمام کسانی که حرف می‌زدند و از خبر مطلع بودند، فرزین بیشتر از همه پیگیر ماجرا بوده است. تلویزیون روشن است و چشم از تصاویر و زیرنویس‌ها برنمی‌دارد: «خبر خیلی برایم عجیب بود. اول ترس نداشتم اما حالا رفته‌رفته بیشتر می‌ترسم. از همان لحظه اول تا الان شبکه خبر را نگاه می‌کنم، اگرچه اعتمادم به رسانه ملی خیلی کم است. مثلا فکر می‌کنم اگر اینها شهادت ١٢ نفر را اعلام کرده‌اند حتما اتفاق بیشتر از ٣٠ تا کشته داده است. بیشتر از ٤ ساعت است که عملیات ادامه دارد. کشور ما که در این منطقه و در میان کشورهای ناامن است باید نیروهای امنیتی بیشتری داشته باشد. باید خیابان‌ها پر از پلیس باشد البته برای تامین امنیت و جان مردم نه توجه به مسائل فردی آنها. مردم باید وقتی پلیس و نیروی امنیتی می‌بینند، خیالشان راحت باشد. هنوز هم شوکه‌ام. هیچ‌وقت انتظار چنین اتفاقی را نداشتم. اما یک چیزی را هم بگویم، حالا بعضی‌ها هم به دلایل مختلف خوشحال شده‌اند اما مگر می‌شود کسی از حمله به مجلس کشورش که قانونگذار است، ناراحت نشود.»

حسن‌آقا هم از صبح منتظر جنس‌های مغازه است اما هنوز که ساعت از ٤ گذشته بارها نرسیده، چون از محدوده مرکزی شهر تا غرب تهران راهش بسته بوده: «خانمم هر روز با مترو رفت‌وآمد می‌کرد اما از دیروز با آژانس سر کار می‌رود. خیلی هم از این وضعیت ناراحت است. مگر چقدر پول درمی‌آوریم که با آژانس برویم سر کار یا خانه. گرچه اگر خودم هم مسیرم با مترو بود در این شرایط هرگز مترو سوار نمی‌شدم. مردم اگر متوجه شوند که این موقعیت چقدر می‌تواند نگران‌کننده باشد حتما طور دیگری با موضوع برخورد می‌کنند. آخر چرا مردم نباید بدانند که در این موقع چطور رفتار کنند؟ چرا زمان بحران تا جایی جلو می‌روند که زخمی می‌شوند؟ حاکمیت هم باید کمی بیشتر به فکر برقراری امنیت باشد و بهتر است که ایست بازرسی بگذارند حتی در جاهایی که فکرش را هم نمی‌کنند.» او هم البته باور نمی‌کند که داعش به ایران حمله کرده باشد: «امنیتی که مرز ایران دارد... من که بعید می‌دانم داعش توانسته باشد از مرز عبور کند.»

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر