کد خبر: 26544
A
روایتی «فرامرز سیدآقائی» از سال ها کار در روزنامه؛

دولت‌ها هر چهار سال عوض می‌شدند ولی منِ روزنامه‌نگار که نمی‌توانستم عوض شوم

او درباره‌ی گزارش‌های نتایج بخش خود می‌گوید: فکر می‌کنم سال ۸۱ بود. مسئول صفحه خوانندگان روزنامه ایران بودم. عده زیادی از مردم مالباخته آمده بودند و به طرز عجیبی تمام خیابان آپادانا را گرفته بودند و شعار می‌دادند. خبرم کردند که به خیابان بیا و این بلوا را جمع کن. با چند تن از نماینده‌های آن‌ها صحبت کردم و قانعشان کردم با استفاده از روزنامه پیگیری کنند و فعلاً شعار ندهند

دولت‌ها هر چهار سال عوض می‌شدند ولی منِ روزنامه‌نگار که نمی‌توانستم عوض شوم

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ شفقنا در ابتدای گفت و گوی خود با فرامرز سید آقایی روزنامه نگار پیشکسوت نوشت؛ امروز، روز خبرنگار است و این روزها بیش از همیشه بهتر است پای حرف‌های کسانی بنشینیم که عمری را در تحریریه گذرانده‌اند. فرامرز سید آقائی، روزنامه‌نگاری است که اگرچه در این شغل بازنشسته شده اما هنوز هم خود را یک روزنامه‌نگار می‌داند و دست از قلم برنداشته و حالا در آخرین کارهای خود مشغول نوشتن بخشی از خاطرات خبرنگاری به قلم طنز است.

سید آقایی از سال ۷۴ تا ۹۳ که بازنشسته شد، در استخدام رسمی روزنامه ایران بوده است. در طول این سال‌ها همزمان مدتی به‌عنوان گزارشگر، طنزنویس، نویسنده داستان کوتاه، ستون‌نویس در روزنامه اعتماد و به‌عنوان گزارشگر، معاون سردبیر، سردبیر ارشد و طنزنویس در روزنامه همشهری محله و همشهری مسافر و همچنین در زمان انتشار مجله ایران جوان به‌عنوان طنزنویس مشغول به کار بوده است. او فارغ‌التحصیل لیسانس خبرنگاری با گرایش سیاسی از دانشکده خبر است.

سید آقائی در گفت‌وگو با شفقنا رسانه معتقد است برای روزنامه‌نگاری، ایستا بودن معنایی ندارد و مدام  در صحبت‌هایش بر پیشتاز بودن خبرنگار از زمان حال تأکید می‌کند. او دیپلم ریاضی دارد و در دانشگاه رشته عمران قبول‌شده اما چه طور سر از تحریریه‌ روزنامه درآورده است؟ او توضیح می‌دهد: بیشتر از هر چیزی علاقه به خواندن و نوشتن باعث شد تا به سمت حرفه روزنامه‌نگاری جذب شوم. در سال ۶۴ بعد از قبولی در رشته عمران و پس از دو سال درس خواندن، در سال ۶۶  به دلیل حوادث تلخی که برای خانواده‌ام پیش آمد و دو تن از عزیزانم را از دست دادم، درسم  ناتمام ماند. پس‌ازآن، فکر عمران را از سر بیرون کردم و وارد حرفه‌ای شدم که عاشقش بودم.

اما این عشق و علاقه عقبه‌ای هم داشته است؛ سید آقایی در خانواده‌ای بزرگ‌شده که به قول خودش در خانه آن‌ها مجله،کتاب و روزنامه به‌قدر زیاد در دسترس و مورد استفاده بود که با خواندن و نوشتن انس گرفته است. او  سال ۱۳۶۷ کار روزنامه‌نگاری را در یکی از روزنامه‌های تأسیس‌شده در دهه ۶۰ شروع کرده و تعریف می‌کند: آن زمان تعداد روزنامه‌ها مثل الآن زیاد نبود و فضای رقابت حرفه‌ای بیشتر حاکم  بود و خبرنگاران تلاش می‌کردند به یکدیگر خبر بزنند و در سرعت اطلاع‌رسانی از دیگران جلو بزنند. اصطلاح خبر خوردن یکی از دردناک‌ترین اصطلاحات حرفه ما است. اگر خبرنگاری خبر می‌خورد، انگار سرداری در جنگ شکست‌خورده و بخشی از خاک میهنش را به دشمن سپرده بود. خبرنگاران باید خود را به آب‌وآتش می‌زدند تا خبر نخورند وگرنه در میان همکاران خود سرشکسته می‌شدند.

این روزنامه‌نگار ادامه می‌دهد: من در آن فضا در آن روزنامه شروع به کار کردم و با اینکه ۷ سال در آنجا بودم اما به دلیل اعتقادی که به کار حرفه‌ای و آزاداندیشی در کارم داشتم، نتوانستم در آنجا دوام بیاورم. در همین سال‌ها بود که روزنامه‌های رنگی متولد شدند و نسل جدیدی از روزنامه‌ها به جامعه آمد مثل همشهری و ایران. قرار بود این روزنامه‌ها بازوی دولت سازندگی باشند. من دیدم این می‌تواند برای من نقطه عطفی در حرفه‌ام باشد و برای همین بهترین فرصت است تا در روزنامه‌ای کارکنم که با مشی فکری، سیاسی و روش تکنوکراتی که برای خود برگزیده بودم، بیشتر سازگار باشد.

کار با حرفه‌ای‌ها و نگرانی‌ها

سید آقائی یکی از خوشبختی‌های خود را کار با موسفیدهای روزنامه‌نگاری در روزنامه ایران می‌داند و می‌گوید: در روزنامه ایران هنگام استخدام، اولین بار زنده‌یاد حسین الهامی-که سردبیر صفحات میانی و از سردبیران پر سابقه روزنامه از سال‌های دور بود- از من چند نمونه مطلب گرفت و خواند. با شک و تردید سفارش داد همان لحظه برایش گزارش کوتاهی بنویسم. از قلم من خوشش آمد، همان لحظه تائیدم کرد و دستور استخدام مرا برای نوشتن در صفحات فیچر(میانی) داد. همزمان سرویس آموزشی که دبیر آن زنده‌یاد دکتر محمدحسین آل ابراهیم، مدرس روزنامه‌نگاری در دانشگاه علامه طباطبایی و یکی از باسابقه‌ترین روزنامه‌نگارها بود، به خبرنگار نیاز داشت. بعد از صحبت‌هایی که بین این دو استاد شد، درنهایت من در سرویس آموزشی مشغول کار خبری شدم.

او رفته‌رفته موسپیدهای بیشتری را در تحریریه می‌بیند و این موضوع هم خوشحالش می‌کند هم نگران. سید آقائی توضیح می‌دهد: خوشحال بودم چون با خود می‌گفتم در روزنامه بزرگی مثل ایران با حرفه‌ای‌ها کارم را شروع کردم و از جهت دیگر هم می‌ترسیدم نکند در برابرشان کم بیاورم و نتوانم خودی نشان دهم.

سید آقائی اما در یک صفحه و یک سرویس نماند. او در طول سالها کار روزنامه‌نگاری در همه سرویس‌ها به‌جز حوادث و ورزشی کارکرده و معتقد است خبرنگار باید به همه‌ حوزه‌ها به چشم حلقه‌های زنجیروار نگاه کند. روزنامه‌نگار نباید از تغییر حوزه کارش ترس به خود راه بدهد و هیچ‌وقت هم نباید منتظر بنشیند تا کارها آسان شود. روزنامه‌نگاری یعنی به قعر گرداب فرورفتن و مروارید صید کردن.

این خبرنگار باسابقه در کنار فعالیت روزانه خبرنگاری کارهای دیگری هم انجام داده و تعریف می‌کند: هر جا لازم شده، و  برای بهتر شدن صفحه‌ای که مسئولش بوده‌ام،  کارتون کشیده‌ام، عکاسی کرده‌ام، سر کلیشه ستون طراحی کرده‌ام و حتی سال‌ها در کنار روزنامه‌نگاری به خاطر تأمین مخارج زندگی‌ام جدول کلمات متقاطع نیز طراحی کرده و به نشریات فروخته‌ام.

همیشه مخاطب را نیازمند دانستن نگه‌داریم

در حرف‌هایش مدام به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای اشاره می‌کند. اما او چه تعریفی از این  عبارت دارد؟ او پاسخ می‌دهد: نمی‌توان این واژه را با یک جمله تعریف کرد. حرفه‌ای گری در روزنامه‌نگاری مثل یک منشور چندوجهی است. سواد شخصی، سواد اجتماعی، سواد سیاسی، اقتصادی و از همه مهم‌تر تسلط بر تکنیک‌های خبرنگاری و روزنامه‌نگاری چند وجه مهم این منشور را تشکیل می‌دهد اما اول‌ از همه باید بدانیم رسالت یک رسانه یا روزنامه چیست. اولین هدف و ‌یکی از کارکردهای مهم رسانه، اطلاع‌رسانی و روبه‌رو کردن جامعه با رویدادهای پیرامون‌شان است. هدف بعدی که از هدف اول مهم‌تر است، داغ نگه‌داشتن «حس نیاز به اطلاعات» در مردم است. یک رسانه باید همیشه مخاطب را نیازمند دانستن نگه دارد و همیشه مخاطب خود را تشنه خبر بداند و این ممکن نمی‌شود مگر این که بدانید مخاطب شما به چه اطلاعات و چه نوع قلم و حتی چه نوع زاویه دیدی نیاز و علاقه بیشتری دارد.

سید آقائی ادامه می‌دهد: شما به‌عنوان روزنامه‌نگار، سردبیر و مدیرمسئول باید طوری در این حرفه رفتار کنید که آن دو هدف حاصل شود. اگر بخواهم قضاوت محتاطانه‌ای بکنم لااقل در حوزه روزنامه کاغذی ما متأسفانه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای –آن طوری که باید- نداریم. قطعاً روزنامه‌نگاری یک تخصص است که باید تحصیلات مربوط به آن را گذراند و ضمناً در کنار بزرگ‌ترها تجربه‌های ارزشمند به دست آورد.

معتقد است گزارش‌های شفاف، مستند و محکمی هم می‌نوشته و با این که در یک روزنامه دولتی کار می‌کرد اما دولت را هم با همان قلم تیز خود نقد می‌کرد. او می‌گوید: الآن که گزارش‌های قدیمی‌ام را می‌خوانم، پشتم می‌لرزد و می‌گویم چه آزادی خوبی از سوی دولت‌های دهه‌های ۷۰ و اوایل ۸۰ داشتم. من در مصاحبه‌های گروهی هم مو را از ماست بیرون می‌کشیدم. به همین خاطر بیشتر مسئولان دولتی که با آن‌ها مصاحبه می‌کردم، هیچ‌وقت فکر نمی‌کردند من از روزنامه ایران آمده  باشم که این‌قدر صریح انتقاد می‌کنم. من به‌شدت معتقدم خبرنگار باید انتقاد کند تا مسئولان کارشان را درست انجام دهند.

سید آقائی تعریف می‌کند: در طول سال‌های خبرنگاری‌ام و تا قبل از دوران ریاست جمهوری نهم، خبرنگار پشت‌میزنشین نبودم و همیشه در حرکت بودم و اکثر اوقات گزارش‌های خود را ایستاده می‌نوشتم چون نشستن هنگام کار از ناخودآگاه من رخت بربسته بود. بدون استثناء تمام گزارش‌ها و کارهایی که کرده‌ام، برایم هم خاطره و هم در زمان خود تأثیرگذار بوده است. گزارش‌های متعددی دارم که هر یک به نتایجی خوب منجر شده است.

اغتشاش یا آرام کردن جامعه؟

او درباره‌ی گزارش‌های نتایج بخش خود می‌گوید: فکر می‌کنم سال ۸۱  بود. مسئول صفحه خوانندگان روزنامه ایران بودم. عده زیادی از مردم مالباخته آمده بودند و به طرز عجیبی تمام خیابان آپادانا را گرفته بودند و شعار می‌دادند. خبرم کردند که به خیابان بیا و این بلوا را جمع کن. با چند تن از نماینده‌های آن‌ها صحبت کردم و قانعشان کردم با استفاده از روزنامه پیگیری کنند و فعلاً شعار ندهند. به قدرت روزنامه‌ام ایمان داشتم و بارها با همین شیوه مردم را به‌حق‌شان رسانده بودم. چون معتقد هستم هدف روزنامه‌نگار بهتر شدن وضع جامعه است نه شلوغ‌کاری و ایجاد اغتشاش. اغتشاش زمانی پیش می‌آید که روزنامه‌نگار قدرت ندارد و هیچ دستگاهی از روزنامه حساب نمی‌برد. در ماجرای همین بانک‌های قلابی و جعلی که پول‌های مردم را ضایع کرده‌اند، اگر روزنامه‌های قدرتمند داشته باشیم نباید کار مردم به اغتشاش بکشد و اساساً نباید مردم به این‌ها، پول داده باشند.

این خبرنگار باسابقه در ادامه ماجرای سال ۸۱ می‌گوید: آن روز، وقتی ماجرا را فهمیدم و مدارکشان را گرفتم، به آن‌ها قول دادم تحقیق می‌کنم و اگر پیگیری‌هایم به نتیجه‌ای نرسید، گزارشی از ماجرای آن‌ها را چاپ کنم. حدود دو هفته تحقیق و پیگیری کردم. خیلی اذیت شدم و خیلی توهین شنیدم اما به خاطر این که آن بیچاره‌ها به‌حق شان برسند، تحمل کردم. با عکاس به مناطقی رفتیم که مردم گفته بودند. عکس‌های زیادی گرفتیم و با دستگاهی که پول مردم را ضایع کرده بود تماس‌های متعددی گرفتم. رئیس آن دستگاه و وکیلش حتی حاضر به صحبت با من نشدند. خیلی پیگیری کردم و دیدم همه راه‌ها بر من بسته است و حجت بر من تمام‌شده است. نشستم گزارش را نوشتم. مدارک را به روزنامه تحویل دادم و گزارشم چاپ شد و ظرف مدت کوتاهی دستگاه خاطی از سوی دولت بازخواست و مجبور شد پول مردم را پس دهد. اما خب من گیر افتادم و از من شکایت کردند که چرا نوشتم. یکی دو بار در دادگاه حاضر و بازجویی شدم و در آستانه زندان رفتن بودم که یکی از دوستانم در تحریریه ایران سند منزلش را گذاشت و مانع زندان رفتن من شد اما آن پرونده تا ماه‌ها مرا اذیت کرد تا بالاخره با ترفندی سیاستمدارانه تبرئه‌ام را گرفتم. این را هم اضافه کنم که خبرنگار حرفه‌ای باید یک سیاستمدار زیرک هم باشد وگرنه کلاهش پس معرکه است.

او خاطره دیگری هم از گزارش‌های خود به یاد می‌آورد: برای آزادراه تهران-شمال به معنای واقعی جان کندم و خطر کردم. تعداد زیادی از سمن‌های حامی محیط‌زیست را به خیابان آوردم تا مانع اجرای قرارداد شوند. قرارداد عجیبی بسته‌شده بود به‌طوری‌که قرار بود در منطقه بکر البرز مرکزی، جنگل و محیط‌زیست را مفت بدهند تا شهرک‌سازی شود و با فروش آن هزینه کارگاهیِ بزرگراه تهران شمال را تأمین کند.

سید آقائی ادامه می‌دهد: در تحقیقات خود به اطلاعات عجیبی رسیدم. در البرز مرکزی درختی به نام سرخدار داریم که جز ایران اگر اشتباه نکنم در یک جای دیگر کره زمین می‌روید. در سال ۷۷ قیمت هر اصله این درخت از سوی یونسکو یک میلیارد تعیین‌شده بود. آن منطقه را گفته بودند آقای مجری پروژه! برو جنگل سرخدار را صاف کن و شهرک بسازوبفروش و با پولش جاده بساز که مردم راحت بروند شمال قلیان بکشند. هیچ جای دنیا به محیط‌زیست شان چنین اعلام جنگ نمی‌کنند و من خیلی تلاش کردم و هرچه‌قدر توانستم نوشتم تا بالاخره سردبیرانم دستور دادند بس است رها کن بیشتر از این اجازه نداریم علیه این ماجرا بنویسیم. اخیراً که به مرزن‌آباد رفتم دیدم وسط جنگل شهرک‌سازی و ویلا سازی شده. اطلاع دقیقی ندارم آن قرارداد اجرا شد یا نه اما در همین سفر چشم‌هایم گفتند که بالاخره آن قرارداد وحشتناک اجرا می‌شود. اگر بخواهم خاطره تعریف کنم دنیایی از این خاطرات دارم.

جامعه را به سمت خود بکشانیم

او خود را خبرنگاری می‌داند که به‌شدت پیگیر وعده‌های مسئولان بوده است و تا نتیجه نمی‌گرفت، موضوع را رها نمی‌کرد. برای همین فعال، جدی و مستقل بودن خبرنگار را اصلی مهم می‌داند و توصیه می‌کند: روزنامه‌نگار باید موج‌ساز، پیگیر، مبتکر و خلاق باشد. خیلی از روزنامه‌نگارها منتظرند ببینند در جامعه چه اتفاقی می‌افتد، بعد همان را پیگیری می‌کنند. خب این کار عادی خبرنگار است اما خبرنگار خلاق جامعه را به سمت خود می‌کشاند. ما باید سوژه را پیدا کنیم. نباید منتظر بمانیم تا امثال آتنا و بنیتا کشته شوند، بعد دنبال حقوق کودک برویم. درحالی‌که پیگیری مسائل جاری از یک ‌طرف و کشف مسائل جدید و تبدیل آن به موج‌های رسانه‌ای از طرف دیگر جزو وظایف خبرنگار است. در رسانه باید خبرنگار، دبیر و سردبیر هر یک به سهم خود با توجه به جایگاهی که در ساختار رسانه دارد، سوژه‌های احتمالی در جامعه را رصد کنند و به وضعیت جامعه خود اشراف داشته باشند. خبرنگار باید جلوتر از جامعه‌ خود باشد. حتی الآن که فضای مجازی در دسترس‌تر شده باید به چشم ابزار به آن نگاه کرد نه هدف.

سید آقائی باز هم یادی می‌کند از همکارانی چون استادان بهروز بهزادی و محمد بلوری، محمود مختاریان و فرامرز قرا باغی پیشکسوتان حرفه روزنامه‌نگاری که کار کردن در کنار آن‌ها را افتخاری برای خود می‌داند. او می‌گوید: بارها می‌دیدم آقای قرا باغی که دبیر سرویس گزارش بود به گزارشگرها تذکر می‌داد که چرا نشسته‌اید، باید بروید در خیابان، ببینید، سوژه کشف کنید، با مردم حرف بزنید و گزارش بنویسید.

این خبرنگار باسابقه موج سازی رسانه‌ها در حوزه اجتماعی را بسیار مهم می‌داند و به گفته‌ خودش حتی در دوره‌ای تلاش کرده تا رسانه‌های دیگر را در این زمینه همسو کند: تقریباً سال ۷۵ بود، معاون سرویس اجتماعی روزنامه بودم. به سراغ دبیر سرویس اجتماعی بیشتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها رفتم و از آن‌ها خواستم  در کنار سیاست‌های جاری رسانه‌هایمان، برای بعضی از سوژه‌های اجتماعی که برای مردم حیاتی است موج ایجاد کنیم و با یکدیگر هماهنگ و دنبال کننده موضوعات باشیم تا دولت و مجلس را به حرکت‌هایی که جامعه نیاز دارد تشویق یا وادار کنیم. تأکیدم بر این بود که ما باید در جامعه کارکرد داشته باشیم و دولت و مجلس و بقیه دستگاه‌ها را به اقدام‌های مفید برای جامعه سوق دهیم. برای این منظور بسیار تلاش کردم اما متأسفانه بنا به دلایل تلخی که از گفتنش معذورم از این پیشنهاد و تلاش من استقبال نشد.

باید حساسیت خبری ایجاد کنیم

او با ابراز تأسف‌ از کم شدن روزنامه‌خوان‌ها در این سال‌ها می‌گوید: یک‌زمانی مردم برای خواندن روزنامه صف می‌بستند. یادم است یک‌بار با سفارش خود دولت، گزارشی درباره شرکت‌های دولتی نوشتم که دو هزار شرکت دولتی داریم و به‌جای درآمدزایی در حال گرفتن بودجه هستند و استخدام هاشان محدود می‌شود به اقوام شان. علاوه بر این‌که بعد از چاپ دو شماره گزارش، تصمیمات جدی برای این شرکت‌ها در دستور کار رئیس‌جمهور وقت قرار گرفت؛ از طرف دیگر اقوام با من تماس می‌گرفتند و هشدار می‌دادند مواظب نوشته‌هایم باشم و کار دست خودم ندهم. خب این نشان‌دهنده مطالعه مردم در آن زمان بود و این‌که به محتوای روزنامه‌ها حساس بودند. متأسفانه چندی که گذشت روزنامه از دست مردم بیرون کشیده شد و اگر چنین نمی‌شد، شاید ما شاهد خیلی از حوادث تلخ مثل دو کودک کشی اخیر نبودیم.

خودش را روزنامه‌نگار روزهای سخت می‌داند و معتقد است سعی کرده در هر شرایطی همچنان اثرگذار باشد. سید آقائی تعریف می‌کند: اواخر سال ۸۲ به خاطر شرایط اقتصادی و کاری مجبور بودم همزمان بعدازظهرها در روزنامه اعتماد هم کار کنم و ضمن اینکه یک ستون طنز به نام “جهنم‌دره” داشتم، گزارش هم می‌نوشتم. در همین‌جا به فکر نوشتن گزارش‌هایی با عنوان «شش صحنه‌ای» افتادم. در اینجا مثل گزارش‌های دیگرم، تحقیق می‌کردم و با کارشناسان یا مسئولان مربوطه مصاحبه می‌گرفتم ولی فرم ارائه گزارش را عوض کردم. درواقع سعی کردم قالب گزارش کلاسیک را بشکنم و آن را به جای این که با عبارات «وی گفت» یا  «وی افزود» بنویسم، به شکل توصیفی در شش قسمت آن ‌هم عمدتاً با قلم طنز و نیشدار می‌نوشتم. در اعتماد این کار را شروع کردم و دو سه تا هم در ایران نوشتم که مجموعه آن گزارش‌ها خواننده زیاد داشت و باعث می‌شد تماس‌های زیادی با روزنامه از سوی مخاطبان گرفته شود.

روزنامه‌نگار نباید منتظر باشد

او ادامه می‌دهد: یادم می‌آید اولین گزارش شش صحنه‌ای که نوشتم درباره‌ مشکلات تردد پیاده‌ها در پیاده‌روها بود بخصوص مشکلاتی که موتورسواران در پیاده‌روها ایجاد می‌کنند. درواقع  شش صحنه از سرنوشت یک رهگذر در پیاده‌روها نوشتم که خود به‌صورت مشاهده میدانی دیده بودم. میان‌تیترهای گزارش، آغازگر یک صحنه بود و از شش زاویه به آن موضوع نگاه می‌کردم. پس از مدتی که این نوع گزارش گل کرد، خیلی از دوستان و مخاطبان ریتم کار را دریافته بودند و مثلاً به من می‌گفتند می‌دانیم در صحنه سوم گزارش چه می‌خواهی بگویی. به‌عنوان‌مثال معمولاً صحنه ششم وضعیت سوژه در ارتباط با مدیریت موضوع بود. این را به این خاطر تعریف کردم که معتقدم روزنامه‌نگار نباید منتظر باشد تا بهش ایده بدهند. یک روزنامه‌نگار علاقه‌مند باید خودش دنبال همه‌چیز برای تولید محتوای خوب برود.

سیدآقائی تأکید می‌کند: روزنامه‌نگاری که مطالعه نکند، روزنامه‌نگار نیست. حداقل پنج برابر مقداری که می‌نویسی باید بخوانی وگرنه از قافله عقب می‌افتی و به کارمند خبرنگار تبدیل می‌شوی.  مطالعه هم باید هدفمند باشد یعنی هم در راستای نیازهای روز جامعه هم در راستای لذت بردن از مطالعه آزاد باشد. او سال‌هاست دفترچه‌ای از واژگان همراه دارد و می‌گوید: از دوران دبیرستان دفترچه واژگانی داشتم و کلمه‌هایی را می‌نوشتم که مردم در تلفظ و نوشتن آن را اشتباه استفاده می‌کردند. همچنین واژه اشتباهی را اگر درجایی می‌دیدم، درستش را برای خودم در همین دفترچه واژگان تصحیح می‌کردم. درواقع به دلیل همان انس و الفتم با زبان و ادبیات فارسی سال‌ها است این دفترچه‌ها را می‌نویسم و دارم.

شغل روزنامه‌نگاری همچنان انتخاب اول او است: اگر صدبار دیگر هم به دنیا بیایم، این شغل را با اختیار و علاقه انتخاب می‌کنم و همین کارهایی را که تابه‌حال انجام داده‌ام، قطعاً باز با شکل بهتری انجام خواهم داد چون به‌هیچ‌عنوان در برابر تلخی‌ها و مرارت‌هایی که در شغل روزنامه‌نگاری به ناجوانمردی بر من واردشده، کم نیاورده‌ام.

این حرفه اما همه‌ زندگی‌اش را در انحصار خودش گرفت. سه دهه فعالیت در این حرفه با شیوه‌ای که سید آقائی تعریف می‌کند، بر زندگی شخصی‌اش هم بسیار تأثیر گذاشته است: در این حرفه لحظات همراه بودن با خانواده‌ام را فدا کرده‌ام چون عاشق این شغل بودم. صبح زود می‌رفتم روزنامه تا آخر شب. هیچ‌وقت تعطیلات رسمی در خانه نبودم و همیشه آخر هفته‌ها هم تحریریه بودم. درواقع خانواده‌ام فداکاری زیادی برای عشق و علاقه من کرده است. من از همه‌ی دقیقه‌های این شغل راضی بوده و لذت برده‌ام.

با این حال در ادامه می‌گوید: هرچند خودم هم به خاطر فشارهای کاری و استرس موجود در تحریریه‌ها چند بار سکته کرده‌ام که فقط دو بار آن در تحریریه روزنامه بوده است. و شاید بیشترین فشارها به این خاطر بود که دولت‌ها هر چهار سال عوض می‌شدند ولی منِ روزنامه‌نگار که نمی‌توانستم عوض بشوم.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر