کد خبر: 64328
A

زن و شوهر جوان، خواستگار سابق را سلاخی کرده و سوزاندند /جزییات

ساعت ۱۴ بعدازظهر ماجرایی گزارش شد که در آن از رها شدن یک خودروی پراید نقره‌ای رنگ خبر می‌داد و ماموران به محل اعزام شدند و به بررسی‌های میدانی پرداختند. خیلی زود مشخص شد پراید متعلق به یک زن است. وقتی ماموران به خانه این زن رفتند از وی شنیدند که خودرو در اختیار پسر ۳۰ ساله‌اش به نام «مصطفی» بوده است. این تحقیقات نشان داد مصطفی از صبح شنبه به تنهایی از خانه خارج شده و تا لحظه پیدا شدن خودرو و حضور ماموران، هیچ‌گونه تماسی با خانه یا اعضای خانواده نداشته و موبایلش نیز خاموش شده است.

زن و شوهر جوان، خواستگار سابق را سلاخی کرده و سوزاندند /جزییات

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ ساعت ۱۴ بعدازظهر ماجرایی گزارش شد که در آن از رها شدن یک خودروی پراید نقره‌ای رنگ خبر می‌داد و ماموران به محل اعزام شدند و به بررسی‌های میدانی پرداختند.

خیلی زود مشخص شد پراید متعلق به یک زن است. وقتی ماموران به خانه این زن رفتند از وی شنیدند که خودرو در اختیار پسر ۳۰ ساله‌اش به نام «مصطفی» بوده است. این تحقیقات نشان داد مصطفی از صبح شنبه به تنهایی از خانه خارج شده و تا لحظه پیدا شدن خودرو و حضور ماموران، هیچ‌گونه تماسی با خانه یا اعضای خانواده نداشته و موبایلش نیز خاموش شده است.

مادر و خواهر مصطفی که ترسیده بودند خواستار ردیابی این پسر شدند و با دستور بازپرس رسیدگی تخصصی ماموران آغاز شد.

پلیس با انجام تحقیقات از خانواده مصطفی اطلاع پیدا کرد وی از چند ماه پیش قصد ازدواج با دختری ۲۳ ساله به نام «مریم» را داشته که به‌خاطر مخالفت ۲ خانواده، موفق به ازدواج با یکدیگر نشده و مریم نیز پس از گذشت مدتی، با مردی ۲۵ ساله به نام «غلامرضا» ازدواج کرده است.

خانواده مصطفی ادعا کردند وی به تعدادی از دوستان خود گفته که همسر مریم پس از اطلاع از موضوع خواستگاری‌اش از مریم، چندین بار با وی درگیر شده است. در این شاخه ماموران مریم، برادرش و همسر وی را تحت بازجویی قرار دادند که میثم برادر مریم با ادعای بی‌اطلاعی از سرنوشت مصطفی گفت: آخرین بار جمعه شب من مصطفی را در داخل پارک محل دیدم؛ آن شب یکی از بچه‌های محل به نام «محمد» ۲ بار با مصطفی تماس گرفت و قرار شد تا مصطفی، محمد و برادر زن محمد را به خارج از شهر ببرد و پس از آن، هر ۲ از پارک خارج شدند و مصطفی مرا تا ابتدای کوچه رساند؛ سپس به خانه رفته و به همراه مادر، همسرم و ۲ خواهر و دامادهایمان به پارک رفتیم؛ پس از خوردن شام، ساعت یک و نیم بامداد بود که از پارک به خانه بازگشتیم؛ صبح همان روز ساعت ۱۱ و نیم بود که چندین‌بار با مصطفی تماس گرفتم، اما گوشی تلفن همراهش خاموش شده بود تا اینکه مادر مصطفی با من تماس گرفت و گفت خودرویش پیدا شده، اما از مصطفی خبری نیست!

میثم درباره درخواست ازدواج دوستش با مریم نیز گفت: مصطفی خواستگار خواهرم بود، ولی زمانی پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد که خواهرم به عقد غلامرضا درآمده بود؛ خواهرم حدود ۶ ماه پیش عروسی کرد و دامادمان نیز از موضوع خواستگاری مصطفی از خواهرم اطلاع نداشت و هیچ برخورد و درگیری‌ای نیز با مصطفی نداشته است.

غلامرضا ۲۵ ساله نیز گفت: مصطفی را به خاطر دوستی با برادرزنم می‌شناسم. داخل پارک رو به روی مغازه اعضای خانواده زنم بودیم و پس از خوردن شام حدود ساعت یک بامداد، همگی به خانه مادرزنم رفته و تا صبح همراه مریم در آنجا بودم. پلیس که به بن بست خورده بود این بار به تحقیق از نوعروس پرداختند.

مریم گفت: مصطفی با برادرم دوست بود و از من خواستگاری کرد، اما خانواده‌هایمان مخالف بودند، ولی وی باز هم اصرار به ازدواج با من داشت تا اینکه اردیبهشت ماه من با غلامرضا ازدواج کردم، چند روز پیش بود که مصطفی چندین پیام کوتاه برایم فرستاد و زمانی که غلامرضا از این موضوع اطلاع پیدا کرد بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت از من متارکه کند، اما برای اینکه ثابت کنم به وی علاقه داشته و مرد دیگری در زندگی من نیست، مهریه خود را بخشیدم. بعد از آن هر زمان که مصطفی مرا می‌دید برایم ایجاد مزاحمت می‌کرد، اما به اصرار خانواده‌ام بویژه مادرم تصمیم گرفتم کمتر از خانه خارج شده تا با مصطفی روبه‌رو نشوم.

کارآگاهان با مقایسه ادعاهای این ۳ زن و مرد پی بردند همه آن‌ها پنهانکاری می‌کنند چرا که میثم در جریان این مزاحمت‌ها نبوده، شوهر مریم می‌گفت اصلا مصطفی را نمی‌شناسد، اما مریم گفته که همه در جریان این مزاحمت‌ها بوده‌اند از سوی دیگر داماد خانواده گفته که آن شب با خوردن شام و همراه اعضای خانواده همسرش به خانه مادرزنش رفته در حالی که در تحقیقات انجام شده مشخص شد وی حدود ساعت ۷ صبح به خانه مراجعه داشته است. همین دروغ پردازی‌ها کافی بود تا با دستور بازپرس مریم، میثم و غلامرضا دستگیر شوند و نوعروس پشت میز بازجویی بنشیند.

مریم خیلی زود افشاگری کرد و گفت: چند روز پیش مصطفی با همسرم تماس گرفته و وی را تهدید کرده بود، به همین علت در شب حادثه با مصطفی تماس گرفته و از وی خواستم برای حل مشکل به خانه ما بیاید. زمانی که مصطفی وارد شد در حالی که همسرم در اتاق خواب بود، می‌خواستم با وی حرف بزنم که دعوایمان شد و من از پشت سر ۳ ضربه چاقو به مصطفی زدم.

شوهرم نیز با بیرون آمدن از اتاق چند ضربه با چاقو به مصطفی زد. با مرگ خواستگارم با غلامرضا به پارک رفته سپس در بازگشت به خانه جسد را داخل رو فرشی پیچیده و من به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی‌دانم شوهرم با جسد چه کرده است. با این اعترافات مرد کینه‌جو نیز گفت: با مریم نامزد کردم. بعد از مدتی فرد ناشناسی که بعدها متوجه شدم خواستگار سابق همسرم به نام مصطفی است، با تلفن‌های مختلف و ارسال پیامک شروع به تهدید من و همسرم کرد و از من خواست مریم را طلاق بدهم.

شب حادثه من و مریم تصمیم گرفتیم با مصطفی صحبت کنیم. من در اتاق خواب بودم که مصطفی وارد شد. دقایقی از ورود وی به داخل خانه نگذشته بود که با همسرم درگیر شد. ابتدا همسرم از پشت چند ضربه به مصطفی زد و من نیز با دیدن این صحنه از خود بیخود شده و چند ضربه با چاقوی آشپزخانه به شکم و صورت وی زدم. پس از کشته شدن مصطفی وی را در داخل رو فرشی قرار داده و همراه مریم به پارک رفتیم. مریم از آنجا به خانه مادرش رفت. پس از بازگشت به خانه، جسد را با وانت یکی از دوستانم که به امانت گرفته بودیم به خارج از شهر برده و پس از ریختن بنزین به آتش کشیدم.

با توجه به اعترافات این زن و شوهر، ماموران با مراجعه به محل سوزانده شدن جسد موفق به کشف بقایای جسد شدند.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر