کد خبر: 69710
A

یک روانشناس بالینی: هنوز هم مستقل بودن برای بسیاری از خانواده‌ها «نشانه سرکشی و طغیانگری» است

با تغییرات فرهنگی سال‌های اخیر، ورود ارتباطات به دنیای روزمره و آشنایی جامعه با «شیوه‌های دیگر» زندگی به تازگی تقاضاهای بیشتری برای کسب استقلال در جامعه به وجود آمده است. این دوره گذار و بینابین، مانند هر دوره تحولی دیگر باعث به‌وجود آمدن اصطکاک‌های بیشماری در خانواده‌ها می‌شود.

یک روانشناس بالینی: هنوز هم مستقل بودن برای بسیاری از خانواده‌ها «نشانه سرکشی و طغیانگری» است

به گزارش دیده بان ایران، مریم شاهرخی- روانشناس بالینی در شهروند نوشت: استقلال یکی از چالش برانگیز‌ترین زمینه‌ها برای خانواده‌های دارای فرزند نوجوان و جوان است. استناد به واقعیت مستقل شدن جوانان پس از 18سالگی در برخی کشورها که بصورت وسیع مورد اشاره جوانان خواهان استقلال است، نباید ما را از واقعیت تفاوت‌های عمده در بافت فرهنگی، ساختار خانواده و حتی واقعیت‌های اقتصادی دور نگه دارد.
در واقع در کشوری که نوجوان پس از پایان 18 سالگی و ورود به دنیای بزرگسالی، مستقل شده و زندگی شخصی خود را بنا می‌گذارد، روند کسب استقلال از سال‌ها قبل آغاز شده است.

کودک از سنین اولیه رشد به محض کسب هر مهارتی، تشویق به استفاده مستقل می‌شود. جای خواب کودک به محض کسب توانایی خواب ممتد، جدا می‌شود. در پایان سیر رشد شیرخوارگی، مادر و کودک هر دو تشویق به استفاده از خدمات اجتماعی نگهداری کودک در فضاهایی مانند کودکستان یا مهدکودک می‌شوند. مهارت‌های استقلال به‌عنوان یک ارزش اجتماعی به کودک آموخته می‌شود. نوجوان دست به انتخاب‌های اساسی در زمینه شغل، هویت و دوستان و …می‌زند. مهارت‌های خانواده در دوره نوجوانی ضعیف‌تر شده و شکل نظارتی بر خود می‌گیرد و درنهایت با ورود به جوانی، فرد مستقل شناخته شده و وارد زندگی اجتماعی می‌شود.

با تغییرات فرهنگی سال‌های اخیر، ورود ارتباطات به دنیای روزمره و آشنایی جامعه با «شیوه‌های دیگر» زندگی به تازگی تقاضاهای بیشتری برای کسب استقلال در جامعه به وجود آمده است. این دوره گذار و بینابین، مانند هر دوره تحولی دیگر باعث به‌وجود آمدن اصطکاک‌های بیشماری در خانواده‌ها می‌شود.

این روند یک پیوستار رشدی تعریف شده با فرهنگ است نه یک نقطه پرش.که این پیوستار در کشور ما مطلقا چنین شکلی ندارد. با تغییرات فرهنگی سال‌های اخیر، ورود ارتباطات به دنیای روزمره و آشنایی جامعه با «شیوه‌های دیگر» زندگی به تازگی تقاضاهای بیشتری برای کسب استقلال در جامعه به وجود آمده است. این دوره گذار و بینابین، مانند هر دوره تحولی دیگر باعث به‌وجود آمدن اصطکاک‌های بیشماری در خانواده‌ها می‌شود.

از طرفی هنوز مستقل بودن برای بسیاری از خانواده‌ها یک «عامل ضد ارزش» و نشانه سرکشی و طغیانگری و حتی بی‌احترامی به خانواده است و مستقل بودن حتی در سنین کودکی نیز چندان مورد اقبال خانواده‌ها نیست. سیستم حمایتی که «بیش حفاظتی» over protectiveبودن را نشانه مهر و محبت والدینی می‌داند و ایشان را تا سنین بالا مسئول جزییات زندگی فرزندان می‌داند، نسبت به علایم استقلال در والدین و فرزندان رویکرد مثبتی نشان نمی‌دهد. تنها شکل مورد پذیرش استقلال هنوز در اکثریت خانواده‌ها «ازدواج» و تشکیل یک واحد جدید خانواده است. درحالی‌که بالا رفتن سن ازدواج، به حدود دهه 30سالگی مستقل شدن از طریق ازدواج را نیز دور از دسترس ساخته است.

فرزندان و نسل جدید با آشنا شدن با دنیاهای فرهنگی متفاوت خواهان تغییرات هستند، ولی عمدتا از الزامات این تغییر بی‌اطلاع بوده و تمایلی به کسب استقلال به شیوه الگوبرداری شده نیستند بلکه به نوعی«استقلال حمایت شده» تمایل دارند که در آن والدین مقدمات این استقلال را فراهم آورند و بر آن صحه بگذارند و فرزندان تنها « استفاده‌کنندگان»مواهب استقلال باشند.

عمده الزامات کسب استقلال که کسب مهارت‌های اجتماعی، مسئولیت پذیری و به عهده گرفتن عواقب تصمیمات است هنوز در بسیاری از این افراد شکل درستی به خود نگرفته است. مهارت‌های روان شناختی استقلال، شامل مهارت‌های اجتماعی، مهارت‌های حل مشکل و مهارت‌های زندگی که ‌باید به صورت عمده به فرد « آموخته» شوند، در فرهنگ ما شکل خودآموز و یادگیری از طریق سعی و خطا و کسب تجربه دارد، نه شکل آموزش مستقیم. به همین دلیل در سنین پایین‌تر معمولا افراد فاقد مهارت‌های کافی در این زمینه هستند. از طرفی ساختار خاص اقتصادی ثبات چندانی به افراد کم سن و کم تخصص عرضه نمی‌دارد و از همین جا یکی از ارکان مهم استقلال که همانا استقلال مالی است، دچار لرزش می‌شود.

ساختار خاص اقتصادی ثبات چندانی به افراد کم سن و کم تخصص عرضه نمی‌دارد و از همین جا یکی از ارکان مهم استقلال که همانا استقلال مالی است، دچار لرزش می‌شود

ساختار اجتماعی و فرهنگی نیز فشار مضاعفی بر افراد جوان و خواهان استقلال وارد می‌کند که این فشارها بر جنسیت مونث مضاعف است. پیشداوری‌ها در مورد افرادی که تمایل به استقلال دارند بصورت تصوراتی از سرکشی، ناسپاسی و حتی تمایل به انحرافات اجتماعی وجود دارد.

این مجموعه عوامل، سیر کسب استقلال را در فرهنگ ما به نسبت با تأخیر مواجه ساخته است و ما می‌بینیم که افرادی در سنین بالاتر از 20 و حتی 30‌سال همراه با خانواده زندگی می‌کنند. این سبک زندگی خود در برگیرنده ویژگی‌هایی است که نسل قبلی با ازدواج‌های زودهنگام و کسب سریع استقلال پس از ورود به دنیای بزرگسالی از آن کاملا بی‌اطلاع بودند.

حضور یک یا چند فرزند بزرگسال در خانواده تأثیر زیادی بر سیستم مدیریت خانواده خواهد داشت. از طرفی والدین با پافشاری بر جایگاه والدینی خود و استناد به شیوه زندگی و سلوک مطیعانه خود نسبت به نسل قبل، خواهان حرف شنوی و اطاعت فرزندان بزرگسال و از طرفی فرزندان با استناد به عاقل و بالغ بودن خود خواهان استقلال در حوزه‌های شخصی زندگی هستند که این عمده‌ترین عامل نارضایتی هر دو طرف خواهد بود. بازخورد فشارهای روانی بر فرزندان برای ایجاد احساس گناه در صورت درخواست استقلال، در افراد متفاوت تاثیرات گوناگونی خواهد داشت.

جوانانی که به لحاظ شخصیتی آرام و سازگار و متمایل به مصالحه‌اند، بیشتر ممکن است با وضع کنار بیایند و عدم استقلال را بپذیرند یا با روش‌های ملایم و پیش‌رونده‌تری به سوی کسب استقلال بروند. جوانانی با ویژگی‌های عملگراتر، برونگرا‌تر و جنگنده‌تر بیشتر ممکن است همچنان بر کسب استقلال پافشاری کنند و از روش‌های مبتنی بر برخورد مستقیم و جسورانه استفاده کنند که گهگاه منجر به ایجاد تشنج نیز می‌شود.

جوانانی با ویژگی‌های عملگراتر، برونگرا‌تر و جنگنده‌تر بیشتر ممکن است همچنان بر کسب استقلال پافشاری کنند و از روش‌های مبتنی بر برخورد مستقیم و جسورانه استفاده کنند

ادامه روند به شکل عدم استقلال جوان تاثیرات مثبت و منفی چندی دارد که عمده آنها حفظ سیستم یکپارچه خانواده و در دسترس داشتن فرزندان در همه حال است و منفی‌ترین نکته آن نیز تداخل مدیریت شیوه زندگی بین چند فرد بزرگسال است که نسبت والد و فرزندی بین آنها همچنان مانع از برابری حقوق و وظایف می‌شود.

نکته مغفول در این میانه این است که والدینی که تا زمانی خواهان مستقل نبودن فرزند و وابستگی وی به خانواده هستند با بالارفتن سن و پدیدار شدن افق‌های تازه از طرفی نگرانی بیشتری در مورد امکان تنها و بی‌پناه ماندن فرزند وابسته خود دارند و از طرفی با پیشرفت ناتوانایی‌های مرتبط با سن بیش از وابستگی، دچار «چسبندگی» و نیازمندی به حضور روزانه فرزندان می‌شوند. در این‌جا دیگر نبود استقلال شکل بیمارگونه و کاملا نادرستی به خود می‌گیرد که تغییر آن در این سن چندان هم آسان نخواهد بود.

از آن‌جا که کسب استقلال بخشی از سیر رشدی فرد بوده و روند ناگزیری دارد، بهتر است خانواده دست‌کم از ابتدای نوجوانی اقدام به آماده کردن اعضای جوان برای زندگی مستقل کند. آموزش مهارت‌های اجتماعی، آموزش مهارت‌های شغلی و کسب درآمدهای غیرتخصصی، فراهم آوردن فرصت تجربه تصمیم‌گیری‌های مستقل با نظارت دورادور والدین تا زمان استقلال می‌تواند در آینده نوجوانان بسیار موثرتر از منع مداوم هر تغییر و قرارگیری ناگزیر در مقابل تغییرات طوفانی فرهنگی باشد.

جوانانی که خواهان استقلال بیشتر هستند، چنانچه وقت خود را به‌جای جنگیدن برای تغییر عقیده والدین، صرف کسب مهارت‌های فوق کنند، مسلما در اثبات شخصیت مستقل خود و در نتیجه کاهش مقاومت والدین برای استقلال بسیار موفق‌تر خواهند بود. زیرا درنهایت والدین چنانچه دریابند فرزند بزرگسال‌شان دارای مهارت‌های کافی است و در زمان استقلال به صورت هدف متحرکی برای مشکلات و آسیب‌های اجتماعی متصور بر استقلال در نمی‌آید، مسلما انعطاف بیشتری از خود نشان خواهند داد.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر