کد خبر: 124631
A

حجت‌الاسلام صداقت: شهید نواب صفوی خطاب به علامه امینی گفت "اسلام سگ پاچه‌گیر ندارد"/ مرحوم «نواب صفوی» ترور نمی کرد؛ اعدام انقلابی می کرد/ نواب به «کراوات» می گفت افسار استعمار!

نواب صفوی نقل می‌کند زمانی که می‌خواستم به ایران بیایم و با کسروی برخورد کنم، علامه امینی به من گفت نرو. اینجا بمان. اگر بمانی، به تو اطمینان می‌دهم که یکی از مراجع تقلید شیعه خواهی شد. او به علامه می‌گوید: «اسلام فقیه زیاد دارد، اسلام آیت‌الله زیاد دارد، اسلام سگ پاچه‌گیر ندارد، من می‌خواهم سگ پاچه‌گیر اسلام باشم».

حجت‌الاسلام صداقت: شهید نواب صفوی خطاب به علامه امینی گفت "اسلام سگ پاچه‌گیر ندارد"/ مرحوم «نواب صفوی» ترور نمی کرد؛ اعدام انقلابی می کرد/ نواب به «کراوات» می گفت افسار استعمار!

به گزارش دیده بان ایران؛ ۲۷ دی‌ سالروز شهادت سیدمجتبی نواب صفوی، بنیان‌گذار جمعیت فداییان اسلام، است. به همین مناسبت با حجت‌الاسلام والمسلمین علی صداقت، عضو شورای مرکزی جمعیت فداییان اسلام، به گفت‌وگو نشستیم.

هر متفکری یک آبشخور فکری دارد؛ مثلاً شما اشاره کردید که امام خمینی(ره) تحت تأثیر ملاصدرا بود. شهید نواب صفوی تحت تأثیر کدام شخصیت بود؟

سؤال بسیارخوبی است و کمتر کسی به آن توجه کرده است. وقتی نواب صفوی وارد نجف ‌شد به تدبیر الهی به دامان شخصیت بزرگ جهان تشیع، علامه امینی پناه ‌برد و از ابتدا تا انتها شاگرد مخصوص آن شخصیت ‌شد. علامه امینی یک علوی به تمام‌معنا محسوب می‌شود و در امیرالمؤمنین(ع) ذوب شده بود. ایشان استاد طلبه جوانی ‌شد و روحیه علی(ع) را در نواب صفوی نهادینه کرد. پس باید ریشه این ماجرا را در علامه امینی دید و ایشان کسی بود که نواب صفوی را پرورش داد. 

نواب صفوی در نجف شاگرد علامه امینی بودند؟

بله، اتفاقاً ما از ایشان خاطرات جالبی در زمان حضور در نجف می‌‌شنویم که نشان می‌دهد از ابتدا روحیه شجاعانه‌ای داشتند. ماجرای فرار ایشان به نجف چه بود؟ زمانی که حدود هجده سال داشت در پالایشگاه آبادان به عنوان کارگر فنی کار می‌کرد. در همان زمان یکی از مهندسان انگلیسی به ناحق سیلی محکمی به گوش یک کارگر ایرانی‌ زد. سپس نواب صفوی لیدر جمعی از کارگران ‌شد و به سمت مهندس انگلیسی رفتند و جواب آن سیلی را دادند؛ کاری که کسی در آن زمان جرئت انجامش را نداشت. از همان زمان متواری شد و با قایق از بصره به عراق رفت و خودش را به نجف رساند و شاگرد علامه ‌شد.

این روحیه شجاعانه را در ایام طلبگی هم داشتند. علامه جعفری نقل می‌کند که یک شب تصمیم گرفتیم از نجف به کربلا برویم. شب در میان راه یک عرب بسیار تنومند جلوی ما را گرفت که خنجری هم به کمرش بود. از ما خواست پول‌هایمان را به او بدهیم. نواب بسیار نحیف بود. در یک لحظه جلو رفت و خنجر را از کمر آن مرد درآورد و زیر گلویش گذاشت. مرد عرب شروع به خندیدن کرد و گفت که من از تو خوشم آمد. امشب مهمان ما هستی. نواب هم قبول کرد. علامه گفته بود که این راهزن است، اما نواب جواب داده بود که اینها عادتی دارند و وقتی به کسی امان می‌دهند دیگر کاری به او ندارند. به گفته علامه، شهید نواب بعد از صرف شام تا صبح خوابید، ولی من یک دقیقه چشم روی هم نگذاشتم.

آیا علامه امینی از تصمیم نواب صفوی برای تشکیل جمعیت فداییان اسلام اطلاع داشت؟

علامه امینی برنامه‌های بسیاری برای ایشان داشت. نواب صفوی نقل می‌کند زمانی که می‌خواستم به ایران بیایم و با کسروی برخورد کنم، علامه به من گفت نرو. اینجا بمان. اگر بمانی، به تو اطمینان می‌دهم که یکی از مراجع تقلید شیعه خواهی شد. او به علامه می‌گوید: «اسلام فقیه زیاد دارد، اسلام آیت‌الله زیاد دارد، اسلام سگ پاچه‌گیر ندارد، من می‌خواهم سگ پاچه‌گیر اسلام باشم». منظورشان این بود که مشکل اسلام فقیه نیست و ما فقیه داریم، بلکه  کسی نداریم که امر به معروف و نهی از منکر کند و من می‌خواهم آن شخص باشم.

انسان از شخصیت او متحیر می‌شود. نواب در سی و یک سالگی از دنیا رفت و به شهادت رسید. متأسفانه به ابعاد شخصیت ایشان پرداخته نشده است. نواب یک بار به اردن سفر کرد و یک اجلاسیه بود که الان به نام سران کشورهای اسلامی شناخته می‌شود و در آن زمان به نام موتمر اسلامی شناخته می‌شد و سران کشورهای اسلامی در این اجلاسیه حضور داشتند. هیچ وقت شاه در آن شرکت نمی‌کرد، چون یکی از محورهای بحث، فلسطین بود و شاه به دلیل ارتباطش با آمریکا و اسرائیل در آن حضور نمی‌یافت.

نواب صفوی نقل می‌کند که همه در صحبت‌هایشان از عربی بودن فلسطین سخن می‌گفتند. وقتی نوبت من شد گفتم که تمام افتخار عرب به یک شخصیت و آن هم پیامبر کرم(ص) است. اگر پیامبر(ص) را از عرب بگیرید، عرب هیچ ندارد. اگر بحث افتخار به عربی بودن است، من فرزند کسی هستم که به عرب وجاهت داد. حال می‌گویم بگویید مسئله فلسطین، مسئله‌ای اسلامی است. بعد از این سخنرانی ماجرای موتمر اسلامی تحت‌الشعاع قرار گرفت و همه گفتند این بحث جهان اسلام است نه جهان عرب.

جرقه ملی شدن کانال سوئز را نواب زد

نواب صفوی از آنجا به مصر رفت و در دانشگاه فواد قاهره سخنرانی کرد. تا آن زمان کانال سوئز در دست انگلستان بود. نواب صفوی در آن سخنرانی رئیس‌جمهور مصر را مورد خطاب قرار داد و گفت: «یا نجیب، الی الکانال». اولین جرقه ملی شدن کانال سوئز را نواب در دانشگاه فواد ‌زد. این را چه کسی می‌داند؟ همه نواب را با اعدام‌های انقلابی می‌شناسند. یاسر عرفات می‌گوید که بعد از این سخنرانی تظاهراتی در شهر برپا شد و من پس از سخنرانی نواب صفوی جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. ایشان گفت اینجا چه می‌کنی؟ گفتم که در رشته راه و ساختمان تحصیل می‌کنم. نواب گفت که اسرائیل راه‌های کشورت را اشغال و ساختمان‌هایش را تخریب کرده است. آن وقت تو اینجا راه و ساختمان می‌خوانی؟ یاسر عرفات می‌گوید که همان شب به خوابگاه رفتم و تمام جزواتم را پاره و جنبش آزادی‌بخش را آغاز کردم.

یکی از بزرگان نقل می‌کند که وقتی نواب به مشهد آمد، ایشان را در خیابان دیدیم و پشت سرشان ده‌ها نفر به راه افتادند. وقتی ایشان به افرادی می‌رسید که کلاه شاپو سرشان بود، با نهیب می‌گفت برادر، کلاهی را که استعمار بر سرت گذاشته بردار. فرد هم کلاه را مچاله می‌کرد و در جیبش می‌گذاشت. وقتی به کسی می‌رسید که کراوات داشت، می‌گفت که برادر، افساری را که استعمار بر گردنت گذاشته است بردار. آن فرد کروات را می‌کند و در جیبش می‌گذاشت.

درباره اعدام‌های انقلابی نواب و جنبه شرعی آنها توضیح دهید.

کار ایشان با ترور تفاوت دارد. در زمان نواب صفوی ما حکومت اسلامی نداشتیم و اشخاصی روی کار بودند که خلاف شرع بیّن انجام می‌دادند و مستحق اعدام بودند. نواب صفوی محکمه عدل تشکیل داد و ریاست آن با یکی از مراجع تقلید بود؛ آیت‌الله میلانی یا آیت‌الله سیدحسین قمی یا آیت‌الله مرعشی نجفی. مثلاً یکی از این بزرگان تشیع حکم صادر می‌کرد که هژیر بهایی است و جلوی اسلام ایستاده و مهدورالدم است.

جالب است قبل از اینکه اقدام به اعدام کنند با آن فرد اتمام حجت می‌کردند. کسروی کسی بود که دینی به نام پاک‌دینی آورد و کتاب‌سوزی به راه انداخت و قرآن و مفاتیح را سوزاند. با وجود این، نواب صفوی چند بار با او ملاقات کرد و در نهایت کسروی به او گفت که اگر بار دیگر به اینجا بیایی، سر و کارت با اسلحه است. در خصوص هژیر و رزم‌آرا و حسین فاطمی هم ایشان از قبل اتمام حجت کرده بودند. به همین دلیل آیت‌الله طالقانی چهاردهم اسفند ۵۷ سر قبر محمد مصدق می‌گوید که اینها دو اقدام انقلابی کردند؛ وکلای مردم به مجلس رفتند و نفت ملی شد. پس هیچ وقت صحبت از ترور نبود و ماهیت ترور فرق می‌کند. الان حکومت اسلامی و محاکم اسلامی داریم و معنا ندارد کسی این کارها را بکند اما آن زمان شرایط متفاوت بود.

برخی مثل مهدی عراقی از شهید نواب صفوی جدا شدند و اقدامات او را قبول نداشتند، ولی بعد از شهادت نواب، همین افراد جمعیت مؤتلفه را تشکیل دادند. اولین اقدامشان اعدام حسنعلی منصور با اسلحه نواب صفوی بود. مهدی عراقی می‌گفت که ما فهمیدیم حرف او درست بود و در برخی موارد جز اعدام انقلابی راهی باقی نمی‌ماند.

منبع: ایکنا

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر