کد خبر: 16179
A

تفاوت جنبش اصلاح طلبی با اصلاح طلبی سیاسی در گفتاری از احسان شریعتی؛گفتن حقیقت به مردم رو در روی قدرت

احسان شریعتی در آغاز به موضوع بحث یعنی نحوه استمرار عناصر انقلابی در جنبش اصلاحات در ایران اشاره کرد و گفت: باید تک تک این اصطلاحات و عناصر این تعبیر را باز تعریف کرد. یعنی وقتی می‌گوییم جنبش اصلاحات باید روشن شود که چه جنبشی را در نظر داریم. آیا منظور همین دولت است، آیا طیف اصلاح‌طلبان منظور است. به نظر من جنبش اصلاحات هیچ کدام از اینها نیست، بلکه جنبش اصلاحات جنبشی است که از پایین میان مردم در تداوم انقلاب با همان خواست‌ها و آرمان‌ها و البته با شیوه‌های جدید و با توجه به تغییر دوران و گفتمانی تازه در کشور پیدا شده است.

تفاوت جنبش اصلاح طلبی با اصلاح طلبی سیاسی  در گفتاری از احسان شریعتی؛گفتن حقیقت به مردم رو در روی قدرت

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ احسان شریعتی در یادداشتی به بررسی وضعیت جریان اصلاحی ایران پرداخته است. احسان شریعتی سرسختانه از انقلاب و آرمان‌های آن دفاع می‌کند و معتقد است که حتی جنبش اصلاحات تداوم همان خواست‌های انقلاب است که خود در بستر یک سیر تداومی در تاریخ معاصر ایران بیش از صد سال است، از سوی مردم و نیروهای آگاه و تحول‌خواه دنبال می‌شود. او در گفتاری که به تازگی در شهریار ارایه شد، تحقق این آرمان‌ها را امری یک روزه و دفعی ندانست و تحقق آنها را مستلزم تجربه عملی و علمی عمیقی خواند و بر نقش روشنفکران در این زمینه تاکید کرد و کار آنها را گفتن حقیقت به مردم در مقابل قدرت با شفافیت و بدون تعارف خواند. در ادامه گزارشی از سخنان او را می‌خوانیم:

تفاوت جنبش اصلاحی با اصلاح‌طلبی سیاسی

 

احسان شریعتی در آغاز به موضوع بحث یعنی نحوه استمرار عناصر انقلابی در جنبش اصلاحات در ایران اشاره کرد و گفت: باید تک تک این اصطلاحات و عناصر این تعبیر را باز تعریف کرد. یعنی وقتی می‌گوییم جنبش اصلاحات باید روشن شود که چه جنبشی را در نظر داریم. آیا منظور همین دولت است، آیا طیف اصلاح‌طلبان منظور است. به نظر من جنبش اصلاحات هیچ کدام از اینها نیست، بلکه جنبش اصلاحات جنبشی است که از پایین میان مردم در تداوم انقلاب با همان خواست‌ها و آرمان‌ها و البته با شیوه‌های جدید و با توجه به تغییر دوران و گفتمانی تازه در کشور پیدا شده است. بنابراین مراد از جنبش اصلاحات، جنبشی مردمی مثل انقلاب اسلامی بهمن ١٣٥٧ است که البته خود آن هم باید با توجه به شبهاتی که پس از انقلاب به وجود آمده، بازتعریف شود.

انقلاب ایران در تداوم تحول‌خواهی ایرانیان

شریعتی تاکید کرد: انقلاب ١٣٥٧ تداوم نهضت‌های گذشته در تاریخ ایران است، مثلا در دهه ١٣٥٠ نهضت مبارزه مسلحانه را داشتیم که یکی از نمودها و گواهان و شاهدان زنده آن مهندس لطف‌الله میثمی است. پیش از این دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق را داشتیم که جنبش ملی را به راه انداخت. پیش از آن جنبش‌های منطقه‌ای را داشتیم، در شمال جنبش میرزاکوچک‌خان و در مناطق دیگر جنبش‌های دیگر. و پیش از آن در راس همه نهضت مشروطه را داشتیم که فراتر از یک نهضت یک انقلاب بود و در آن نظام و قانون اساسی عوض شد و تغییری ساختاری را پدید آورد. در تمام این انقلاب‌ها از صدر مشروطه تا جنبش‌های منطقه‌ای و نهضت ملی و جنبش قهرآمیز و انقلاب ١٣٥٧ ما یک رشته مطالبات و آرمان‌ها را شاهدیم. در راس همه آنها آرمان و خواست استقلال ملی است. استعمار انگلیس و قدرت روس که در برخی جاها با هم در تضاد بودند و گاهی نیز اشتراک منافع داشتند، در سرنوشت ما دخالت می‌کردند و در اواخر قاجار که دچار ضعف سیادت ملی شدیم و بخش‌هایی از کشور بعد از معاهده‌های ننگین گلستان و ترکمنچای و... جدا شده بودند، کشور به صحنه تاخت و تاز این دولت‌های استعمارگر بدل شده بود. بنابراین نهضت مشروطه خواستار استقلال بود و این آرمان تا انقلاب ١٣٥٧ تداوم یافت و خوشبختانه بعد از انقلاب ٥٧ از دولت ملی مستقل برخوردار شدیم که این را می‌توان یکی از دستاوردهای پیروز انقلاب ١٣٥٧ دانست. امروزه ایران قدرتی انکار ناپذیر و مستقل در منطقه است. در حالی که در نظام شاه ایران ژاندارم منطقه بود، به این معنا که خواست‌ها و منویات قدرت‌های بزرگ و در راسش امریکا را به خصوص بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ پیش می‌برد. ما در ظفار و جنوب یمن به خاطر خواست امریکا و انگلیس می‌جنگیدیم. در حالی که از آن زمان به بعد مستقل شدیم.

علیه استبداد تاریخی

شریعتی دیگر آرمان انقلاب را یک توسعه همگون متوازن ملی مردمی برای ایرانی آباد و آزاد خواند و در ادامه استبداد تاریخی ایران در تقابل با شعار جمهوری پرداخت و گفت: می‌دانیم که سنت ٢٥٠٠ ساله ما رژیم‌های پادشاهی و سلطنتی بوده است، اما پس از انقلاب خواستار یک تغییر اساسی و تاریخی یعنی خواستار جمهوری شدیم، البته یک جمهوری اسلامی و ایرانی با توجه به صبغه و تاریخی که داشتیم. این امر در پیش‌نویس قانون اساسی هم مشهود بود که در آن نظام پارلمانی و همه شروط و لوازم دموکراسی لحاظ شده بود. اما در این بخش که بحث آزادی مطرح می‌شود، چون این سنت در سرزمین ما مطرح نبوده است، هم از نظر عملی و هم از حیث نظری، نسبت به مردمسالاری و جمهوری به معنای عینی کلمه ناآشنا بودیم.

وی گفت: وقتی مردم شعار حکومت اسلامی سر می‌دادند، بسیاری به میشل فوکوی متفکر ضد قدرت فرانسوی که برای یک روزنامه ایتالیایی در ایران گزارش تهیه می‌کرد، ایراد کردند و گفتند تو از انقلابی دفاع می‌کنی که شعار حکومت مذهبی سر می‌دهند. او در پاسخ می‌گفت در این شعار ایراد در قسمت اسلامی و مذهبی نیست، بلکه ایراد درحکومت است. یعنی فوکو تاکید داشت که مفهوم حکومت مبهم است. زیرا وقتی از جمهوری سخن می‌گوییم آن را در معادل تعبیر «res publica » به کار می‌بریم، یعنی «شیء یا چیز عمومی». از زمان ارسطو ما از نظر سیاسی دو نوع نظام بیشتر نداریم یا نظام استبدادی است که معادل واژه despotism است و اتفاقا واژه‌ای ایرانی است، دسپوت یعنی ده پوت و یعنی کدخدا منشی. یعنی در نظام‌های استبدادی و شاهنشاهی و سلطنتی به قول هگل فیلسوف آلمانی یک نفر آزاد است و دیگران رعیت او هستند. نظام دیگر نظام جمهوری یا republic است، یعنی جایی که امر عمومی وجود دارد و مصلحت عمومی یا همگانی آن را سازمان می‌دهد و دولتشهری به نام polis یا مدینه یونانی می‌سازد و در این دولتشهر شهروندان آزاد و برابر هستند. بنابراین یا رابطه ارباب- بردگی داریم یا رابطه شهروندان آزاد و برابر که «ایزونومی» یا تساوی در برابر قانون خوانده می‌شد.

نقش نواندیشان دینی

شریعتی در رابطه با نظام جمهوری به زمینه‌سازی نواندیشان دینی اشاره کرد و گفت: این امر در حوزه روحانیت با زمینه‌سازی مراجع سه‌گانه نجف و در راس ایشان آخوند خراسانی رخ داد، به طوری که ستارخان می‌گفت ما حکم علمای نجف را اجرا می‌کنیم، زمانی هم که علامه نایینی رساله تنبیه‌الامه و تنزیه المله را نوشته و سال‌ها بعد مرحوم طالقانی آن را باز نشر و شرح کرد، از سوی دیگر روشنفکران مسلمان مثل مهندس بازرگان و دکتر سحابی و از همه موثرتر دکتر علی شریعتی را داریم. در نتیجه دانش‌آموزان و دانشجویان از طبقه متوسط شهری پیشگامان و پیش قراولان مبارزات در شهرهای بزرگ بودند و با این اندیشه‌ها در انقلاب شرکت کردند و پیشتاز بودند و این زمینه فکری فراهم آمده بود که این نظامات جدید و سیستم‌های دموکراسی و سوسیال دموکراسی و دستاوردهای عصر جدید را بپذیرند و آن را با جهان‌بینی توحیدی و با فرهنگ ملی و مذهبی خودشان تبیین مجدد کنند. شرکت در انقلاب با چنین چشم‌اندازی رخ داد و از این حیث انقلاب ایران در ادامه آرمان‌های گذشته بود و انتظار داشتیم این آرمان‌ها یعنی استقلال، آزادی، عدالت، توسعه و جمهوری اسلامی-ایرانی تحقق پیدا کند. شریعتی گذر چند دهه را فرصت مناسبی برای بازنگری در این آرمان‌ها خواند و گفت: به موضوع استقلال اشاره کردم و نشان دادم که در این زمینه موفق بودیم. اما در زمینه آزادی و حقوق شهروندی هنوز مشکلاتی داریم. این مشکلات اساسی، ساختاری، بینشی و عملکردی هستند. در زمینه آرمان سوم که حکومت عدل علوی و عدالت بود، وضع وخیم‌تر است و این را متاسفانه در اختلافات طبقاتی و مشکلات معیشتی مردم می‌بینیم. ما بحران‌های مختلفی داریم، مثل بحران محیط زیستی که در مساله آب و خاک و آتش و هوا مشهود است. قدما از عناصر چهارگانه سخن می‌گفتند و ما متاسفانه در هر چهار عنصر با بحران مواجه هستیم.

آدم حزبی نیستم

شریعتی تاکید کرد که در بحث فعلی به جزییات و اشخاص کار ندارد و گفت: من یک آدم سیاسی و حزبی نیستم که به گروه خاصی تعلق داشته باشم و خانواده فکری من از نظر تاریخی مشخص است. شریعتی متعلق به یک خانواده ملی و مذهبی بود. من هم در دوران انقلاب و زمان جنگ حضور داشتم و در دوران اصلاحات هم حضور داشتم، اما عضو هیچ گروه سیاسی نیستم و حتی خودم را یک فرد سیاسی به معنای متعارف کلمه نمی‌دانم، بلکه یک روشنفکر هستم و به عنوان یک شهروند با شما صحبت می‌کنم و اگر انتقاداتی به این طیف‌ها دارم، آزادانه بیان می‌کنم. یعنی برای خودم این حق را قایلم که انتقاداتم را به اصلاح‌طلبان نیز بیان کنم و البته این نشانه سعه صدر اصلاح‌طلبان خواهد بود که انتقادات من را بشنوند زیرا اصلاح‌طلبان هم مشکلاتی دارند.

غفلت از امر اجتماعی و تقدم امر خصوصی

وی تاکید کرد: آنچه برای ما مهم است، فقدان بینش اجتماعی و بینش ملی و تقدم امر اجتماعی بر امر خصوصی است. به نظر من این بینش نولیبرالی در اصلاح‌طلبان و در این دولت فعلی نیز حضور دارد؛ بینشی که حتی درک درستی از لیبرالیسم نیز ندارد. من شخصا در کشورهای لیبرال زندگی کردم و در آنجا اصل حاکمیت قانون است و بر اساس آن، آزادی‌ها تعریف می‌شود و این آزادی‌ها تعریف شده و محدود است، یعنی اگر من بخواهم در اروپا نرده‌های خانه‌ام را رنگ کنم، باید تمام اعضای مجتمعی که در آن زندگی می‌کنم، حضور داشته باشند و این رنگ بر اساس تناسب با رنگ‌های ساختمان‌های مجاور و محله باشد. این در دیگر عرصه‌ها نیز مشهود است. یعنی تصمیمات باید بر اساس همفکری و مشورت همگانی اتخاذ شود. در حالی که اینجا این مشارکت و مشورت وجود ندارد، به طوری که هر کس هر طور می‌خواهد تصمیم می‌گیرد. در یک محله شاهد حضور همه سبک‌های زندگی هستیم، مثلا یک جا سیستم کمون اولیه است، یکجا سیستم برده‌داری است، یکجا سیستم سرمایه‌داری است، یکجا سیستم سوسیالیستی و جای دیگر سیستم فئودالی است. نام این هرج و مرج لیبرالیسم نیست، بلکه نوعی بی‌قانونی است، یعنی منافع خصوصی ترجیح دارد و مافیاهای ماشین و ساخت و ساز و... حضور دارند، یعنی گروه‌های ذی‌نفعی که با وجود منفعت ملی عمل می‌کنند. شریعتی تحقق دولت ملی را با تقدم امر اجتماعی تعریف کرد و گفت: در چنین وضعیتی مثلا حق تقدم با وسایل حمل و نقل عمومی مثل آمبولانس‌ها، اتوبوس‌ها، متروها و... است. در حالی که اینجا می‌بینیم که این امر رعایت نمی‌شود. اگر قضیه پلاسکو را به صورت علمی و همه‌جانبه تحلیل کنید، به همه مشکلات ما پی می‌برید. یعنی هم مشکلات رفتار مردم را می‌بینید، هم مشکلات عملکردی مسوولان مشهود است. یعنی همه مشکلات ساختاری و فرهنگی ما از این پرونده مشهود است. این مثال نشان می‌دهد که ما از نظر سیاست‌های توسعه و نه این دولت و آن دولت چه مشکلاتی داریم. اصلا در صد سال گذشته سنگ بنای غلطی ریخته شده و کلانشهرهای ما بر اساس مهاجرت‌های کلان شکل گرفته‌اند، به گونه‌ای که هم سیستم تولیدی قدیمی از بین رفته و هم سیستم صنعتی علمی بر پا نشده و ما یک اقتصاد سالم نداریم.

انقلاب اصیل فراتر از انقلاب سیاسی

این استاد فلسفه در ادامه یک بینش انقلابی اصیل را فراتر از انقلاب سیاسی و تحول در نظام سیاسی خواند و گفت: انقلاب اصیل به معنای تغییر ساختارها است. در فرانسه دو قرن گذشته است تا انقلاب فرانسه بعد از گذر جنگ داخلی، ترور (حکومت وحشت)، ترمیدور، بازگشت سلطنت و انقلاب دوباره و بعد جمهوری و... تحقق یافته است. یعنی فراز و نشیب‌های بسیار رخ داده تا به تدریج به یک توازن رسیده است. قرن‌ها طول می‌کشد تا عادات و ساختارها و رفتارها و بینش‌های عمیقی که در جان ما خانه کرده است، عوض شود. به همین خاطر است که ما در زمینه فهم عمیق نظام جمهوری و دموکراسی مشکل داریم، چون یک پدیده جدید است و در قرون تازه رخ داده است. ما باید آموزش زیادی ببینیم.

نقش روشنفکران

شریعتی در ادامه به ضرورت بازنگری روشنفکران و نیروهای آگاه تاکید کرد و گفت: حتی روشنفکران و نیروهای آگاه ما باید برای شناخت این مسائل یعنی مفاهیم سیاسی مثل حکومت به تعبیر میشل فوکو و لوازم و شرایط و تعاریف علمی آنها دوره‌ای طی می‌کردند. انقلاب ما به تعبیر دکتر شریعتی به شکل زودرس پیروز شد. دکتر شریعتی با اینکه ملقب به معلم انقلاب بود، تاکید داشت که چند دهه یا حتی چند سده طول می‌کشد تا به نتایج مطمئنی برسیم. در حالی که انقلاب ما خیلی سریع پیروز شد، زیرا نظام گذشته خیلی شکننده و فاسد و غیرمعتبر بود و به تعبیر خودشان مثل برف آب شد. ناگهان کار به دست انقلابیون افتاد. من خودم در آن ایام انقلاب به خوزستان می‌رفتم و با مردم که فکر می‌کردند ما بعد از انقلاب کاره‌ای هستیم و از مشکلات معیشتی و زندگی خودشان صحبت می‌کردند. ایشان فکر می‌کردند بنده که فرزند معلم انقلاب هستم، مقامی دارم. مثلا در جزیره خارک حتی مردم رژه نظامی می‌رفتند و انتظار داشتند ما مشکلات را در همه ابعاد حل کنیم. در حالی که ما می‌دانستیم که تشکیلاتی نیست. معمولا در انقلاب‌ها، تشکیلات و احزاب سال‌ها مبارزه می‌کنند و از تجارب هم می‌آموزند. اما به تعبیر آقای خلخالی در کتاب خاطراتش مثلا ما در زمینه قضایی هیچ تجربه‌ای نداشتیم و به همین خاطر به تجربه‌های دیگر کشورها نگاه می‌کردیم و مثلا به فیدل کاسترو نگاه کردیم و از او آموختیم و از روش‌های او بهره گرفتیم. به هر حال این امر باعث شد که به خصوص در دهه ١٣٦٠ دچار مشکلات ساختاری شویم و از آرمان‌های اولیه انقلاب فاصله گرفتیم.

روشنفکران مسوول باشند

شریعتی در ادامه به فضای جامعه سیاسی بعد از انقلاب و به خصوص دهه ١٣٦٠ اشاره کرد و گفت: انقلاب با گل در برابر گلوله و حضور همه نیروهای اجتماعی و گروه‌ها رخ داد، اما پس از انقلاب مشکلاتی در جامعه پدید آمد و چون ما تجربه دموکراسی نداشتیم، اختلافات به ستیز میان گروه‌ها کشید و این امر سبب شد که آن شکل آرمانی آزادی تحقق نیابد. بعد از جنگ شاهد سیاست‌های نولیبرالی بودیم و در نتیجه نوعی آزادی به معنای هرج و مرج و رانت خواری و رشد مافیاهای ثروت و قدرت پدید ‌آید و موجب شد که عدالت تحقق نیابد و سیاست توسعه‌ای پدید آمد که نتوانست روندهای غلط پیش از انقلاب را به شکل انقلابی اصلاح کند. برای مثال مرکزگرایی که با مهاجرت‌های گسترده در دهه ١٣٤٠ آغاز شد، ادامه یافت. جنبش اصلاحی می‌خواست آرمان‌های انقلاب را با خوانش جدید و عمیق‌تر و البته نقادانه نسبت به خودش و روش‌های گذشته نیروهای روشنفکر و تحول خواه از سر بگیرد. به خصوص که به نظر من در جامعه ما که مقامات مسوول نیستند، باید روشنفکران و نیروهای آگاه مسوول باشند. یعنی از صدر مشروطه تا به امروز در پروژه‌های فکری که عرضه شده، اشکالاتی وجود داشته و باید بازبینی شود. یعنی دوره به دوره باید حافظه تاریخی توسط نسل جدید و دانشجویان بازخوانی شود تا ببینیم چرا از زمان مشروطه که پیشگام همه ملل منطقه در زمینه آزادیخواهی و عدالت‌طلبی و استقلال‌طلبی بودیم، هنوز این آرمان‌ها به معنای کامل کلمه تحقق نیافته است؟

شریعتی با اشاره به مشکلات انقلاب‌های مدرن به تعبیر هانا آرنت مثل خشونت به تغییر روش‌ها در اصلاحات پرداخت و گفت: در دوره اصلاحات از روش‌های خشونت پرهیز، آگاهی بخش، مسالمت‌آمیز و حتی المقدور قانونی حرکت می‌کنیم، یعنی می‌خواهیم قانون اجرا شود و اصلاح قانون نیز در چارچوب قانون صورت می‌گیرد. بنابراین مبارزه اصلاحی گونه گون است، یعنی جنبه‌های متنوعی دارد و سازمان‌های مردم نهاد پدید می‌آیند. در این دوره جامعه مدنی پیش می‌رود و آن را جنبش اصلاحات می‌خوانیم. جنبش اصلاحات با جناح اصلاح‌طلب فرق دارد. جنبش اصلاحات یعنی همان انقلاب. در آن زمان این آرمان‌ها با روش‌های انقلابی دنبال می‌شود و در دوره بعدی با روش‌های مسالمت آمیز و خشونت‌پرهیز اما بدون تعارف و با شفافیت. شفافیت یکی از شعارهای جنبش‌های دموکراتیک است.

رودرروی حقیقت بدون تعارف

شریعتی در پایان گفت: شفافیت یعنی ما به عنوان روشنفکر و شهروند بی‌تعارف رودرروی قدرت حقیقت را بیان کنیم. این سخن یعنی گفتن حقیقت به قدرت در یک حدیث نبوی هم بیان می‌شود. اما در دوره جدید این سخن (speaking truth to power) به صورت یک شعار مطرح شده است. این روش این سوال را پیش می‌آورد که مگر قدرت حقیقت را نمی‌داند؟ چامسکی با طرح این سوال گفته اولا قدرت حقیقت را می‌داند و ثانیا می‌کوشد آن را پنهان کند، ثالثا این قدرت نیست که باید حقیقت را بداند.پاسخ به چامسکی این است که در کلام نبوی و علوی و در مبارزات مردمی معنای گفتن حقیقت به قدرت این نیست که قدرت حقیقت را نمی‌داند و ما باید به اطلاع آن برسانیم، بلکه معنایش این است که رودرروی حقیقت اما خطاب به مردم حقیقت را بیان کنیم؛ حقیقتی که قدرت‌ها می‌خواهند پنهانش کنند. بنابراین مخاطب افکار عمومی و مردم هستند و آگاهی بخشی یعنی نشان دادن اینکه حقیقت چیست و مردم با آگاهی تبدیل به نیروی فشار برای تغییر و تحول می‌شوند. بنابراین مخاطب روشنفکر مردم است و در چنین شرایطی باید بدون تعارف و با شفافیت سخن بگوید. ما بدون تعارف در زمینه شناخت آزادی، عدالت و توسعه و شناخت عمیق و عمل به جمهوری از حیث سیاسی و اجتماعی مشکل داریم و متاسفانه در زمان ما بینش نولیبرالی با محافظه‌کاری همراه شده‌اند و این در دولتمردان به خصوص آنها که تکنوکرات هستند، وجود دارد و ضرورت دارد که راه سومی را در بحثی که بین دو جناح است، بگشاییم و صدای مردم و روشنفکران و نیروهای اصلاحی تحول خواه متنوع را هم سو با طیف اصلاح‌طلب و دولت معتدل مطرح کنیم. مراد از راه سوم ایجاد شکاف نیست، بلکه می‌خواهیم آرمان‌ها و مطالبات جامعه را بیان کنیم، خطاب به مردم و رودرروی قدرت و بگوییم این انقلاب چه بوده و با حافظه تاریخی خودمان تجدید عهد کنیم و آن را با روش‌های جدید خشونت پرهیز و مردمی‌تر استمرار دهیم. آرمان‌های انقلاب تخیلی نیستند و همین الان در جهان نظام‌هایی داریم که این آرمان‌ها را به نظام‌های واقعا موجود علمی و عملی تحقق بخشیده‌اند. البته این امر در کشورهای مختلف نسبی است، اما به هیچ‌وجه تخیلی نیست و یک مطالبه حداقلی است. این نقش ما روشنفکران است که در یک مبارزه بینشی بتوانیم آن مطالبات و آرمان‌ها را تبدیل به رهنمودهای عملی و ممکن بکنیم.

اعتماد

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر