کد خبر: 30522
A
فرزند ارشد شهید عراقی:

موتلفه عقب‌افتاده‌‌ترین تشکل ایر ان است/ اسلحه ترور حسنعلی منصور را آیت‌ا...‌هاشمی تهیه کرده بود

خدا مرحوم هاشمی را بیامرزد. می‌گفتند هرجایی این ادعا را بیان کنید من تکذیب می‌کنم. از قرار معلوم گویا این اسلحه را آیت‌ا..هاشمی تهیه کرده‌بود. ولی پدر در دادگاه مدعی شد که اسلحه را از نواب صفوی که 10سال پیش از آن کشته شده‌بود، گرفته‌است. کسی نمی‌توانست نواب صفوی را نبش قبر و او را بازخواست کند. اگر ادعای دیگری می‌کردند افراد زیادی دستگیر می‌شدند و به شکل دومینو، این دستگیری‌ها پیش می‌رفت.

موتلفه عقب‌افتاده‌‌ترین تشکل ایر ان است/ اسلحه ترور حسنعلی منصور را آیت‌ا...‌هاشمی تهیه کرده بود

دیده بان ایران: بی‌شک یکی از باسابقه‌ترین مبارزان انقلاب اسلامی ایران شهید حاج مهدی عراقی است. شهید عراقی فعالیت سیاسی خود را در دهه 20 در تشکیلات فداییان اسلام آغاز کرد. تجربیات او در این تشکل، در نهایت به تشکیل موتلفه اسلامی و ترور حسنعلی منصور منجر شد.

شهید عراقی اگرچه ابتدا به اعدام محکوم ولی در ادامه به حبس ابد و پس از چندی از سوی دادگاه مربوط عفو شد. این شهید بزرگوار پس از ترور منصور، به 13 سال حبس در زندان‌های پهلوی محکوم شد. مبارزان انقلابی که در آن روزها در کنار او در زندان بودند از خلق و خوی وی به نیکی یاد می‌کنند. پس از حضور امام‌خمینی(ره) در نوفل لوشاتو، شهید عراقی به فرانسه شتافت و فعالیت مبارزاتی خود را در چندماهه منتهی به پیروزی انقلاب نزد امام(ره) سپری کرد. پس از 22بهمن، به‌علت اعتمادی که از جانب امام(س) به وی وجود داشت به سمت‌های متعددی منصوب شد.

در نهایت این انقلابی مبارز در 4 شهریور 1358 به دست گروهک فرقان به شهادت رسید. «قانون» تمامی این رویدادها و نقش شهید در پیشامدهای سه دهه مبارزه‌اش، از فداییان اسلام تا پیروزی انقلاب را با امیر عراقی، فرزند ارشد ایشان بررسی کرد که مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

از کودکی پدرتان برای‌مان بگویید؟

پدر من اول فروردین 1309 در تهران متولد شدند. ایشان بچه دوم خانواده بود، یک خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خود نیز داشتند. اصالت پدر به تهران برمی‌گشت. در کودکی در محله پاچنار سکونت داشتند.

دوران دبستان را در مدرسه حافظ تحصیل کردند. آن‌گونه که بنده شنیدم، مادر خانواده از پدر مذهبی‌تر بودند. مادربزرگ بنده در کلاس‌های تفسیر قرآن شرکت داشتند و افکار مادر در فرزندان خانواده تاثیر به‌سزایی گذاشت.

شهید تحصیلات داشت؟

بله پدر دیپلم داشتند. آن زمان برای دیپلم یازده کلاس، درس می‌خواندند. چون در سال‌های آخر تحصیل در فداییان اسلام نیز فعال بودند، کلاس دهم و یازدهم را حاج‌آقا به صورت شبانه تحصیل کردند.

از نحوه آشنایی شهید عراقی با نواب صفوی و فداییان اسلام اطلاع دارید؟

از اولین دیدار ایشان که منجر به آشنایی با نواب صفوی شد، اطلاع دقیقی ندارم. مرحوم نواب‌صفوی در همان محله‌های جنوب شهر سکونت داشتند و یارگیری خود را نیز از آن مناطق آغاز کردند. به‌دلیل روحیه مذهبی شهید عراقی، وی به تشکیلات فداییان گرویدند. مرحوم نواب صفوی از پدر بنده بزرگتر بودند. شهید عراقی به دلیل روحیه ای که داشتند، به طرف افراد جذاب جلب می‌شدند و به‌دلیل ویژگی‌های شخصیتی، بسیار زود به راس تشکیلات فداییان اسلام راه یافتند.

پیش از ورود به فداییان اسلام، پدر در مبارزات پیرامون بحث بهاییت در مدرسه شرکت داشتنداین عضویت پدر تا سال 1332، ادامه داشت. پیش از کودتا، افرادی همچون پدرم و مرحوم رفیعی، از تشکیلات فداییان اسلام جدا شدند.

علت جدایی پدرتان از فداییان اسلام چه بود؟

به نحوه برخورد شهید واحدی(نفر دوم فداییان اسلام) برمی‌گردد. عملکرد مرحوم واحدی با روحیه شهید عراقی همخوانی نداشت. از آن گذشته، ترور حسین فاطمی نیز یکی از عوامل خروج پدر از فداییان اسلام بود. پیش از کودتای 28 مرداد، رابطه پدر با فداییان اسلام قطع شد و دوسال بعد نیز مجتبی نواب صفوی به شهادت رسید. پس از شهادت نواب صفوی، روند زندگی پدر به کلی تغییر کرد، ایشان ازدواج کردند و تشکیل خانواده دادند.

در تمامی ترورهای انقلابی فداییان اسلام در دهه 20 پدرتان نقش مستقیم داشتند؟

پدر در تصمیم‌گیری‌ها یا جلسات فداییان اسلام شرکت داشتند. اینکه در سر صحنه ترور نیز حضور داشته‌باشند، اطلاع دقیقی ندارم. بدنیست خاطره‌ای از شهید نقل کنم که پس از ترور رزم‌آرا، آیت ا..کاشانی از پدر پرسیدند که فردی که رزم‌آرا را به قتل رسانده، خود را عبدا..موحد معرفی می‌کند، چرا شما او را خلیل طهماسبی معرفی کرده‌اید. پدر نیز در جواب گفته بودند طهماسبی بیراه نگفته، همه ما عبدا... و موحد هستیم.

گفته می‌شود که پدرتان در ترور احمد کسروی حضور داشتند، شما این گفته را تایید می‌کنید؟

خیر، مرحوم نواب صفوی نقش اصلی را ایفا کرده‌است. تا آنجا که من می‌دانم اسلحه مرحوم نواب عمل نکرده و با کوبیدن همان سلاح، کسروی و منشی‌اش را از پای درآورده‌اند. ترور وی به پیش از تشکیل فداییان اسلام برمی‌گردد و بیشتر به شکل خودجوش صورت گرفته‌است.

مرحوم آیت‌ا..کاشانی، از جزییات نقشه‌های فداییان اسلام با خبر بودند؟

خیر، آیت‌ا..کاشانی در ریز فعالیت‌های فداییان اسلام نبود. اگر در قالب های امروزی بخواهیم ترسیم کنیم، فداییان اسلام گروه تندوتیز و عملگرایی بودند که علاوه بر سخنرانی، دست به عمل نیز می‌زدند. امروزه شاید خیلی‌ها عملکرد آن‌ها را نپسندند و فداییان را افراطی بدانند ولی در زمان خودشان آن‌ها تاثیرگذار بودند. آن‌ها در نخست‌وزیری مصدق و راه‌یابی کاشانی به مجلس نقش موثری داشتند.

به اعتقاد شما بهتر نیست که قضاوت درباره عملکرد گروه های تاریخی را با توجه به شرایط آن برهه زمانی که گروه دست به عمل می‌زده، بررسی کرد؟

بله فرمایش شما صحیح است. برخی افراد میانسالی که امروز می‌بینیم، در جوانی از لحاظ شخصیتی بسیار متفاوت بوده‌اند. فداییان اسلام نیز ساختار جوانی داشت و ممکن است اشتباهاتی در عملکردشان وجود داشته باشد. محیط، بسیار تاثیرگذار است. فردی مانند اکبر گنجی را نگاه کنید. کسی که در جوانی آن موضع‌ها را می‌گرفت و نسبت به مرحوم هاشمی و بهشتی واکنش تندی را از خود نشان می‌داد، حال مدعی لیبرالیسم شده و خود را فردی آزادی‌خواه معرفی می‌کند. افرادی که اینچنین بی‌ثبات هستند، از دو حال خارج نیستند، یا منفعت شخصی‌شان ایجاب می‌کند که این‌گونه باشند یا تحت تاثیر فضای عمومی، دست به این کارها می‌زنند. به اعتقاد من این بی‌ثباتی‌ها بیشتر به منفعت شخصی برمی‌گردد. البته این نکته را نیز بگویم که ما ایرانی‌ها احساساتی هستیم. صبح درود بر مصدق می‌گوییم و ظهر به یک‌باره مرگ بر مصدق سر می‌دهیم. اگر روزی مملکت‌مان نیز ضربه بخورد از همین نقطه ضعف خودمان است.

گفته می‌شود، شهید عراقی در آزادی نواب صفوی از زندان در زمان مصدق نقش داشته‌است، از جزییات این اتفاق اطلاعی دارید؟

پدر به همراه یک گروه 50 نفره در اعتراض به بلاتکلیفی نواب صفوی دست به تحصن زدند. خاطره‌ای از پدر در آن زمان برای‌تان نقل کنم که در روزهای آخر تحصن، موادغذایی کمی برای‌شان باقی مانده‌بود. مرحوم پدر می‌گفت که سه تخم مرغ برای 56 نفر مانده‌بود که پدر مجبور شدند آن را با تیغ بین همه مساوی تقسیم کنند.

موضع شهید عراقی نسبت به مرحوم مصدق چگونه بود؟

بی‌شک موضع پدر نسبت به مصدق مثبت نبود. خاطرات «ناگفته‌های» شهید عراقی را اگر بخوانید، در آنجا اشاره شده که تحت تاثیر نواب‌صفوی بوده‌اند. فداییان اسلام حتی نسبت به مرحوم کاشانی نیز دیدگاه طرفداری مطلقی نداشتند. ویژگی فداییان اسلام در این بود که اگر مخالفتی با جناحی داشتند آن گروه را زیر بار توهین قرار نمی‌دادند و حتی در برهه‌ای اگر لازم بود به همان افراد کمک می‌کردند. برای مثال می‌توان به انتخابات مجلس اشاره کرد که آن‌ها در راهیابی ملی‌گراها و شخص مرحوم کاشانی کمک شایان توجهی کردند.

شهید عراقی چه سالی ازدواج کردند؟

پس از کودتا و دستگیری مجدد نواب صفوی، پدر از سیستم بریدند. در سال 1334 با نوه دایی خود ازدواج می‌کند. پدر مادری بنده فردی متمول و مذهبی بود، درحالی که پدر من در خانواده‌ای متوسط قرار داشت. آن‌گونه که شنیدم، پدرم از خانواده اش درخواست می‌کند که مادرم را خواستگاری کنند در حالی که مادربزرگم به پدر می‌گویند که سطح خانواده آن‌ها به ما نمی‌خورد و از طرف دیگر نیز مادربزرگم رویش نمی‌شد به دایی خود این پیشنهاد را بگوید. در نهایت به هر شکلی که بود، این ازدواج سرمی‌گیرد. 6 سال پدر مشغول خانواده می‌شود تا اینکه دوباره با شروع مبارزات امام(س) در دهه چهل به صحنه مبارزه برمی‌گردد.

حاصل این ازدواج چند فرزند بود؟

سه فرزند پسر؛ بنده که فرزند ارشد خانواده‌هستم، برادرم نادر، و حسام که همراه پدر شهید شد و کوچک‌ترین برادرم بود.

پدر شما به‌عنوان یکی از بنیانگذاران حزب موتلفه اسلامی چه نقشی در تشکیل آن داشت؟

ریشه موتلفه اسلامی به هیات‌های مذهبی برمی‌گردد. مسجد ابوالفضل و هیات اصفهانی‌ها و سایر هیات‌ها، شاکله موتلفه اسلامی را تشکیل می‌دادند. از قرار معلوم یک روز این هیات‌ها برای دیدار امام خمینی(س) به قم عزیمت می‌کنند. امام(س) به آن‌ها انتقاد می‌کند که چرا شماها گروه گروه هستید و متحد نمی‌شوید. از آنجا به بعد، همه این هیات‌ها و جمعیت‌های کوچک به شکل هیات‌های موتلفه اسلامی، گروه واحدی را تشکیل دادند.

در ترور حسنعلی منصور، پدرتان چه نقشی داشت؟

پدر، مسئول شاخه نظامی موتلفه اسلامی بود. از این رو آموزش نیروها را برعهده داشت. معدن ذغال سنگ زیاران یا کوره‌های آجرپزی به مرکز آموزشی برای بچه‌های موتلفه اسلامی تبدیل شده‌بود. شهید عراقی از امکاناتی که داشت، نهایت استفاده را می‌کرد. مسئولیت ترور منصور با آن چهارنفر بود.

شهید عراقی، که نیروهای موتلفه را آموزش می‌داد، خود در کجا آموزش دیده‌بود؟

تجربیات ایشان به زمان حضورش در فداییان اسلام برمی‌گشت.

اینکه گفته می‌شود اسلحه ترور منصور را مرحوم هاشمی تهیه کرده بود، ادعای درستی است؟

خدا مرحوم هاشمی را بیامرزد. می‌گفتند هرجایی این ادعا را بیان کنید من تکذیب می‌کنم. از قرار معلوم گویا این اسلحه را آیت‌ا..هاشمی تهیه کرده‌بود. ولی پدر در دادگاه مدعی شد که اسلحه را از نواب صفوی که 10سال پیش از آن کشته شده‌بود، گرفته‌است. کسی نمی‌توانست نواب صفوی را نبش قبر و او را بازخواست کند. اگر ادعای دیگری می‌کردند افراد زیادی دستگیر می‌شدند و به شکل دومینو، این دستگیری‌ها پیش می‌رفت.

حکم پدرتان ابتدا اعدام بود؟

بله ولی در نهایت به حبس ابد تقلیل یافت.

چه شد که حبس ابد نیز به 13 سال حبس کاهش یافت؟

پس از 13 سال عفو خوردند و در سال 1356 از زندان آزاد شدند.

در زمان آزادی پدر شما ایران بودید؟

ایران نبودم. برای تحصیل به آمریکا رفته بودم. البته در اردیبهشت 57 برای دیدار پدر، طی سفری یک ماهه به ایران بازگشتم.

شهید عراقی پس از آزادی تا پیروزی انقلاب چه فعالیتی داشتند؟

بهمن 56 که آزاد شدند تا زمان پیروزی انقلاب، کارهای کوره‌پزخانه را پیش می‌بردند و همزمان فعالیت اجتماعی نیز داشتند. تا آنکه پس از 9 ماه، امام(س) از نجف به پاریس رفتند و پدر نیز به آنجا عزیمت کردند. زمانی‌که پدر قصد سفر به پاریس را داشت، من را نیز مطلع کرد. بنده نیز در همان اوایل سکونت امام(س) در نوفل لوشاتو به آنجا رفتم.

از مدت زمانی که در نوفل لوشاتو حضور داشتید، برای‌مان بگویید؟

در همان روزهای اول به نوفل لوشاتو رفتم. هنوز مانند روزهای آخر اقامت امام(س)، آنجا شلوغ نشده‌بود. خانه‌ای که برای امام اجاره کرده‌بودند، در کنار خیابان باریک و باغی قرار داشت. همچنین آن باغ به محل سخنرانی حضرت امام(س) تبدیل شده‌بود. وقتی وارد خانه شدم، متوجه شدم که امام و سایران برای اقامه نماز جماعت در اتاق کوچک طبقه بالا حضور دارند. بیشتر دانشجویان انجمن اسلامی اروپا در نوفل لوشاتو حاضر بودند و بین دانشجویان اروپا و آمریکا یک تقسیم‌بندی وظایف ناخواسته‌ای اتفاق افتاده‌بود. کارهای تدارکات در دست بچه‌های آمریکا و فعالیت فرهنگی، بیشتر برعهده بچه‌های اروپا بود.

جالب اینکه بین دانشجویان آمریکا و اروپا اختلافاتی وجود داشت. بیشتر مواقع، ناهار ساندویچ تخم مرغ به مهمانان می‌دادند و خبرنگاران خارجی‌تصور می‌کردند که تخم مرغ برای ما خیلی مقدس است. شب‌ها نیز هشت نفری بودیم که برای خواب به اتاق زیر شیروانی می‌رفتیم. افرادی از جمله غرضی و محمد هاشمی از جمله حاضران در این اتاق بودند.

از لحظه‌ای که پدر توسط ساواک دستگیر شد، خاطره‌ای دارید؟

بله آن شب من همراه پدر بودم. آن شب در مراسمی که سخنرانش مرحوم هاشمی بود، حضور داشتیم. پس از مراسم، پدر به همراه شریکش سوار بر یک تاکسی 107بنز شدیم. به یاد دارم که هوا سرد بود و برف زیادی آمده‌بود.

تاکسی در انتهای مسیر نزدیک خانه در قلهک، توی برف گیر کرد. زمانی‌که به خانه رفتیم متوجه غیرعادی بودن شرایط شدیم. تعدادی از ساواکی‌ها پیش از آمدن ما، در خانه حاضر شده‌بودند. شریک پدر گفت: حاجی گویا مهمان دارید، پدر نیز در پاسخ گفت بله دوستان با من کار دارند. تصاویر آن شب را در ذهن دارم. می‌فهمیدم که اتفاقی در حال رخ دادن است ولی نمی‌دانستم آن اتفاق از چه جنسی است. حاج آقا از ساواکی‌ها خواست که به سرویس دستشویی برود. همان لحظه گویا آن‌ها نیز فهمیده‌بودند که پدر بی‌جهت دستشویی نرفته‌است. پس از آنکه پدر را بردند یک نفر از آن‌ها به دستشویی رفت و متوجه دفترچه‌ای شد که دیگر محتوای آن قابل خواندن نبود.

از نقش مادر در طول این 13 سال بگویید؟

مادر با وجود علم بر مبارزات سیاسی، حاضر به ازدواج با پدر شدند. در طول مبارزات نیز همواره پدر را یاری کردند. حاج خانم برای فرزندانش هم مادر و هم پدر بود. خدا خیرشان بدهد، به بهترین شکل هر دو نقش را ایفا کردند.

از پدر خاطره‌ای مربوط به زمان زندان شنیده‌اید که برای‌مان نقل کنید؟

زندان همه روزهایش خاطره‌ است. اینکه بنشیند و از آن دوران برای‌مان خاطره‌ای نقل کند، نه به این شکل نبوده و صحبت‌های ایشان در کتاب ناگفته‌ها آمده‌است و این کتاب بهترین منبع خاطرات شهید عراقی است.

موضوعی که به یاد دارم و شاید به‌عنوان خاطره جالب باشد، این بود که پدر در دوران زندان مسئولیت آشپزخانه سیاسی و سایران را برعهده داشت. حتی اواخر نیز برای ملاقات او وقت حضوری می‌دادندکه به آشپزخانه برویم. زندانبان‌ها احترام پدر را نگه می‌داشتند. علت مسئولیت‌های ایشان در زندان نیز همین موضوع بود.

در بحبوحه انقلاب غیر از حضور در نوفل لوشاتو فعالیت دیگری نیز داشتید؟

خیر، یک ماه در نوفل لوشاتو بودم و دوباره به آمریکا برگشتم. اردیبهشت 58 به ایران آمدم و قصد داشتم که تنها برای چندماه در ایران حضور داشته‌باشم که آن اتفاق برای حاج‌آقا رخ داد و برای همیشه در ایران ماندگار شدم.

در چه رشته‌ و کدام دانشگاه تحصیل می‌کردید؟

در رشته امور بین‌الملل در کالج خصوصی و مذهبی مریمانت تحصیل می‌کردم. دلیل اینکه این دانشگاه را انتخاب کردم، حضور فرزندان عمه‌ام در آن منطقه بود. پس از آن نیز به دانشگاه ایالتی رفتم.

چرا در این رشته تحصیل کردید؟

همیشه دوست داشتم که سفیر شوم. پس از انقلاب به حوزه نفت رفتم. اوضاع سفارتخانه‌ها را که دیدم، تصمیمم تغییر کرد. موقعیت بسیاری برایم به‌وجود آمد. در زمان قطب‌زاده و پس از آن فرصت‌های بسیاری فراهم شد ولی زود متوجه شدم که این فضای کاری با روحیه بنده سازگار نیست.

در هیات موتلفه اسلامی، پدر با کدام شخص بیشتر ارتباط داشتند؟

پدر تا حدودی با تمام افراد شاخص موتلفه در ارتباط بودند.

چه ویژگی شهید عراقی را شاخص می‌دانید؟

چند ویژگی را می‌توانم نام ببرم. ابتدا ویژگی انعطاف پذیری شخصیتی ایشان را به‌عنوان شاخص می‌دانم. روحیه‌ای که پدر داشتند این بود، که به یک گروه وابستگی نداشتند. دلیل آن به دوران طولانی‌مدت زندان ایشان برمی‌گردد. در زندان دیگر نمی‌توان فقط از حزب خود سخن گفت و با دیگران ارتباط نداشت. چیزی که برایم جالب است این بود که پدرم از یک طرف با فردی مانند مرحوم طیب رضایی در ارتباط بود و از طرف دیگر با مراجع از جمله آیت‌ا..مرعشی‌نجفی نشست و برخاست داشتند. فاصله بین این دو شخص بسیار است. برای من توجه به این نکته مهم است که می‌توانست با فردی در منتهای منفی‌ و فردی در نهایت مثبت‌بودن ارتباط برقرار کند. در روابط اجتماعی، آدم بسیار عاطفی بود. همیشه قدم اول را محکم برمی‌داشت و همین ثابت قدمی ایشان دیگران را به‌سوی او جذب می‌کرد. شجاعت ایشان نیز مثال زدنی بود. در دوران کوتاه زندگی ایشان پخته با مسائل برخورد می‌کردند.

رابطه شهید عراقی با سایر گروه‌های مبارز به چه شکل بود؟

حاج‌آقا سعی داشت که نقش میاندار را ایفا کند. اطلاع دارید که بین برخی گروه‌ها در دهه 50 اختلاف افتاده بود. پدر سعی داشتند که با محبت، آن‌ها را جذب و مخالف آن بودند که سایر افراد را از خودشان طرد کنند.

خارج از دوران زندان، موضع پدرتان با ملی گرایان چگونه بود؟

اگر ارتباط تشکیلاتی منظورتان است که هیچ ارتباطی بین آن‌ها وجود نداشت، اما اگر ارتباط با افراد منظورتان است، بله با اشخاص رفاقت داشت. به یاد دارم در یک ملاقات که نزد پدر رفته‌بودیم، مهندس توسلی نیز آمده‌بودند. به‌طورکلی رفاقت را با افراد حفظ می‌کردند. شما یادتان باشد که حاج‌آقا، بچه قدیمی تهران و اهل رفاقت بود. همیشه می‌گفت آدمی که 51درصد خوبی و 49 درصد بدی دارد، هنوز قسمت خوبش به بدی‌اش می‌چربد و تو می‌توانی با او رفاقت داشته‌باشی. یک جمله‌ای آقای بادامچیان از پدر در زندان نقل می‌کنند که پدر می‌گفت با قمارباز هم می‌توانی رفاقت کنی به شرط آنکه در بازی‌اش آن فرد صداقت داشته‌باشد. معیارهای او با معیارهای امروزی تفاوت بسیاری داشت.

در زمانی‌که پدر در زندان بود شما به‌عنوان فرزند آقای عراقی، تحت فشار نبودید؟

خیر؛ در مدرسه علوی که تحصیل می‌کردم تاحدودی تمامی مسئولان مدرسه از این اتفاق خبر داشتند و از این بابت مشکلی نبود. مشکل برای من فقط مسائل عاطفی بود. ممکن بود اگر همکلاسی‌هایم می‌فهمیدند پدرم زندانی‌است، بُعد منفی یک زندانی برای‌شان تجسم شود و تنها این موضوع برایم ناخوشایند بود.

پس از آزادی، پدر شما شهید اندرزگو را ملاقات کردند؟

اطلاعی از این موضوع ندارم. پدر در یک مستند، درباره شهید اندرزگو صحبت می‌کنند و آن‌گونه که من اطلاع دارم این مستند، اساسی برای ساخت فیلم تیرباران شد. همین مستند تنها یادگار تصویری ما از شهید عراقی است.

با انقلابیون آن زمان، رفت وآمد خانوادگی داشتید؟

با آقای هاشمی رفت‌وآمد خانوادگی داشتیم ولی موتلفه‌ای‌ها در آن زمان زندان بودند.

پس از فروپاشی فرقان و دستگیری اعضا آن،آیا متوجه شدید که چه کسی پدرتان را ترور کرده‌است؟

کسی که پدر را ترور کرده‌بود، فردی جوان و نحیف به نام غلامرضا یوسفی بود. روزی که حکم، اجرا می‌شد بنده به اتفاق عمویم به اوین رفتیم. یوسفی از مسئولان خواسته‌بود که ما را ببیند. زمانی‌که پیش ما آمد، گفت تنها کسی که هیچ وقت برای ترورش به اجماع نرسیدیم و بحث بر روی ترور او بالا می‌گرفت، حاج مهدی عراقی بود. از ما حلالیت گرفت. ضارب شهید مفتح را به‌یاد دارم که خوشحال و خندان به سمت اجرای حکمش در حال رفتن بود. پیش از اجرای حکم‌شان نیز جلسه ای تشکیل داده‌بودند و قرآن می‌خواندند و شادمان بودند که تا لحظات دیگر پیش خدا خواهندرفت.

به غیر از شهدای شاخصی که می‌شناسیم، فرقان شخص دیگری را نیز ترور کرده‌بود؟

بله حاجی طرخانی، که ترور وی بیشتر رنگ تسویه حساب داشت. این فرد پیش از انقلاب، آن‌ها را پشتیبانی مالی کرده‌بود. پس از انقلاب ،دوباره که نزد او رفته‌بودند وی از کمک کردن آن‌ها طفره رفته‌ و همین عامل، باعث انتقام آن‌ها شده‌بود.

شهید عراقی پس از انقلاب چه سمت‌هایی را پذیرفتند؟

سرپرستی زندان قصر، روزنامه کیهان و بنیاد مستضفعان از جمله سمت‌های ایشان بود.

آخرین دیدار ایشان با امام(س) چه زمانی بود؟

یک هفته پیش از شهادت، به من گفتند که می‌خواهیم به قم برویم. من نیز به همراه آن‌ها به قم رفتم. عکس مرحوم پدرم در کنار امام(س) مربوط به همان سفر است. این آخرین دیدار پدر با مرحوم امام(س) بود.

محل شهادت پدر کجا بود؟

خیابان زمرد، پشت حسینیه ارشاد ایشان را به شهادت رساندند.

در اولین دوره ریاست جمهوری، خانواده شهید عراقی از فردی حمایت نکردند؟

خیر، خانواده ما موضع خاصی نداشتند.

شما خودتان را فرد سیاسی می‌دانید؟

به معنای واقعی کلمه سیاسی هستم ولی اگر به معنای مستعمل امروزی منظورتان است، نه سیاسی نیستم.

پس از انقلاب در چه حوزه‌ای فعالیت داشتید؟

در زمان قطب‌زاده در امور بین الملل صدا و سیما مشغول بودم. بعد از آن به بنیاد مستضعفان رفتم و روابط عمومی آنجا را راه اندازی کردم. پس از آن نیز چندسالی در وزارت نفت در بخش امور بین‌الملل فعالیت داشتم که پس از مدتی متوجه شدم با شغل کارمندی میانه خوبی ندارم و به کل از سیستم کارمندی خارج شدم.

در حال حاضر در چه حوزه‌ای فعال هستید؟

در امور بین‌المللی فعالیت دارم.

از شما برای عضویت در حزب موتلفه دعوت نشده‌است؟

چندین بار دعوت کرده‌اندولی روحیه بنده با فعالیت‌های تشکیلاتی سازگاری ندارد. ارتباط دوستانه با موتلفه وجود دارد و در دوره مرحوم عسگراولادی بیشتر از امروز بود ولی ارتباط تشکیلاتی با موتلفه تا به امروز نداشته‌ام.

آیا شما به‌عنوان فرزند یکی از موسسان این تشکیلات، معتقد هستید که موتلفه نیاز به تجدید ساختار دارد؟

ساختار موتلفه پیر است. تفکرات دهه چهل همچنان بر این حزب حکم‌فرماست. در جریان‌ها، افراد هستند که آن را هدایت و تحول می‌دهند. تا زمانی که مرحوم عسگراولادی حضور داشتند، تشکیلات موتلفه منسجم‌تر بود ولی امروز شخصی برای ایجاد تحول وجود ندارد. نمونه آخر همین انتخابات بود. چندروز پیش به یکی از دوستان می گفتم که میرسلیم را به‌عنوان فردی علمی در انتخابات خراب کردند. اگر روزی امکان چهره‌شدن وی وجود داشت با این عملکرد آن ها، این شانس از بین رفت. موتلفه کهنه شده‌است و قصد تغییر و تحولی ندارد. همیشه در مملکت ما فرد و شخص بوده که تحولات را به‌وجود آورده‌است. برای مثال امام(س) روند مبارزات را به انقلاب پیش برد. ولی امروز موتلفه شخصی را ندارد که آن را انسجام ببخشد. افرادی نیز که هستند دل و جگر نوآوری را ندارند و با سیستم سنتی، کار تشکیلاتی می‌کنند.

پس نیاز به تغییر ساختار را حس می‌کنید؟

بی‌شک نیاز به تغییر ساختار حس می شود. موتلفه قدیمی‌ترین تشکل در احزاب حال حاضر کشور و در عین حال عقب‌افتاده‌ترین تشکل نیز است. بعد از 50 سال هنوز نمی‌دانند که در فرآیند انتخابات چگونه برخورد کنند.

خاطره ای از پدرتان و امام(س) دارید که برای‌مان نقل کنید؟

در سال 42 که اتفاقات فیضیه پیش آمده بود، پدر در آنجا حضور داشتند. امام(س) دستور دادند که همه خانه‌شان را ترک کنند. همه جز پدرم از آنجا خارج شده‌‌بودند. پدرم نقل می‌کند که غروب آمدم لب حوض تا دستم را بشویم، امام(س) همان لحظه او را دیده و فرمودند مگر به شماها نگفتم که از اینجا خارج شوید. پدر گفتند که بله شما فرمودید ولی تکلیف داشتیم که بمانیم. امام(س) نیز فرمودند که تکلیف را چه کسی مشخص می‌کند. پدر در جواب گفتند تکلیف با شما هست ولی تشخیص این تکلیف برعهده ما می‌باشد و بعد از شنیدن این کلام، امام(س) رفتند. پدر نقل می کند وقتی این جمله را گفتم اشک در چشمم حلقه زد.

بین نسل این دهه و نسل پویای دهه پنجاه و شصت چه تفاوتی وجود دارد؟

تفاوت که بسیار است. معیارهای این نسل با نسل دهه پنجاه و شصت تغییرات بسیاری کرده و قابل مقایسه نیست. در بخشی، افراد این نسل موفق و در بخش دیگری نسل گذشته موفق بوده‌اند. مشخص نیست که در درازمدت این معیارها پاسخگوی نیاز جامعه باشد ولی چیزی که امروز آشکار شده ناموفق بودن اصول و معیارهای این دهه است. مردم به نسبت گذشته در جهت منفی قدم گذاشته اند. بُعد معنوی کمرنگ شده و دیگر ایثار، اعتماد، صداقت و غیره به شکل گذشته نیست. البته هیچ‌کدام به صورت مطلق وجود نداشته‌اند ولی نسبت به گذشته کمرنگ شده است. برای بنده که متولد دهه 30 هستم، کمی تحمل شرایط امروز ناخوشایند است. ولی نسل جوانی که آن زمان را ندیده برایش امروز تفاوتی ندارد. عملکرد برخی مسئولان نیز موثر بوده‌است.

پدرتان در تحول طیب چه نقشی داشتند؟

در تظاهرات عاشورا، همه نگران بودند که حسین رمضان یخی و طیب مانند 28 مرداد بیایند و مراسم را به‌هم بزنند. از ترس اینکه اتفاق این شکلی نیفتد پدر از طریق برادر طیب، نزد او می‌رود. هیات عزاداری طیب یک سرش گلوبندک و یک سر آن میدان اعدام بود. می‌خواهم بگویم که چنین عظمتی داشت. در همان گفت‌وگو، پدر به طیب می‌گوید که امام(س) گفته‌اند طیب هیچ عمل خلافی نخواهد کرد که پس از این صحبت، طیب گفته شهید عراقی را تایید می‌کند و منقلب می شود. به‌گونه‌ای که بعد از اتمام جلسه، طیب به فرزندش دستور می دهد که برود عکس امام(س) را بگیرد و بیاورد به بالای مغازه بزند. پس از آن هرچه به طیب فشار آوردند که از امام(س) برائت کند این خواسته حکومت را نپذیرفت و در نهایت نیز تیرباران شد. در بحث طیب، همیشه به یاد سخن امام حسین(ع) می‌افتم که می فرمودند اگر دین نداری آزاده باش. انتهای هر دو رفتار، یکی است. چه وجه مشترکی در این بین وجود دارد. از آزادگی نیز ممکن است انسان به شهادت برسد. کسی که تمام خلاف‌ها را مرتکب شده بود در نهایت برسر ایستادگی پای حرفش به شهادت می‌رسد. به قول مرحوم عسگر‌اولادی اتهامی نبود که نتوان به مرحوم طیب وارد کرد ولی می‌بینیم که در نهایت همچون حر بن ریاحی رستگار می شود.

پدر وصیت داشتند که در قم به خاک سپرده شوند؟

خیر؛ بعد از شهادت، من تصور داشتم که پدر را در بهشت زهرا(س) دفن کنند. در بهشت زهرا(س) منتظر بودم که حاج‌آقا انواری را دیدم و پرسیدم جنازه کجاست ، گفتند به قم فرستاده شده‌است. تعجب کردم و با حالت اعتراض گفتم که چرا به قم فرستادید. وقتی گفتند که امام (س) دستور دادند، من دیگر حرفی نزدم.

امام(س) نیز در مراسم خاکسپاری حضور داشتند؟

امام(س) تشریف آوردند ولی نماز را حاج‌آقا گلپایگانی خواندند. بعد از تشییع جنازه، خانواده نزد امام(س) رفتند. به یاد دارم که آخر شب امام(س) سر مزار حاضر شدند و مدتی را آنجا خلوت کردند.

شهید عراقی در حرم دفن شدند؟

خیر در صحن به خاک سپرده شده‌اند. شهید مطهری و سایر علما در مسجد داخل حرم دفن شده اند. تنها شهید مفتح مانند پدرم در صحن به خاک سپرده شده‌اند.

توصیه ای به نسل جوان دارید؟

در این زمانه باید از جوانان توصیه گرفت. به نظرم دنیا در کل رو به بدی پیش می‌رود تا اینکه در بُعد معنوی حرکت کند. البته طبیعی است، چرا که هرگاه دنیا به این سمت و سو پیش رفته یک منجی برای بشریت ظهور کرده‌است. روزگار سخت و دین داری دشوار شده‌است. امیدوارم که خداوند کمک کند و باقی‌مانده ایمان‌مان از بین نرود.

منبع: قانون

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر