کد خبر: 33794
A

گفت‌وگو با خانواده «حسن نیرپور» نیروی ارتشی که هنگام امدادرسانی در زلزله کرمانشاه شهید شد/ حالا مردم ارتش را همه امید خود می‌دانند و ارتش هم فدای ملت است

«حسن نیرپور»، ارتشی ٤٣ساله، ٤ صبح پنجشنبه ٢٥ آبان از خانه رفت و تا نزدیک ظهر در روستای «کوییک مجید» منطقه ازگله ثلاث باباجانی بود. همه جا پر از آوار زلزله بود. با بیرون‌کشیدن هر تن بی‌جان و نیمه‌جانی او هم مثل خیلی از امدادگران ارتش، هلال‌احمر و سپاه دستش را به پیشانی‌اش می‌گرفت یا بر سر و سینه می‌زد و اشک می‌ریخت و بعد در میان بهت همکارانش، قلبش ایستاد و دیگر کار نکرد. در روزهای بعد گفتند بر اثر فشار کار در امدادرسانی به زلزله‌زده‌ها فوت کرده است.

گفت‌وگو  با خانواده «حسن نیرپور» نیروی ارتشی که هنگام امدادرسانی در زلزله کرمانشاه شهید شد/ حالا مردم ارتش را همه امید خود می‌دانند و ارتش هم فدای ملت است

دیده بان ایران: «حسن نیرپور»، ارتشی ٤٣ساله، ٤ صبح پنجشنبه ٢٥ آبان از خانه رفت و تا نزدیک ظهر در روستای «کوییک مجید» منطقه ازگله ثلاث باباجانی بود. همه جا پر از آوار زلزله بود. با بیرون‌کشیدن هر تن بی‌جان و نیمه‌جانی او هم مثل خیلی از امدادگران ارتش، هلال‌احمر و سپاه دستش را به پیشانی‌اش می‌گرفت یا بر سر و سینه می‌زد و اشک می‌ریخت و بعد در میان بهت همکارانش، قلبش ایستاد و دیگر کار نکرد. در روزهای بعد گفتند بر اثر فشار کار در امدادرسانی به زلزله‌زده‌ها فوت کرده است.

«حسن نیرپور» از ٤٣‌سال زندگی، ٢٨سالش را در ارتش خدمت کرده، در دانشگاه مهندسی پرواز خوانده بود و مجوز پروازها را او صادر می‌کرد. حالا «علی نیرپور»، برادر حسن نیرپور ماجرای شهادت او را اینطور برای «شهروند» روایت می‌کند: «بعد از زلزله از طرف هوانیروز کرمانشاه برای امدادرسانی به زلزله‌زدگان می‌رفتند و روز پنحشنبه هم به یکی از روستاهای سرپل ذهاب رفتند اما در حین خدمت‌رسانی شهید شد و داغش را بر دل ما گذاشت. همکارانش هم به ما گفتند که از شدت رنجی که مردم زلزله‌زده می‌کشیدند، چندین‌بار گریه کرده است.» وقتی سروان نیرپور طاقت از کف داد و نقش بر زمین شد، دوبار برایش عملیات احیای قلب انجام دادند اما نشد که بماند بعد با خانواده‌اش تماس گرفتند و شبکه‌های اجتماعی هم خیلی زود پر شد از عکس و خبر شهادت او: «همسرش با من تماس گرفت و با حالت مضطربی به من گفت که برادرم مریض است و بعد از او همکارش در تماسی دیگر گفت که تصادف کرده است. اینطور می‌گفتند که هول نکنم. حسن همیشه دوست داشت شهید شود و در صحبت‌های خود هم سفارش می‌کرد که بعد از شهادتم از خانواده‌ام مراقبت کن. صبح روز پنجشنبه هم قبل از اینکه برود دخترش را از خواب بیدار می‌کند، در آغوشش می‌گیرد و می‌گوید که مرد باش، مثل یک پسر رفتار کن و در مراسم تشییع من احترام نظامی را به جا بیاور.» الناز ١٥ساله هم همین کار را کرد و سلام نظامی به جا آورد اما آیناز که ٧ساله است، هنوز خیلی متوجه رفتن پدرش نیست. به او گفته‌اند، پدر هنوز درماموریت است: «آن‌جا دسترسی به تلفن نبود و ما از حالش بی‌خبر بودیم اما همراهانش می‌گفتند که طور خاصی به آسیب‌دیده‌ها کمک می‌کرد، می‌گفتند ما ٣٠نفر بودیم اما تنها یک‌نفر شال سیاه به گردن داشت. برادرم هم مداح بود و هم خادم‌الرضا.» آنها ٦ برادر بودند با ٤ خواهر و پدرشان سال‌های قبل از دنیا رفته است. علی نیرپور هم البته سرهنگ نیروی انتظامی است اما از‌ سال ٦١ یعنی زمانی که حسن خیلی کوچک بود، از او جدا شده است، بنابراین خاطرات زیادی از دوران کودکی برادرش ندارد. او از ارتش حرف می‌زند که در راه مردم این‌بار هم خود را اثبات کرده است و مردمی که خیلی خوب در این چند وقت قدردان این از جان‌گذشتگی‌ها بوده‌اند: «حالا مردم ارتش را همه امید خود می‌دانند و ارتش هم فدای ملت است» اما آنها حالا داغدار کسی هستند که از کودکی عاشق ایثارگری و کارهای هیجانی بود، آدمی که همیشه دوستدار عملیات امدادرسانی بود، برای همین هم تمام زندگی‌اش را فدای هدف خود کرد. امروز مراسم شب هفت حسن نیرپور برگزار می‌شود و بعد احتمالا خانواده به کرمانشاه می‌روند تا مراسم دیگری هم در آن‌جا داشته باشند: «در مراسم تشییع از طرف مردم، ارتش و فرمانداری استقبال به قدری عجیب بود که همه ما متعجب شدیم.»

نیروهای مجروح ارتش حتی برای مداوا هم صحنه را ترک نکردند

سرهنگ بهروز تیرانداز هم که رئیس دایره احتیاط پادگان ٢٨١ بیستون کرمانشاه است و از لحظه‌های نخست عملیات کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان، ٩٧٠٠نفر از نیروهای خود در تمامی سطوح نظامی را به کار گرفته است، حالا در توصیف آن روزها به «شهروند» می گوید که از زمان زلزله تا ساعت ١١صبح فردای آن روز با حدود ٨٠‌درصد از پرسنل را وارد عملیات کرده است: «بچه‌ها را در چهار قسمت عملیاتی سرپل ذهاب تقسیم کردیم و با تمام امکانات اعم از آمبولانس، آذوقه، چادرها و نیروهای بهیاری و مددکاری و روانشناس مشغول کار شدیم. ما بچه‌ها را برای حضور در امدادرسانی تحت‌فشار نگذاشتیم اما همه به اختیار خود به آن‌جا آمدند و حدود ٢٠‌درصد از نیروها هم با ماشین‌های شخصی خودشان به منطقه آمدند.» او درباره وضعیت روحی آنها می‌گوید که تقریبا همه‌شان هنگام کمک‌رسانی در گوشه‌ای گریه می‌کردند: «بچه‌ها گفتند که باید چه کاری انجام دهیم. من به آنها گفتم منتطر دستور من نباشند، هر جا دیدند کسی زیر آوار است که نمی‌توانند کمک کنند، بقیه را هم صدا بزنند. ساعت‌های اول خیلی مشکل داشتیم، چون یک زلزله قوی آمد و امکان کمک‌رسانی کم بود.» او این را هم می‌گوید که حالا وضعیت نسبت به روزهای اول بهتر شده است و نیروها به سه گروه درحال امدادرسانی، استراحت و آماده‌باش تقسیم شده‌اند: «عمق فاجعه به حدی زیاد بود که همه بچه‌ها درحال کار بودند و وقتی می‌گفتم استراحت کنید، قبول نمی‌کردند. کسانی هم بودند که مجروح شده بودند اما حاضر نمی‌شدند برای مداوا به کرمانشاه بروند و کار امدادرسانی را بر همه‌ چیز مقدم می‌دانستند.» او درباره شرایط روحی نیروهای ارتشی هم توضیح می دهد که آنها در این زمینه آموزش‌های زیادی به‌طور روزانه دیده‌اند اما اکیپ پزشک، بهیار و روانشناس هم همراه گروه بودند و مرتب بچه‌ها را زیر نظر داشتند و اگر نیاز می‌شد، با آنها صحبت می‌کردند: «نیروها واقعا در این چند روز سنگ‌تمام گذاشتند، با اینکه فشار روحی زیادی بر آنها بود، حتی در روز نخست که زباله‌های زیادی در خیابان مانده بود، بعضی از نیروها خیابان‌ها را جارو کشیدند.» رئیس دایره احتیاط پادگان ٢٨١ بیستون کرمانشاه معتقد است که کار امدادرسانی همچنان ادامه خواهد داشت اما آنها تا ١٥روز دیگر برای آسیب‌دیدگان زلزله دپوی آذوقه دارند: «کار آوار‌برداری زمانبر است و همچنان ادامه دارد اما در روزهای آینده دوباره خطر تخریب خانه‌ها به دلیل بارندگی وجود دارد، چون اسکلت خانه‌ها سست شده است، بنابراین به مردم گفته‌ایم به هیچ‌وجه داخل خانه نروند.»

 یکی از نیروهای ارتش هم که دستش حین خدمت‌رسانی به زلزله‌زدگان شکسته است، حاضر نشد از خود حرفی بزند، چون معتقد است که این کار را برای مردم انجام داده است، بنابراین نخواست تا درباره آن حرف بزند.

امدادگران دور از امداد

خشم زمین را نه فقط اهالی کرمانشاه که امدادگران هم دیدند. امدادگران قربانیان پنهان حوادث طبیعی‌اند؛ کسانی که جانشان را کف دستشان می‌گذارند و برای کمک به مردم از آوار و آتش و سیل می‌گذرند. به جز مردمی که پس از زلزله ٧,٣ ریشتری آوارگی دیدند و عزیزی از دست دادند، امدادگران هم بحران را به چشم دیدند و برای التیام رنج زلزله‌زدگان از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. با این همه امدادگران هم خسته می‌شوند. دیدن مردم آسیب‌دیده آنها را افسرده می‌کند و آنها هم به امداد احتیاج دارند؛ امداد روانی موضوعی که مغفول مانده و بعد از هر زلزله از پستوی فراموشی بیرون می‌آید.

بعد از زمین‌لرزه مهیب غرب کشور و پس از تأمین نیازهای اولیه مردم آسیب‌دیده، بحث امداد روانی مردم بیش از همیشه مورد بحث قرار گرفت و گروه‌هایی برای امداد روانی اهالی کرمانشاه به این استان شتافتند؛ اما گروه‌های امدادی خود چندان به این امکانات دسترسی نداشتند؛ کسانی که در معرض انواع آسیب‌های جسمی و روحی قرار دارند و اگر حادثه‌ای را تاب نیاورند، مضطرب و بی‌قرار می‌شوند، خواب از چشمشان می‌گریزد و صحنه‌های فجیعی که دیده‌اند را به یاد می‌آورند.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر