کد خبر: 55687
A

سید محمد غرضی: جوانی من دوره ای طلایی بود/ آدم خودپسندی نیستم، اما در حل مسائل ریاضی استعداد بالایی داشتم

سید محمد غرضی سیاستمدار 74ساله آنقدر گذشته‌ها را با جزئیات مرور می‌کند که انگار تصویر هر خاطره را مقابل چشمانت می‌بینی. او طی 40 سال گذشته در پست‌های مختلفی خدمت کرده است

سید محمد غرضی: جوانی من دوره ای طلایی بود/ آدم خودپسندی نیستم، اما در حل مسائل ریاضی استعداد بالایی داشتم

به گزارش دیده بان ایران؛  از استانداری کردستان و خوزستان تا وزارت نفت و پست، تلگراف و تلفن. او درباره خانواده‌ و نحوه شکل‌گیری هدف‌های بزرگ زندگی‌اش می‌گوید: «من درخانواده‌ای متوسط رو به بالا به دنیا آمدم. خانواده‌ای که به اتفاق‌های دور و برش اهمیت می‌داد. ما ساکن شهر اصفهان بودیم و شبیه بیشتر خانواده‌های شهرنشین آن دوران برایمان اهمیت داشت که جزئی از جامعه باشیم و خودمان را در مسائل کشور سهیم بدانیم.آن زمان خانواده‌ها بر اقتصاد بسیار ساده‌ای متکی بودند؛ درعین حال که شب‌ها غذاهای حاضری می‌خوردیم و غذاهای خوبی مثل آبگوشت برای جمعه شب‌ها بود، حیات انسان‌ها را مبتنی بر فرهنگ رشد یافته، فارغ از توقع و چشم و هم چشمی و با تکیه برایمان می‌دانستیم. پدرم یک مرد همه کاره بود؛ غیر از اینکه کشاورز بود، تاجر و صنعتگر هم بود. برای همین خانه ما همیشه پررفت و آمد بود و از همه جور صنفی میهمان داشتیم. من هم که بین بچه‌های زنده، ششمین فرزند خانواده بودم، ناخودآگاه از اتفاق‌هایی که دور و برمان می‌افتاد باخبر می‌شدم و البته به آنها علاقه‌مند می‌شدم.

   دورترین خاطره‌ای که در ذهن دارید برای چند سالگی‌تان است؟
اول این را بگویم که اطلاعات من از تاریخ ایران به‌صورت ماتریسی و منظم در ذهنم جای گرفته. از طرفی اتفاق‌هایی که در دوران کودکی من می‌افتاد برای مرحوم پدرم اهمیت داشت و در خانه ما زیاد از آنها صحبت می‌شد. برای همین خیلی چیزها با جزئیات توی خاطرم هست. دورترین خاطره من برای 4 سالگی است. سال 1324 که متفقین دست از سر کشور برداشتند؛ یادم می‌آید می‌گفتند استالین آمده تهران و گاوش را هم با خودش آورده تا فقط شیری بخورد که از آن گاو دوشیده می‌شد. از سال های بعدش هم چیزهایی یادم هست، مثلاً سال 27 که رژیم اسرائیل تشکیل شد اصفهان تبدیل به ماتمکده شد. سال 28 هژیر که وزیر دربار و نخست‌وزیر بود ترور شد، سال 29 هم رزم‌آرا، سال 31 قوام السلطنه روی کار آمد و مردم ریختند توی خیابان‌ها، شاه از طریق رادیو صحبت می‌کرد که دکتر مصدق برگشته و اصفهان غوغا شد. 28 مرداد سال 32 که کودتا شد عکس‌العمل مردم اصفهان خیلی سنگین بود. آن وقت‌ها من دانش‌آموز بودم. خوب یادم هست بعد از کودتا جوان‌ها زره محکمی پوشیدند تا با کودتایی که علیه دکتر مصدق به پا شده بود مبارزه کنند، اصلاً دهه 30، نطفه مقاومت مردم ایران مقابل امریکایی‌ها بسته شد.
   از مادرتان چه آموزه‌هایی را به یادگار دارید؟
تمام مطالبی که از قرآن، نهج البلاغه، معراج السعاده نراقی، اشعار حافظ، سعدی و فردوسی به خاطر دارم بواسطه مادرم است. آن وقت‌ها سماورها زغالی بود، مادرم صبح زود از خواب بیدار می‌شد آتش درست می‌کرد و سماور را راه می‌انداخت. در این فاصله که طولانی هم بود دائم قرآن می‌خواند و من که 3 یا 4 سال بیشتر نداشتم بواسطه تکرار چیزهایی که می‌خواند آنها را به ذهن می‌سپردم. به غیر از این، زمستان‌ها که هوا زود تاریک می‌شد تا حوالی ساعت 10 و 11 شب همه خانواده دور کرسی می‌نشستیم و هرکدام از ما بچه‌ها در مورد اتفاق‌هایی که آن روز افتاده بود تعریف می‌کردیم و همدیگر را تأیید یا نقد می‌کردیم. اصلاً این طور بگویم من تاریخ را ده‌ها مرتبه از زبان اخوی‌ها و خواهرهایم شنیده‌ام و مادرم که با حوصله به همه این حرف‌ها گوش می‌داد، در آموزه‌هایی که به ذهنم سپرده شده بسیار تأثیرگذار بود.
   با این اوصاف و با وجود بسترهایی که باعث شده بود به فضای سیاسی جامعه علاقه‌مند شوید چطور شد برای ادامه تحصیل در دانشگاه شاخه مهندسی را انتخاب کردید؟
آدم خودپسندی نیستم، قصد این را هم ندارم ولی باید بگویم در حل مسائل ریاضی استعداد بالایی داشتم. تا حدی که سر کلاس درس پیش از اینکه معلم پاسخ مسأله‌ها را بگوید من حل‌شان می‌کردم. سال های دوم، چهارم و ششم دبستان دائم مسئول کلاس بودم. وارد دبیرستان که شدم مباحث فیزیک، شیمی، ریاضی، هندسه و مثلثات برایم ساده بود. البته من خیلی خوب و با دقت گوش می‌دادم.
آن زمان رادیو آنقدرها توسعه پیدا نکرده بود در عوض من به حرف‌های وعاظ و معلم‌ها با دقت زیادی گوش می‌دادم. از طرفی فرهنگ مسجد، تکیه، مادر، پدر و تحول‌های اجتماعی باهم ممزوج شد و من را به آدمی تبدیل کرد که دیگر هیچ چیزی قانعم نمی‌کرد.
   همزمان با ورودتان به دانشگاه وضعیت کشور چطور بود؟
سال 40 بود که آمدم دانشکده فنی دانشگاه تهران و دانشجوی رشته برق شدم. آن دوره تحول زیادی رخ داد. با حمایت کندی، امینی آمده بود روی کار و با تغییر مسائل سیاسی ایران و کشته شدن کندی، وضعیت امینی آشفته شد. ماجراهای نخست‌وزیری علم و منصور مطرح شد، حادثه 15 خرداد رخ داد، امام خمینی(ره) در بستر اجتماعی ظاهر شد و اتفاق‌های بسیار عمیق و اجتماعی رخ داد که من در تمام این روزها حاضر و فعال بودم.
    آن دوره را چطور تعبیر می‌کنید؟
دوره‌ای طلایی، پراز تحرک و انگیزه که برای من دستاوردهای زیادی داشت. برای افرادی که در آن بازه زمانی حضور داشتند همین‌طور بود. به‌همه منابع اطلاعاتی، سیاسی، احزاب و گروه‌ها دسترسی پیدا کرده بودیم. منزل پدری من جایی بود که با رئیس حزب توده اصفهان یعنی تقی فداکار همسایه بودیم و من با پسرش همکلاس بودم و این باعث می‌شد با احزاب، سیاست و تحول‌های اجتماعی آشنا بشوم که برای من بسیار پربار و فرح‌انگیز بود و خوشبختانه در سال های بعد، از استعدادهایم در زمینه‌های مختلف استفاده شد.
   فکر می‌کنید چرا جوان‌های امروز، کمتر شبیه به روزگار جوانی شما فکر می‌کنند؟
تحول‌های اجتماعی از سطح خانواده ساده زیست قانع و غیر متوقع و دارای زندگی ایمانی وارد مرحله پرازدرگیری و زحمتی شده. ملاحظه کنید؛ اصلاً نمی‌شود خانواده‌ها باهم زندگی کنند، درصورتی که آن وقت‌ها ما 7 خانوار بودیم که در یک خانه زندگی می‌کردیم. با عموهایم، دامادها و عروس‌های پدرم دور یک سفره می‌نشستیم اما اصلاً حالا چنین چیزهایی نه صلاح است و نه درست. آن وقت‌ها پدرم خودش را مسئول جمع کردن همه این آدم ها دورهم می‌دانست اما امروز افراد تک به تک مسئولیت می‌پذیرند. آن وقت‌ها که من جوان بودم با یک تفسیر از قرآن قانع می‌شدیم، اما امروز با وجود قناعت علمی، تفصیل و تحریری که بشدت تبلور پیدا کرده و جست و جوگری که زیاد شده نمی‌توان این انتظار را داشت.
دوره جوانی من با دوره جوان های امروز خیلی فرق دارد؛ همان‌طور که فیلسوف‌ها، صاحبنظرها، سیاستمدارها و احزاب و گروه‌هایی که در قرن‌های اخیر ظهور و غروب کردند اصلاً شبیه به هم نیستند؛ ناصر‌الدین شاه، مظفر‌الدین شاه، محمد علی شاه، رضا شاه، مدرس، مصدق، حزب توده، جبهه ملی، نهضت آزادی و... با هم فرق دارند. اما فارغ از درست یا غلط بودن این افراد، احزاب و گروه‌ها، هرکدام نمودی از نمادهای خفته در جامعه هستند که کشور را تبدیل به کشوری توانمند کرده‌اند که در مقابل همه گرفتاری‌های موجود حفظ شده است. از این حرف‌ها می‌خواهم به این نتیجه برسم؛ کشوری که زمانی شمال آن توسط روس‌ها اشغال شده بود و جنوب آن توسط انگلیسی‌ها واقعیت دیگری را به رخ کشید؛ اینکه صاحب کشور فقط شاه نیست که بشود شکستش داد، صاحب این کشور مردم هستند که نمی‌شود براحتی از میان‌شان برداشت. زمانی که فقط 4 کشور امریکا، انگلیس، فرانسه و بلژیک انتخابات داشت، مشروطه حکم امضای مردم پای سند کشور را داشت؛ در واقع ملت ایران این انقلاب را به راه انداختند تا عظمت مردم ایران مشخص شود. این موضوع همچنان هم وجود دارد و جوان، پیر، فیلسوف، فقیه، سیاستمدار و... خودش را مدیون مردمی می‌داند که از این کشور نگهداری کرده‌اند. امروز بهترین دوره زمامداری مردمی است که پای کشور ایستاده‌اند.
  خیلی‌ها می‌گویند جوان‌ها دیگر انگیزه‌های قبل را ندارند و در فضاهای دیگری هستند، شما چه تحلیلی دارید؟
به نظر من جوان‌ها بسیار پرتحرک و تأثیرگذار هستند. ممکن است از گروه‌های سیاسی، مدیران کشور و مسئولان ناراضی باشند یا حتی به سیاست‌ها پشت کنند اما به کشور نه. این را حتی در مورد آن 8 میلیون نفری می‌گویم که به‌عنوان 10 درصد از جمعیت کشور، ایران را ترک کرده‌اند. به نظر من این یک برانگیختگی اجتماعی است و این توانایی را به کشور بخشیده که در این روزگار سخت همچنان پابرجا باشد. یک لحظه فکرش را بکنید؛ کشور را تحریم کردند اما جرأت حمله به آن را ندارند، جنگ بر این کشور تحمیل شد اما امروز همین کشور قدرتمندترین کشور خاورمیانه است. شکی نیست که مردم ایران نسبت به کشور خود وفادارند. جوان‌های امروز هم جزئی از این مردم هستند و به کشورشان وفادارند، برای همین می‌شود همچنان به بودن‌شان امیدوار بود./ایران

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر