صادق زیباکلام: بسیاری بهدنبال آنند تا مشروطیت را بهنوعی به سفارت بریتانیا بچسبانند/راه اصلاحات بازگشت به مشروطه است
بسیاری هستند که بهدنبال آنند تا مشروطیت را بهنوعی به سفارت بریتانیا بچسبانند. همچنین اینگونه مطرح میدارند که مشروطه از باغ سفارت انگلستان بیرون آمد. واقعیت ماجرا آن است که اگر به چگونگی اندیشهها و آرمانها و مدرنیتهای که در نتیجه مشروطه بهوجود آمد بنگرید متوجه میشوید که عوامل بسیار زیادی بوده است
به گزارش دیده بان ایران، روزنامه آرمان ملی نوشت: در آستانه ۱۴مردادماه ۱۳۹۸ مطابق با سالروز صدور فرمان مشروطیت در ۱۴مردادماه ۱۲۸۵ به منظور بازدید از اقامتگاه اصلی شاهان قاجار به کاخ گلستان رفتم. شاید مساله در خور توجه حضور پرتعداد بازدیدکنندگان اروپایی بود. در این بین پسربچهای فرانسوی حدودا ۹ساله نظرم را جلب کرد. پسربچه دوربین در دست روی زمین زانو زده و از تصاویر بر دیوار «موزه نگارخانه» عکس میگرفت. حال آنکه بسیاری از هموطنانم در آن موزه بیتفاوت و با نگاه سرسری از کنار آثار تاریخی میگذشتند. این چه تفاوت نگاهی است که یک کودک غربی با تیزبینی و دقت در گذشته یک کشور دیگر کنکاش میکند، حال آنکه برخی از مردمان آن سرزمین بیتفاوت نسبت به تاریخ و گذشته خود عبور میکنند. یاد سخنان تاملبرانگیز عباسمیرزا ولیعهد فتحعلیشاه قاجار به ژوبر سفیر وقت فرانسه در ایران میافتم «... نمیدانم این قدرتی که شما (اروپاییها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتحکردن و بهکار بردن قوای عقلیه متبحرید. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم.» یاد مقدمه کتاب سنت و مدرنیته صادق زیباکلام میافتم که مینویسد: «واقعا تاریخ به چه درد میخورد؟ اینکه ما بدانیم مشروطه موفق بوده یا ناموفق، چه کسانی با آن مخالفت کردند و چه کسانی موافقت... چه دردی را از ما درمان میکند و کدامین نفع را برای امروز ما دارد؟» به همین منظور «آرمان ملی» گفتوگویی را با صادق زیبا کلام استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ترتیب داده که در ادامه بخش اول این مصاحبه را میخوانید.
قدرتهای بزرگ آن زمان بهطور اخص بریتانیا و روسها چه نقش و واکنشی در برابر انقلاب مشروطیت داشتند؟
میتوان گفت که بریتانیا مخالفتی با جریان مشروطیت در ایران نداشت. اتفاقا از نهضت مشروطیت حمایت و پشتیبانی هم میکرد. کما اینکه انگلیسیها درب باغ سفارت را بازکرده و اجازه دادند معترضان به حکومت مظفرالدینشاه قاجار بتوانند وارد باغ سفارت بریتانیا شده و متحصن شوند. همچنین زمانی که محمدعلیشاه علیه مشروطیت کودتا کرده و مجلس را بمباران کرد، شاهد آن بودیم که کم نبودند مشروطهخواهانی که به سفارت بریتانیا پناه بردند. بهرغم فشارهای زیادی که محمدعلیشاه بر سفارت بریتانیا گذاشت سفارت حاضر نشد مشروطهخواهان را تسلیم محمدعلیشاه کند؛ که اگر دست به چنین اقدامی زده بود همانند سایر مشروطهخواهان آنها را اعدام میکردند. اما آن مقداری که مشروطهخواهان انتظار داشتند انگلیسیها در برابر روسها نایستادند و بعدها انگلیسیها علیه مشروطه موضعگیری کردند. روسها درست در نقطه مقابل انگلستان بودند، بهگونهای که روسها از همان ابتدا شمشیر را از رو برای مشروطهخواهان بسته بودند.
چرا روسها از دیدگاه شما از ابتدا شمشیر را از رو برای مشروطهخواهان بسته بودند؟
تا حدود بسیار زیادی روشن است، چون میدانیم که انگلستان و روسیه در تمام دوران قرن 19 میلادی رقابت بسیار شدیدی برای نفوذ بیشتر در ایران داشتند، بهگونهای که سیاستهای ایران آن روز نزدیکتر به منافع آنها باشد. منتها نحوه اعمال نفوذ و عملکردشان تاحدودی نسبت به یکدیگر متفاوت بود. بریتانیا بیشتر از روسای قبایل و عشایر در جنوب و غرب کشور، تجار و رجال قاجار کمک میگرفت. بنابراین در سبد عملکرد بریتانیا حامیانش دربرگیرنده اقشار و لایههای مختلف آن روز جامعه بود، اما روسها اینگونه نبودند، چون آنها تمام تخممرغهای خودشان را در سبد دربار گذاشته بودند. بنابراین اهرم فشار روسها و امتیازگیری آنها در حقیقت دربار قاجار بود. در جریان انقلاب مشروطیت میدانیم که دربار قاجار مقدار زیادی نفوذ خود را از دست داد، بهگونهای که روسها شاهد بودند که مشروطه اهرم نفوذ و قدرت آنها در ایران را مقدار زیادی رو به تحلیل میبرد. البته این یک دلیل مخالفت روسها با مشروطه بود. دلیل دیگر آن بود که به هر حال در خود روسیه جنبشها و حرکتهای ضدحکومت تزاری برای آزادیخواهی، دموکراسیخواهی و تغییر و تحول از نیمه دوم قرن 19 خیلی جدی مطرح شده بود. هرچند درست است که در بخش اروپایی روسیه این تحرکات خیلی بیشتر بود، اما در جنوب روسیه و قفقاز که مجاور ایران بودند این تحولات بیشتر بود، بهگونهای که بسیاری از ایرانیانی که به روسیه در نیمه دوم قرن 19 مهاجرت کرده بودند عمدتا از آذربایجان و گیلان به سمت روسیه رفته بودند. بسیاری از آنها با جنبشهای ترقیخواهانه در قفقاز همراهی میکردند. بنابراین روسها نگران بودند و با چشم قدرت بالقوه به حرکتهای دموکراسیخواهانه در ایران به مشروطهخواهان نگاه میکردند. لذا روسها از این حرکتها نگران بودند که در حقیقت این حرکتهای دموکراسیخواهانه را سبب تقویت آنها در قفقاز میدانستند. بنابراین روسها به هیچعنوان از جنبشهای ترقیخواهانه در جنوب کشورشان یعنی ایران استقبال نمیکردند. بنابراین این دو دلیل دست به دست یکدیگر دادند، بهگونهای که روسها احساس میکردند دربار قاجار در حال تضعیف است. بنابراین روسها به این نتیجه رسیده بودند که در حال از دست دادن اهرمهای اعمال فشار خودشان هستند. پس روسها به هیچعنوان از جنبشهای ترقیخواهانه در قسمتهای جنوبی کشورشان استقبال نمیکردند. این دو دلیل باعث شد تا روسها از همان ابتدا شمشیر را از رو برای مشروطهخواهان بستند. هرچند انگلیسیها دلیلی نداشتند تا مخالف مشروطه باشند.
اما نکتهای را اشاره کردید بر این مبنا که مشروطهخواهان توقع داشتند تا بریتانیا از آنها در برابر تجاوزات روسها حمایت کند. چرا چنین حمایتی از سوی انگلیسیها صورت نگرفت؟
دلیل آن این بود که از بخت بد زمانی چنین حوادثی در ایران اتفاق میافتد که تحولاتی در اروپا بهوجود میآید که در نتیجه این تحولات تا حدودی مناسبات و روابط قدرتهای بزرگ در اروپا به هم میخورد. یعنی بریتانیا، فرانسه و روسیه آرامآرام با یکدیگر متحد و در یک جبهه قرار میگیرند. در مقابل آلمان و امپراطوری عثمانی قرار میگیرند. لذا شاید اگر این تحولات صورت نگرفته بود انگلیسیها حاضر میشدند بایستند و از مشروطهخواهان ایران حمایت بیشتری در برابر روسها کنند، اما متاسفانه از بخت بد ایرانیان مشروطیت و تحولات منجر به آن زمانی بهوقوع میپیوندد که مناسبات قدرت به سرعت در اروپا تغییر پیدا میکند و روسیه و انگلستان متحدان یکدیگر میشوند و نهایتا جنگ جهانی اول چندسال بعد از انقلاب مشروطیت به وقوع پیوست، بهگونهای که در جنگ جهانی اول شاهد آن بودیم که روسیه و بریتانیا و فرانسه در یک جبهه بودند و در مقابلشان امپراطوری عثمانی و آلمان بود. بنابراین انگلیسیها نمیتوانستند آنگونه که مشروطهخواهان ایران میخواستند از انقلاب مشروطه حمایت کنند و در برابر روسها بایستند.
جدا از این تحولات چه مسائلی باعث شد تا مشروطه نتواند به اهدافش برسد؟
دلایل بسیار زیادی بود، اما اگر بهصورت کلی بخواهیم بگوییم در نتیجه انقلاب مشروطه قدرت مرکزی دوپاره شد چون تا قبل از انقلاب مشروطه قاجارها در نتیجه بیش از یک قرن حاکمیتی که داشتند توانسته بودند درجهای از ثبات و امنیت و یکپارچگی در کشور بهوجود آورند. بالاخره ناصرالدینشاه توانسته بود بعد از 50سال حاکمیت متمرکزی را در کشور ایجاد کند. مشروطه این حاکمیت متمرکز را به دلایل خیلی زیادی دچار ترک کرده اما نتوانست حاکمیت قاجاریه را بهطور کل از میان بردارد. در نتیجه ضربه سنگینی که به حاکمیت قاجارها وارد کرد مقدار زیادی در ثبات و تمرکزی را که قاجارها بهوجود آورده بودند شکاف عمیقی ایجاد نمود و بهدنبال این شکاف قدرتهای گریز از مرکز آرامآرام در نتیجه ضعف قدرت مرکزی توانستند قدرت بگیرند و عملا گیلان، آذربایجان، خوزستان، کردستان و بلوچستان جدا شده بودند و وضعیت نسبتا خودمختاری بهوجود آمده بود. وانگهی جنگ جهانی اول که چندسال بعد از انقلاب مشروطه بهوقوع پیوست در آن چهارسال هم روسها، هم امپراطوری عثمانی و هم انگلستان وارد ایران شدند که این مساله باعث شد تا آن هرج و مرج و بیثباتی و قحطی و مصیبتهای دیگر خیلی زیاد شود. یعنی در نتیجه مشروطه ثبات، امنیت و مرکزیت آسیب جدی دید. به همین دلیل است که یکی از اولین اقداماتی که رضاخان میرپنج بعد از کودتای سوم اسفند 1299 انجام داد یعنی حدود 15سال بعد از انقلاب مشروطیت آن است که سعی میکند تمام قدرتها و جریانات گریز از مرکز را سرکوب کند، بهگونهای که کردستان، خوزستان، گیلان و سیستان و بلوچستان را دومرتبه به ایران بازمیگرداند. لذا در سالهای اولیه بعد از کودتا تمام تقلای رضاخان برای ایجاد ثبات و امنیت است.
به همین خاطر است که حداقل در سالهای اولیه بسیاری از مشروطهخواهان از رضاخان حمایت کردند؟
بله، دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از مشروطهخواهان از رضاخان حمایت کردند، چون رضاخان توانسته بود ثبات و یکپارچگی کشور را یکبار دیگر بعد از 15سال بهتدریج بهوجود آورد. بنابراین مشرطهخواهان و ترقیخواهان در رضاخان میرپنج آن زمان و رضاشاه بعدی عاملی را میدیدند که زمینهای را بهوجود آورده که آنها بتوانند بسیاری از اهدافشان را تحقق بخشند. هرچند مساله حاکمیت قانون و حکومتی که مطیع قانون باشد همچنین مساله انتخابات آزاد هیچکدام بهوجود نیامد، اما برخی از اهداف و آرمانهای دیگر مشروطه همچون پیشرفتهای مادی همانند احداث راهآهن و آموزشوپرورش بهوجود میآید.باید یادآور شد که در مساله حاکمیت قانون، انتخابات آزاد و آزادی مطبوعات متاسفانه هیچگونه پیشرفتی در زمان رضاشاه صورت نگرفت. به همین دلیل است که بسیاری از مشروطهخواهان و روشنفکران حداقل در ابتدا از رضاشاه حمایت میکردند.
برخی از نویسندگان از جمله محمود محمود معتقد است «ملتی که هیچآشنایی با اصول حکومت مشروطه ندارد حتی حکومت قانون هم در میان آن ملت برقرار نبوده» مشخصا این دسته از نویسندگان در مساله انقلاب مشروطیت به نقش پررنگ بریتانیا اشاره میکنند. دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
بسیاری هستند که بهدنبال آنند تا مشروطیت را بهنوعی به سفارت بریتانیا بچسبانند. همچنین اینگونه مطرح میدارند که مشروطه از باغ سفارت انگلستان بیرون آمد. واقعیت ماجرا آن است که اگر به چگونگی اندیشهها و آرمانها و مدرنیتهای که در نتیجه مشروطه بهوجود آمد بنگرید متوجه میشوید که عوامل بسیار زیادی بوده است. حدود 100هزار ایرانی به قفقاز مهاجرت کرده و در آنجا کار میکردند، همچنین این افراد به داخل کشور رفتوآمد داشتند. لذا طبیعی است که این افراد میتوانستند بر روی مردم ایران تاثیر بگذارند. همچنین بسیاری از روحانیون به تدریج خواهان تغییر و تحول بودند و نیز بسیاری از رجال تحصلیکرده قاجار نیز خواهان تغییر و تحول بودند. در نیمه دوم قرن 17 بسیاری از ایرانیان موفق شدند به خارج از ایران سفر کنند. زمانی که ایرانیان به فرنگ سفر میکردند جهان دیگری را دیدند و این سئوال را مطرح کردند که چرا ما نباید پیشرفتهایی را که اصطلاحا فرنگیها دارند داشته باشیم. بنابراین بسیاری از مسائل بود که باعث شد تا مشروطه بهوجود آید. بهعلاوه فکر تغییر و تحول فقط در جریان مشروطه بهوجود نیامد که بگوییم مشروطیت از باغ سفارت انگلستان بیرون آمد. میدانیم فکر تغییر و تحول از زمان عباس میرزا، امیرکبیر و قائممقامها و میرزا حسینخان سپهسالار و ناظمالاسلام بوده است. همچنین بسیاری از کسان دیگری بودند که به تدریج متوجه شده بودند که باید تغییر و تحولاتی در ایران اتفاق میافتاد که نیفتاده بود. بنابراین تمامی این مسائل و افراد ملحم از غرب اعم از منورالفکر، نویسندگان، رجال قاجار و... همه بعد از دیدن غرب میگفتند اگر آن چیزهایی که در فرانسه، آلمان، انگلستان و بلژیک وجود دارد، چرا نباید در ایران باشد. ناصرالدینشاه وقتی برای اولینبار به سفر فرنگ میرود و بازمیگردد مشخصا از رجال خود میخواهد آن کارهایی که در فرنگ انجام شده و توسط رجالشان صورت گرفته، انجام شود. واقعا لزوم پیشرفت و ترقی و تحول مسالهای بود که از اواسط قرن 19 در ایران بهوجود آمده بود. میرزا ابوالقاسم فراهانی و دیگران حتی از نیمه اول قرن 19 متوجه شده بودند که میبایستی تغییر و تحولاتی در ایران بهوجود آید. عباس میرزا شاهزاده اصلاحطلب قاجار حدود 60سال قبل از مشروطه متوجه شده بود که میبایستی تغییر و تحولاتی در کشور بهوجود آید. به همین دلیل دانشجویان را به فرنگ فرستاد. همچنین از اتریشیها و فرانسویها دعوت کرد تا به ایران آمده تا ارتش جدید را پایهگذاری کنند. لذا اینکه باید تغییر و تحولاتی در ایران بهوجود آید حداقل 70سال قبل از مشروطیت آغاز شده بود، اما اینکه ما بگوییم که انگلیسیها باعث بهوجود آمدن انقلاب مشروطه شدند بهنظر میرسد اسیر فرضیههای داییجان ناپلئون و کار کار انگلیسیها بودن است. بنابراین ضرورت و نیاز تغییر و تحول حداقل نیمقرن قبل از نهضت مشروطه در ایران قدمت دارد.
هدف برخی از نویسندگان و پژوهشگران از گرهزدن نهضت مشروطیت به باغ سفارت بریتانیا را در چه چارچوبی میدانید؟
بخشی از آن این است که بهواسطه بیاعتبارکردن مشروطه بوده است، چون به هر حال مشروطه یک جریان غربی بود. بنابراین طبیعی است که بسیاری از مشروطه و اهداف و آرمانهایش خوششان نیاید.