کد خبر: 69874
A

خاطره جالب غفوری فرد از سوار شدن شهید بهشتی و آیت‌الله هاشمی در ماشینی که ترمز نداشت/ رجایی بنیانگذار سفرهای استانی بود

غفوری فرد گفت: وقتی شهید رجایی به خراسان آمد، از دفتر ایشان به من گفتند که برای استقبال هیچ کس را خبر نکنید. یک اتوبوس بگذارید که ما از جاده خارج از شهر عبور کنیم و در شهر ترافیک هم اتفاق نیفتد. همان زمان بنی صدر می آمد و می گفت که تمام ارتش و نیروهای مسلح بیایند و از فرودگاه تا حرم که ۱۰ دقیقه راه است را بیش از دو ساعت در راه بود.

خاطره جالب غفوری فرد از سوار شدن شهید بهشتی و آیت‌الله هاشمی در ماشینی که ترمز نداشت/  رجایی بنیانگذار سفرهای استانی بود

به گزارش دیده بان ایران؛ حسن غفوری فرد در خصوص نحوه زندگی مسئولان جمهوری اسلامی در دهه اول پس از پیروزی انقلاب گفت: خود من از طبقه زیر متوسط هستم و ژن خوب نیستم. پدر من کارگرد کارمزد بود. خود من هم از پنج سالگی کار کرده‌ام. تمام مدت دبستان را بعداز ظهرها کار می کردم. بعد از دبیرستان دیگر کار فیزیکی نکردم؛ ولی تدریس می کردم. زمان تحصیلم در آمریکا هم نه تنها از اینجا پول نبردم، بلکه از آنجا پول فرستادم. بنابر این یقینا از قشر پایین تر از متوسط هستم.

استاندار خراسان در دولت شهید رجایی تأکید کرد: مسئولین حتما باید درد ضعیفان را درک کنند. ممکن است ثروتمند هم باشد. امیرالمؤمنین(ع) خیلی ثروتمند بود و ثروت اسلام دست ایشان بود؛ ولی ساده زندگی می کرد. خیلی از ثرتمندان و حتی طبقات پایین تر،  نمی دانند فقر چیست. من در آمریکا یک هم اتاقی داشتم که هرچه می خواستم به او بگویم عده ای هستند که حتی نان هم ندارند، برای او قابل درک نبود. اگر دولتمردان این احساس را نداشته باشند و یا اگر از طبقه فقیر بوده ولی خودشان را گم کرده باشند، خطرناک است. شهید رجایی نه تنها خودش را گم نکرده بود، بلکه همیشه  اظهار کارگر بودن می کرد. این نشان می دهد که این احساس همیشه همراه او بود.
 
وی با بیان اینکه شهید رجایی بنیانگذار سفرهای استانی بود، تصریح کرد: ایشان مفصل تر از آقای احمدی نژاد هم این سفرها را برگزار می کرد. احمدی نژاد تمام اعضای کابینه را می برد ولی شهید رجایی تمام اعضای کابینه و تمام استانداران را می برد. مثلا خود من با ایشان سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر و لرستان رفتیم و خود من استاندار خراسان بودم و به این استان هم سفر کردند. این پنج استانی که جزو محروم ترین استان ها هستند را من به یاد دارم.

غفوری فرد افزود: هر جایی هم که می رفتند بحث هتل و امثال این چیزها نبود. ما در استانداری سیستان و بلوچستان روی موکت خوابیدیم. رخت و تخت هم نبود. وقتی به استان خراسان آمدند ما آنها را خوابگاه بیمارستان قائم(عج) بردیم. وقتی شهید رجایی به خراسان آمد، از دفتر ایشان به من گفتند که برای استقبال هیچ کس را خبر نکنید. یک اتوبوس بگذارید که ما از  جاده خارج از شهر عبور کنیم و در شهر ترافیک هم اتفاق نیفتد. همان زمان بنی صدر می آمد و می گفت که تمام ارتش و نیروهای مسلح بیایند و از فرودگاه تا حرم که ۱۰ دقیقه راه است را بیش از دو ساعت در راه بود.

وی با اشاره به سفر شهید رجایی به استان خراسان، گفت: چون من عادت شهید رجایی را می دانستم، به آقای طبسی(ره) گفتم همان غذایی که به زائرین می دهید را بدهید و هیچ چیزی اضافه نکنید. آن روز غذا خورش قورمه سبزی بود. اما یک سینی سیب و دو سه عدد نوشابه هم گذاشته بودند. عکسش هست که همه دارند می خورند ولی آقای رجایی دست به غذا نمی زند. گفتم چرا نمی خورید؟ گفت سر سفره ای که میوه و نوشابه باشد من غذا نمی خورم. ما نوشابه و سیب را جمع کردیم و ایشان چند لقمه غذا خورد.

استاندار خراسان در دولت شهید رجایی ادامه داد: وقتی آقای بنی صدر آمد ما خورش قیمه داشتیم. نمی دانم گوشتش کم بود و یا دلیل دیگری داشت. گفت رئیس جمهور را دعوت کرده اید که به او استخوان پلو بدهید؟ با ما دعوا کرد که این چه غذایی است؟ همان شب آقای رجایی گفت که می خواهم به خانه شما بیایم. ما نیمرو درست کردیم و با هم خوردیم. یعنی شام نخست وزیر و استاندار بزرگترین استان کشور تخم مرغ نیمرو بود. گوشه کتش هم کمی پاره شده بود؛ گفت این را بده خانمت یک کوک بزند.

وی تأکید کرد: من به عنوان استاندار خراسان با یک ژیان رفت و آمد می کردم. وقتی خیلی وضع ما خوب شده بود یک فولکس قوباغه ای خریدم. با شهید بهشتی دور خراسان را با همین ماشین گشتیم. هرچه گفتم اجازه دهید یک ماشین همراه ما بیاید، اجازه نداد. گفتیم مردم دوست دارند شما را ببینند، گفت ما هم دوست داریم سادگی خود را حفظ کنیم.

غفوری فرد در ذکر خاطره ای دیگر گفت: شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی برای دیدار با حضرت امام به قم رفتند. آقای بهشتی و آقای هاشمی رفسنجانی در ماشینی بودند که از قم تا تهران سه چهار بار خراب شد. من هم با یک ماشین آریا بودم که قرض گرفته بودم؛ ترمز هم نداشت. بار چهارم که ماشینشان خراب شد آقای هاشمی گفت با ماشین دکتر غفوری فرد می رویم. هوا داشت تاریک می شد و خطرناک بود. اول انقلاب ترور هم زیاد بود. من هم خجالت می کشیدم بگویم این ماشین ترمز ندارد. گفتم در خدمت شما هستم. چهار پنج ساعت در راه بودیم تا آنها را رساندیم.

وی با تأکید بر اینکه زندگی همه مسئولین آن زمان این طور بود، تصریح کرد: من قبل از انقلاب فراری، تحت تعقیب و ممنون الخروج بودم و ساواک هم رسما گفته بود که نمی گذاریم کار کنی. اما روزی دو سه ساعت کار می کردم و ماهیانه ۳۵ هزار تومان حقوق می گرفتم. بعد از انقلاب استاندار شدم و روزی ۱۷ ساعت کار می کردم و ماهیانه هفت هزار تومان حقوق می گرفتم. حقوق استاندار بیشتر بود ولی شهید رجایی گفت من هفت هزار تومان بیشتر نمی دهم و ما هم گفتیم هفت هزار تومان بیشتر نمی گیریم.

رئیس  سازمان تربیت بدنی در دولت سازندگی گفت: من هم به زندگی ساده اعتقاد داشتم ولی چوبش را خوردم. من سال ۷۸، دوره دوم ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی، به ایشان نوشتم که خسته شده ام؛ اجازه دهید من به دانشگاه برگردم. ایشان نوشت که شما با قدرت به کار خود ادامه دهید. یک هفته بعد ما را برداشتند. دلیلش این بود که یک سخنرانی کرده بودم. سخنرانی در جمع خصوصی بود و قرار نبود رسانه ای شود. در آن جمع یک نفر خبرنگار بود و این مطلب را چاپ کرد. من گفتم که دولت دارد به سمت تجملگرایی می رود و این برای انقلاب خطرناک است.

وی افزود: اول انقلاب با جلال الدین فارسی و چند نفر دیگر لبنان به دیدن یاسر عرفات رفتیم. شش مدل کباب داشتند. گفتم اینها اهل جنگ نیستند؛ برگشتیم. آنجا هم گفتم من احساس خطر می کنم از اینکه دولتمردان به سمت تجمل گرایش پیدا می کنند. آقای هاشمی هم در نماز جمعه سخنرانی کردند و گفتند که جنگ تمام شده و حالا باید به رفاه مردم بپردازیم. البته من مخالف رفاه نیستم ولی مملکت انقلابی نمی تواند زندگی رفاهی داشته باشد.

غفوری فرد ادامه داد: آن سخنرانی من چاپ شد و یک نفر هم آن را برای آقای هاشمی برد که معاون شما علیه شما سخنرانی می کند. من آن روز به دفتر دولت رسیدم و دیدم که آقای هاشمی خیلی عصبانی است. بعضی از دوستان می گفتند ما دو بار آقای هاشمی را عصبانی دیدیم؛ یک بار  بعد از دست رفتن فاو و یک بار هم اینجا. به من گفتند چرا این را گفته ای؟ گفتم ببینید وزیران چطور لباس می پوشند. کسانی  که من را دیده اند می دانند که در دوران وزارت هم با لباس بسیجی بودم. به دفتر وزیری رفتم و دیدم که صبح یک دست لباس و بعد از ظهر یک دست دیگر پوشیده است. به من گفتند بالأخره می خواهی بمانی یا نه؟ گفتم هرچه شما دستور بدهید.

وی با تأکید بر اینکه فقط ظاهر افراد کفایت نمی کند، گفت: من با مهندس بازرگان خیلی اختلاف داشتم؛ ولی آدم با سوادی بود. می گفت مشکل ترین قسمت اجتماع منافقین هستند. البته مردم می دانند. تشخیص آن مشکل است اما می توان تشخیص داد که چه کسی حقه بازی می کند و رفتار چه کسی صادقانه است. آقای کشمیری امام جماعت نخست وزیری بود و نخست وزیر پشت سر او نماز می خواند./ جماران

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر