کد خبر: 91707
A

سردار علایی: مرحوم هاشمی نگاهی واقع‌گرا به مسائل جنگ و کشور داشت/ در سیاست داخلی و قضایی کشور نباید خوراک برای براندازان خارجی کشور درست کرد

یکی از خواسته‌های صدام در جنگ با ایران، واگذاری جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک به اعراب بود. صدام فکر می‌کرد با پول عربستان و امارات و کویت می‌تواند جمهوری اسلامی را از پا درآورد و در خوزستان دولت وابسته به عراق تشکیل دهد و بر خلیج‌فارس مسلط شود. صدام می‌خواست رهبری دنیای عرب را به‌دست بگیرد و حکومتی پایدار و ماندگار برای خود تشکیل دهد.

سردار علایی: مرحوم هاشمی نگاهی واقع‌گرا به مسائل جنگ و کشور داشت/ در سیاست داخلی و قضایی کشور نباید خوراک برای براندازان خارجی کشور درست کرد

به گزارش دیده بان ایران؛ فهم جنگ از نقطه‌نظرهای مختلفی همچون واگذاری مسئولیت‌ها به جوانان، اخلاص و کم‌توقعی منش و روش فرماندهان، مدیریت جهادی جبهه‌ها و ضرورت بهره‌مندی از دیپلماسی فعال در کنار راهبردهای دفاعی بر بسیاری از روش‌های اداره کشور در ۳دهه بعدی تأثیر گذاشت. دیدگاه‌های مختلف درخصوص صحت و درستی چنین قیاسی در دوره صلح و شرایطی که کشور با مسائل جدید روبه‌رو شده است، مطرح شد و بروز جنگ اقتصادی یکی از مصادیق آن بود. رویارویی با تهدیدهای جدیدتر، تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌های عمومی متناسب با اقتضائات روز کشور را طلب می‌کرد. برخی در این دوگانه تصمیم‌گیری‌ها به محافظه‌کاری، انفعال و پیرانه‌سری در مسئولیت‌ها رسیدند و برخی دیگر خود را با شرایط جدید انطباق دادند. سازگاری، انطباق‌پذیری و بهره‌مندی از دیپلماسی فعال در تعامل با جهان برخی از مهم‌ترین تأثیرات این بازنگری‌ها در اندیشه حکمرانی مسئولان بود.

برخی فرماندهان و مسئولان وقت جنگ نیز همراه با مسئولیت‌ها افزایش سن یافتند و به بازنشستگی افکار دهه۶۰خود در دهه‌های بعد رسیدند. با سردار حسین علایی، یکی از فرماندهان ارشد سپاه در دوره جنگ درباره آثار جنگ تحمیلی ۸ساله بر مدیریت‌ها و تصمیمات دوران صلح گفت‌وگو کردیم.

آقای روحانی اخیرا در واکنش به نامه دبیر شورای همکاری خلیج‌فارس به شورای امنیت برای بازگرداندن قطعنامه‌های تحریمی به جنگ ۹۱ میلادی خلیج‌فارس اشاره داشتند و گفتند: «صدام در نامه خود به مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی (برای جلب حمایت ایران) صراحتا نوشته است که مرز آبی ما با شما (ایران) ۸۰۰ کیلومتر است؛ یعنی کل این کشورهای جنوب ایران را برای خود می‌دانست و می‌گفت ما همه این کشورها را پس می‌گیریم، ولی ما پشت شما ایستادیم؛ چون برادر شما هستیم. اگر ما این کار را نکرده بودیم صدام همه شما را خورده بود!». چرا صدام در سال۵۹ از بین همه کشورهای منطقه‌ ایران را برای حمله انتخاب کرد؟

در آخر شهریورماه سال ۱۳۵۹ که صدام به ایران حمله کرد، عراق بهترین روابط را با عربستان و سایر کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس داشت. صدام خود را نماینده کشورهای عربی در حمله به ایران می‌دانست و اسم جنگ خود را قادسیه گذاشته بود.

یکی از خواسته‌های صدام در جنگ با ایران، واگذاری جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک به اعراب بود. صدام فکر می‌کرد با پول عربستان و امارات و کویت می‌تواند جمهوری اسلامی را از پا درآورد و در خوزستان دولت وابسته به عراق تشکیل دهد و بر خلیج‌فارس مسلط شود. صدام می‌خواست رهبری دنیای عرب را به‌دست بگیرد و حکومتی پایدار و ماندگار برای خود تشکیل دهد.

از سوی دیگر صدام می‌خواست از فرصت مخالفت آمریکا و شوروی و بعضی از کشورهای عربی پولدار با انقلاب اسلامی استفاده کند و اروندرود را به مالکیت عراق درآورد و قدرت خود را توسعه دهد. شاید در ذهن صدام این بوده است که پس از شکست ایران به‌دنبال کشورگشایی در حاشیه جنوبی خلیج‌فارس برود و سواحل عربستان، امارات و عمان را به اشغال ارتش عراق درآورد و کشورهای کوچکی مانند کویت، قطر و بحرین را نیز تصرف کند.

امام خمینی در این زمینه هشدار داده و اعلام کرده بودند که اگر صدام از جنگ با ایران خلاص شود به ‌دنبال جنگ با کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس خواهد رفت که همینطور هم شد. صدام فرد مغرور، جاه‌طلب و خشنی بود. او می‌خواست با پیروزی در جنگ با ایران، قهرمان دیکتاتورهای کشورهای عربی شود و بر شاهانی مثل ملک‌حسین، ملک فهد، شیخ زاید، سلطان قابوس و حسنی مبارک پادشاهی کند.

یکی از شگفتی‌های عجیب جنگ حضور نوجوانان و جوانانی بود که بعضا با دستکاری در شناسنامه‌ها عازم جبهه می‌شدند، شما خودتان در چند سالگی وارد جبهه شدید؟ این روحیه دفاع در نوجوانان و جوانان دهه ۶۰چقدر الهام گرفته از یک آرمان ملی بود و چقدر تحت‌تأثیر هیجانات یا شور بود؟ این آرمان بعد از ۴۰سال چقدر دستخوش تغییر شده است؟

وقتی جنگ شروع شد من ۲۴ سال داشتم و در رشته مهندسی از دانشکده فنی فارغ‌التحصیل شده بودم. جوانان و زنان و مردان ایران‌زمین به‌صورت داوطلبانه و تحت‌تأثیر اندیشه اسلامی و علاقه به امام خمینی به جبهه‌ها اعزام می‌شدند. طبق دیدگاه اسلامی و فتوای امام خمینی(ره) دفاع از کشور بر همه ایرانیان واجب کفایی است. انگیزه اصلی مدافعان کشور از حضور در جبهه‌ها، شرکت در جهاد فی سبیل‌الله برای مقابله با ارتش متجاوز بعثی بود. الگوی رزمندگان هم فداکاری‌های امام حسین و اهل‌بیت(ع) و شهدای کربلا بود. بر تمامی جوانان و نوجوانانی که عازم جبهه‌ها می‌شدند، روح حماسی و فداکاری حاکم بود. آنها با قدرت در مقابل پیشروی ارتش عراق ایستادند و از کشته شدن نمی‌ترسیدند؛ گرچه از مرگ استقبال نمی‌کردند، ولی رزمندگان عزیز، مزد جهاد را شهادت در راه خدا می‌دانستند. هنوز هم برای خیلی از جوانان همان آرمان‌ها وجود دارد. حضور انبوه مردم در تشییع پیکر شهیدحاج قاسم سلیمانی نشان داد که بسیاری از جوانان ایران همچنان آرمانگرا هستند. البته الان مردم و جوانان ایران خواهان پیشرفت و رقابت در همه حوزه‌ها در سطح جهانی هستند و می‌خواهند ایران در منطقه سربلند و سرفراز و کشوری توسعه‌یافته باشد.

عموما فرماندهان جنگ ما، فرماندهانی جوان بودند؛ مثلا شهیدهمت و شهیدخرازی زیر ۳۰سال داشتند و فرمانده لشکر بودند. حداقل می‌توان ادعا کرد خارج از مجموعه ارتش در بخش دفاع مردمی و فرماندهان سپاه، نوجوانان و جوانان زیادی کار را در دست داشتند؟ این پدیده مزایا و کاستی‌هایی داشت؟ آیا سپردن فرماندهی لشکر در کشوری که انقلاب رخ داده بود و بسیاری از فرماندهان سابق کنار گذاشته شده بودند، اجتناب‌ناپذیر بود یا اینکه از این پدیده باید به‌عنوان یک راهبرد دفاعی یاد کرد؟ اگر با تجربیات امروز خودتان به سال‌های جنگ برگردید به فرماندهان جوان اعتماد می‌کنید و از نیروهای زیر ۲۰سال در گردان‌ها و لشکرها کمک می‌گیرید؟

وقتی جنگ شروع شد، سپاه دارای ساختار نظامی نبود و گردان، تیپ و لشکر هم نداشت. کسانی مانند حسین خرازی، احمد کاظمی، احمد متوسلیان، مرتضی قربانی، مهدی باکری و... که داوطلبانه به جبهه‌ها رفته بودند، محور تشکیل واحدهای رزمی سپاه شدند. نیروهای داوطلب پیرامون چنین افرادی که زودتر از آنها به جبهه‌ها رفته بودند، سازماندهی شدند و به دفاع از کشور پرداختند.

یگان‌های سپاه با شرکت در عملیات‌های مختلف به‌تدریج رشد کردند و بزرگ شدند و توسعه یافتند و در نهایت به تیپ و لشکر تبدیل شدند؛ بنابراین فرماندهان آنها با تجربه‌ترین، شجاع‌ترین و درواقع پیشکسوت سایر رزمندگان بودند. گرچه فرماندهان یگان‌های سپاه بسیار جوان بودند، ولی نسبت به سایر رزمندگان همراه خود بزرگ‌تر بودند؛ بنابراین آنها به‌صورت طبیعی در رأس یگان‌های رزمی قرار گرفتند. اما ارتش ساختار و سیستم خود را داشت و کسی از خارج از ارتش به فرماندهی لشکرها و تیپ‌های ارتش انتخاب نشد. هیچ فرمانده‌ای از سپاه در دوره جنگ به فرماندهی یگان‌های ارتش منصوب نشد. سلسله مراتب ارتش برقرار بود و معمولاً افسران ارشدتر فرماندهی یگان‌های ارتش را در اختیار داشتند.

از سوی دیگر ارتش عراق در طول بیش از ۱۴۰۰ کیلومتر مرز به تهاجم علیه ایران دست زده بود؛ بنابراین ارتش جمهوری اسلامی ایران قادر به پوشش تمامی جبهه‌ها نبود. در هر جبهه‌ای که ارتش توان حضور نداشت، نیروهای سپاه و داوطلبان بسیجی حضور می‌یافتند و به دفاع از مردم می‌پرداختند. حضور گسترده افراد داوطلب در جبهه‌های مختلف که با دعوت امام خمینی(ره) صورت پذیرفت، باعث شد تا یگان‌های رزمی سپاه به سرعت در جبهه‌ها شکل بگیرند و نقش مهمی را در بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از سرزمین‌های اشغالی ایران ایفا کنند.

راهبرد دفاعی ایران پس از تهاجم عراق، بسیج ملی برای «دفع تجاوز» و «حفظ تمامیت ارضی ایران» بود که با حضور گسترده داوطلبان مردمی انجام شد و این حضور کمک بسیار مهمی به ارتش جمهوری اسلامی ایران کرد. به هر حال اگر به شرایط سال‌های جنگ برگردیم باز هم جوانان نقش اصلی را در دفاع از کشور برعهده خواهند داشت.

بسیاری می‌پرسند اگر جوانان در دهه۶۰توانستند فرماندهی جنگ را برعهده بگیرند، چرا آنها هیچ‌گاه در دهه‌های بعدی انقلاب، جای خودشان را به نسل جوان ندادند و عرصه را برای آنها باز نکردند؟ اگر حضور جوانان خوب بود چرا برای مناصب اداره کشور این رویه ادامه پیدا نکرد؟ چه کسانی مانع این کار شدند و چه فضایی باعث شد تا در دولت دوازدهم نیز همچنان برخی مدیران دهه شصتی مسئولیت‌ها را رها نکنند؟

به‌نظر می‌رسد که سن افراد نباید دخالتی در واگذاری مسئولیت‌ها به آنها داشته باشد؛ نه مسن بودن علامت شایسته بودن کسی است و نه جوان بودن به مفهوم توانا بودن اشخاص است. برای هر مسئولیتی باید افراد شایسته از نظر تخصصی و حرفه‌ای بدون توجه به سن و جنسیت آنها انتخاب شوند. اگر شایسته‌سالاری معیار اصلی برای واگذاری مسئولیت‌ها به افراد باشد، آنگاه دیگر به بهانه جوانگرایی، انسان‌های توانمند، متخصص و کاربلد کنار گذاشته نمی‌شوند و به بهانه بزرگ‌سالاری، جوانان باهوش، پرانگیزه و توانا به حاشیه رانده نمی‌شوند. مهم آن است که فضای آزاد برای رشد انسان‌ها فراهم شود و قوانین مناسبی وجود داشته باشد تا افراد بتوانند با هم در انجام کارهای خوب رقابت کرده و برای پیشرفت کشور تلاش کنند و در کارهای خیر از هم سبقت بگیرند.

مردادماه امسال مراسم سی‌امین سالگرد پیروزی جنگ برگزار شد؛ مبنای آن هم نامه‌نگاری‌های سال ۶۹صدام حسین با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی و پیروزی دیپلماتیک ایران در این گفت‌وگوها بوده است. روایت دیگر این است که از مرحوم آیت‌الله هاشمی به‌عنوان یکی از چهره‌های اصلی شعار «جنگ‌جنگ تا پیروزی» یاد می‌شود. این شعار از کجا نشأت ‌گرفت و چه کسانی در آن برهه مخالف چنین استرات‍ژی‌ای در جنگ بودند؟

راهبرد آقای هاشمی‌رفسنجانی خاتمه دادن به جنگ با کسب یک پیروزی بزرگ در جبهه‌ها و با دست بالا نسبت به صدام بود. ایشان پیروزی را در جلوگیری از دستیابی صدام به هدفش از تحمیل جنگ بر ایران و حفظ تمامیت ارضی و وادار کردن عراق به پذیرش معاهده ۱۹۷۵ الجزیره می‌دانست و معتقد بود می‌توان با برتری در جبهه‌ها به این اهداف دست یافت.

البته فرمانده وقت سپاه معتقد بود که اگر تمام ظرفیت کشور به میدان بیاید، ایران قادر به شکست نظامی ارتش عراق و پیروزی قاطع در جنگ است. دولت هم معتقد بود که تقریباً نصف درآمد ارزی کشور در اختیار نیروهای مسلح قرار داده شده و بقیه نیز صرف اداره کشور و معیشت مردم می‌شود؛ بنابراین تمام توان و ظرفیت دولت در کمک به جبهه‌هاست.

آقای هاشمی‌رفسنجانی که فرمانده جنگ بود نگاهی واقع‌گرا به مسائل جنگ و کشور داشت و معتقد بود که باید جنگ را هرچه سریع‌تر با ناکام گذاشتن صدام تمام کرد تا بتوان به بازسازی خرابی‌ها و سازندگی ایران پرداخت؛ بنابراین همه رزمندگان معتقد به «جنگ‌جنگ تا پیروزی» بودند، اما راهبرد مسئولان کشور و فرماندهان سپاه و ارتش برای نیل به این هدف متفاوت بود.

آقای هاشمی‌رفسنجانی با توجه به واقعیت‌های میدان جنگ و توانمندی‌های اقتصادی کشور به‌دنبال انجام یک عملیات بزرگ موفق و سرنوشت‌ساز بود تا بتوان با برتری در جبهه‌ها و بهره‌گیری از دستگاه سیاست خارجی به جنگ پایان داد.

بسیاری از نامه معروف محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه به آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در برهه منتهی به صدور قطعنامه۵۹۸به‌عنوان راهکاری یاد می‌کنند که در عین پذیرش ناتوانی در ادامه جنگ، مسئولیت مستقیم آن هم متوجه کسی نباشد. چرا نگارش چنین نامه‌ای درخصوص کمبودهای جنگ مستقیما از طرف جانشین امام در شورای‌عالی دفاع که همان آقای هاشمی‌رفسنجانی بودند، انجام نشد؟

امام‌خمینی(ره) با تکیه بر دیدگاه سپاه و ارتش که پیروزی نظامی در جبهه‌ها را میسر می‌دانستند به‌دنبال پیروزی قاطع در جنگ بودند. طبیعی است که نامه فرمانده سپاه از این جهت بسیار اهمیت داشت و تعیین‌کننده بود. وقتی امام‌خمینی(ره) از قلم فرمانده سپاه مطمئن شدند که به این زودی‌ها پیروزی‌های نظامی بزرگ در جبهه‌ها اتفاق نمی‌افتد به پایان دادن به جنگ از سریع‌ترین راه ممکن اقدام کردند. البته آقای هاشمی‌رفسنجانی توانست با نامه فرمانده سپاه و نامه رئیس سازمان برنامه و بودجه، واقعیت‌های جبهه‌های جنگ و اوضاع اقتصادی کشور را برای تصمیم‌گیری در اختیار امام‌خمینی(ره) قرار دهد.

برخی چهره‌ها طی سال‌های اخیر این انتقاد را نسبت به دستگاه سیاست خارجی دهه ۶۰وارد کرده‌اند که کم‌تجربگی آنها باعث شده نتوانند دستاوردهای ایران در جبهه‌های جنگ را تبدیل به پیروزی دیپلماتیک کنند. این نقد از نظر شما تا چه حد به دستگاه دیپلماسی وارد است؟ اگر نقد وارد است آیا دلیل در کم‌تجربگی بود یا وضعیت ایران در جبهه و جنگ باعث شد مذاکرات از موضع قدرت پیگیری نشود؟ اصولا این ناهماهنگی و عدم‌توازن میان جنگ تحمیلی و سیاست خارجی چگونه به‌وجود آمده بود؟

وقتی که جنگ شروع شد، تازه دولت شهیدرجایی از مجلس رأی اعتماد گرفته بود و هنوز ایران وزیر امورخارجه نداشت؛ بنابراین دستگاه سیاست خارجی ایران خیلی فعال نبود. البته پس از گذشت یک‌سال از جنگ، آقای ولایتی، وزیر امور خارجه شد که به‌مدت ۱۶ سال این سمت را در اختیار داشت. از این زمان انتظار از دستگاه سیاست خارجی افزایش یافت. به هر حال ابتدا کم‌تجربگی وجود داشت، ولی به‌تدریج وزارت امورخارجه جایگاه خود را در ساختار دولت بازیافت. اما پس از هر پیروزی مهم در جبهه‌ها وزارت امورخارجه باید دستاوردهای سیاسی آن را استحصال کرده و طرح صلح مناسبی را به مراجع بین‌المللی ارائه می‌کرد. سیاست خارجی می‌توانست بازوی مهمی برای بارور کردن پیروزی‌های جبهه‌ها باشد.

بعد از گذشت ۳۲سال از قطعنامه همچنان برخی شعارهای مبتنی بر حضور در جبهه‌های جنگ، فرضا همانند «به خط می‌زنیم» از سوی رئیس مجلس برای ایفای ‌شأن تقنینی و نظارتی مجلس به‌کار برده می‌شود. آیا دوره صلح را می‌توان با خط‌مشی‌ها و رویه‌های دوره بحران و جنگ تحمیلی اداره کرد؟ بحران و جنگ چه اقتضائات فوری و حیاتی در استفاده از نیروها ایجاد می‌کند؟ آیا کشور را همیشه می‌توان با همین شیوه اداره کرد؟

ایران الان در بحران ناشی از تحریم‌های آمریکا به‌سر می‌برد. بدترین فشار اقتصادی بر ایران از سوی ترامپ اعمال می‌شود؛ بنابراین وضعیت فعلی ایران دوره صلح تلقی نمی‌شود؛ گرچه جنگ نظامی هم نیست، ولی باید شیوه‌هایی برای برون‌رفت از بحران فعلی پیدا کرد. مجلس شورای اسلامی می‌تواند با باز کردن راه سرمایه‌گذاری‌های ملی و ایجاد فضای کسب و کار مناسب و همکاری صمیمانه با دولت به خروج کشور از بحران کمک کند. امروزه باید از دیپلماسی بهره بیشتری در حل مسائل کشور گرفت و با تکیه به آحاد مردم سیاست داخلی را مهربان‌تر به اجرا درآورد تا اعتماد ملی افزایش یابد.

آیا قدرت موشکی ایران و بهبود تجهیزات دفاعی کشور در بخش‌های مختلف زمینی، هوایی و دریایی، شیوه اداره مردمی جنگ و دفاع را تغییر داده است و آیا برد موشک‌های ایران جایگزین بازدارندگی دفاع مردمی شده‌ است؟ آیا هنوز هم می‌توان از مردم کمتر آموزش‌دیده برای شیوه‌های جدید جنگی استفاده کرد؟ شما چنین استراتژی‌ای را همچنان مهم‌ترین سیاست دفاعی کشور در آینده هم می‌دانید؟

در سیاست داخلی و قضایی کشور نباید خوراک برای براندازان خارجی کشور درست کرد. بازدارندگی علاوه بر فراهم کردن زمینه‌های حضور داوطلبانه مردم در دفاع، نیاز به تسلیحات و تجهیزات مناسب دارد. در دوره جنگ، رزمندگانی که به جبهه‌ها می‌رفتند هر روز بر آموزش و یادگیری خود می‌افزودند.

بسیاری از بسیجی‌ها با مهارت‌ترین رزمندگان در جبهه‌ها بودند و در به‌کارگیری سلاح‌های مختلف بسیار متخصص شده بودند. طبیعی است که با گذشت زمان شیوه‌های جنگی رو به تغییر است و نیاز به فراگیری آموزش‌های بیشتری با تاکتیک‌های جدید است. بازدارندگی همچنان استراتژی مناسبی برای دفاع از کشور است. البته این راهبرد باید با تعامل سازنده با جهان همراه شود تا ایران پیشرفت کند و توسعه یابد.

 
منبع: همشهری
کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر