کد خبر: 97909
A

علی فروغی به عنوان یک نماد از سیاست شکست خورده است

علی فروغی چه شباهتی به جوانان دهه هفتاد و هشتاد دارد؟ یا جوانان ما چقدر شبیه علی فروغی هستند یا شبیه او فکر می‌کنند؟ اساسا علی فروغی چقدر آنها را می فهمد؟ وقتی حتی فردوسی پور را نمی‌تواند بفهمند و تحمل کند، چگونه جوان دهه هشتادی را می‌خواهد جهت‌دهی کند؟ قرار است کدامشان بر دیگری تاثیرگذاری داشته باشند؟ تفاوت فاحش میان آنها را نمی‌بینید؟ آیا تصور می‌کنند اکثریت جوانان ما شبیه علی فروغی هستند؟‌یا اینکه تصور می‌کردند با قرار دادن فروغی در این شبکه، افکار و اندیشه‌های جوانان فروغی‌طور می‌شود؟

علی فروغی به عنوان یک نماد از سیاست شکست خورده است

به گزارش دیده بان ایران؛ شاید بشود گفت که صادقانه‌ترین حرف را در مورد فردوسی‌پور از زبان فروغی شنیدم. همانجا که گفت: «عادل از مدار خارج شده بود و صداوسیما داشت از هم می‌پاشید». در این جدال، فروغی تنها یک کارگزار ساده نبود. او خود نمادی از وضع موجود است. به این ترتیب است که فروغی مانع میشود و صدای عادل به جای شبکه‌ای که متعلق به همه ملت است باید از خارج پخش شود. و البته هجوم میلیون‌ها ایرانی را ببینیم که تلاش می‌کنند خودشان را به لایو اینستاگرام AFC برسانند. 

حتی آنها که چندان فوتبالی نیستند. اما چرا برخلاف همه دنیا نه فقط یک مسابقه فوتبال بلکه حتی گزارشگر آن تبدیل میشود به نماد تغییر خواهی؟ پاسخ ساده است. صداوسیمای غیرملی نهادی است که تجسم وضع موجود است. عصاره‌ای است از سیستمی که تلاش می‌کند از صدر تا ذیل همه چیز را کنترل کند، اما در نهایت هم موفق نمیشود. چکیده همه تلاش‌ها و سیاست‌گذاری‌های ناموفق برای جامعه در تمام این سالهاست. نمونه‌ای روشن از فرهنگ در مدار بودن (بخوانید: چاکرپروری). تلاشی طاقت فرسا برای مراقبت از اینکه «سازمان از هم نپاشد»، 

از همان روز اول بر این باور بودم و هستم که عادل فردوسی‌پور باید به صداوسیما باز گردد. صداوسیما ملی است و متعلق به همه مردم نه فقط سبک سلیقه علی فروغی‌ها. صداوسیما توسط عده‌ای به گروگان گرفته شده است تا سبک و سلیقه خود را به مردم تحمیل کند. 

با این حال من نمی‌فهمم با کدام انگیزه علی فروغی به ریاست شبکه ‌ای انتخاب شده است که شبکه جوانان است. اگر گفته شود او فرزند باجناق حداد عادل و پسرخاله فریدالدین حدادعادل است، من این را می‌فهمم که «آقازادگی» منشاء این تصمیم است. متوجه می‌شوم که آقازاده‌های فرهنگی خود را «مالک» بدانند. اما دستکم یکبار  هم که شده نباید فکر می‌کردند که با چه هدفی علی فروغی باید برود بنشیند درشبکه‌ای که شبکه جوانان است و مخاطبانش جوانان هستند؟

علی فروغی چه شباهتی به جوانان دهه هفتاد و هشتاد دارد؟ یا جوانان ما چقدر شبیه علی فروغی هستند یا شبیه او فکر می‌کنند؟ اساسا علی فروغی چقدر آنها را می فهمد؟ وقتی حتی فردوسی پور را نمی‌تواند بفهمند و تحمل کند، چگونه جوان دهه هشتادی را می‌خواهد جهت‌دهی کند؟ قرار است کدامشان بر دیگری تاثیرگذاری داشته باشند؟ تفاوت فاحش میان آنها را نمی‌بینید؟ آیا تصور می‌کنند اکثریت جوانان ما شبیه علی فروغی هستند؟‌یا اینکه تصور می‌کردند با قرار دادن فروغی در این شبکه، افکار و اندیشه‌های جوانان فروغی‌طور می‌شود؟‌ باور ندارید که یکدست سازی جامعه و مداربندی کردن افراد یک سیاست شکست خورده نیست؟

 اگر فکر می‌کنید با علی فروغی می‌توانید مخاطب و هوادار برای سیستم جذب کنید، سخت در اشتباهید. هوادار زمانی ایجاد میشود که ببیند او در یک سیستم دیده میشود و به سلایق او احترام می‌گذارند.  البته این سئوال درستی که برخی مطرح می‌کنند و می‌گویند اگر مشکل در محبوبیت عادل فردوسی‌پور است، چرا محبوبیت رضا گلزار و احسان علی‌خانی تحمل میشوند؟ 

پاسخ در همان سیاست «چاکرپروری» است. به عبارت روشنتر مهم این است که شما ابراز وفاداری کنید و در «مدار» باشید. حتی اگر در دل اعتقاد‌ دیگری دارید، نباید این اعتقاد با ابراز ارادت‌ منافاتی داشته باشد. به محض مشاهده این تضادها کنار گذاشته میشوید. حالا مهم نیست که نام شما عادل فردوسی پور باشد یا حتی وحید یامین‌پور. در صداوسیما سفره‌ای پهن است و مدار‌ها مشخص شده است. هیچ کس نباید از مداری که ترسیم شده خارج شود. 

معتقدم شکست سیاست یکسان سازی از همان صداوسیما آشکار است. حتی در جامعه‌ای کوچک و محدود صداوسیما ، با هزاران قید و بند و محدودیت برای استخدام و تداوم همکاری، بازهم نتوانستند اجماعی ایجاد کنند، که افراد در مدار باشند. دلیلش هم روشن است. هر فرد اندیشه و سلیقه‌ای دارد و آزادی موهبتی است فطری. در نقطه مقابل این آزادی انتخاب، سیاست یکسان سازی و مداربندی کردن انسان‌ها قرار دارد. این درست است که این نوع سیاست‌ها با فشار و اعمال سیاست‌های مختلف می‌تواند برای مدتی تداوم پیدا کند. مثلا می‌توانند حتی برای سالهای طولانی، افراد را در مداری خاصی نگهدارند. این امکان هست که افراد منفعت طلبی پیدا شوند که «تتلووار» برای وارد شدن به مدارهای بالاتر،‌ خودشان را شیفته آن مدار نشان دهند، اما این وضعیت دیرپا نخواهد بود. 

از همین رو فروغی به عنوان یک نماد از سیاست شکست خورده است. اما مهم این است که تلاش های او هزینه‌های زیادی را به کشور تحمیل می‌کند. و به اعتقاد من نظام با فروغی نمی‌تواند جوان مومن انقلابی بسازد. بلکه رفته رفته همان جوان‌ها را نیز از دست می‌دهد وقتی آنها ببینند که در اقلیت محض قرار دارند.

منبع: امتداد

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر