کد خبر: 12538
A

سرنوشت‌پلاسکو در یک‌قدمی‌ ۳برج خیابان‌جمهوری/ کسبه‌آلومینیوم: شهرداری با مامورعوارض، مامورایمنی هم بیاورد

کسبه ساختمان آلومینیوم که در حال جمع‌آوری امضا برای افزایش ایمنی هستند می گویند: وقتی شهرداری حق تجاری‌سازی از ما می‌خواست با مأمور آمدند، برای ایمنی هم مأمور بیاورند

سرنوشت‌پلاسکو در یک‌قدمی‌ ۳برج خیابان‌جمهوری/ کسبه‌آلومینیوم: شهرداری با مامورعوارض، مامورایمنی هم بیاورد

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، نمای چرک ساختمان از دور حرف می‌زند، حتی آفتاب هم از پنجره‌های خاک گرفته آن انعکاسی ندارد. اینجا ساختمان آلومینیوم تهران است در ضلع جنوبی خیابان جمهوری و چند قدم مانده به علاء‌الدین معروف؛ ساختمانی که به همراه پلاسکو جزو نخستین بلندمرتبه‌های تهران است و توسط مالک بزرگترین کارخانجات صنایع پلاستیک‌سازی ایران احداث شده است. رنگ و روی دیوارها رفته و نمای بیرونی ساختمان از دو طرف تا طبقات ششم ریخته و هنوز یادگاری آتش‌سوزی‌ سال گذشته بر دیوارهای بیرونی و غربی طبقه چهارم مانده است. ساختمان آلومینیوم حالا نزدیک به ٦٠‌ سال قدمت دارد و سال‌هاست که میزبان بخشی از صنف تعمیرکاران انواع لوازم خانگی، ساعت و حتی دوربین عکاسی و فیلمبرداری است.

ورودی ساختمان ١٣ طبقه را تا پنج متر که جلوتر می‌روید، لابی دو قسمت می‌شود و بعد به دو راهروی بلند و باریک می‌رسید. نزدیک ظهر است و ساکنان این ساختمان قدیمی مشغول کارند. آنها هم در بهت و ناباوری حادثه پلاسکو مانده‌اند؛ به همین دلیل چند نفرشان سعی دارند برای تجهیز ساختمان امضا جمع کنند اما چند نفری هم هستند که معتقدند سرنوشت ساختمان آلومینیوم مانند پلاسکو نمی‌شود.

موسی خان که از ٢٤‌ سال قبل در طبقه اول این ساختمان لوازم خانگی می‌فروشد، همین اعتقاد را دارد: «اینجا هم مثل پلاسکو ایمنی ندارد؛ اما پلاسکو کبریت می‌خواست و آماده انفجار بود.» ماشین لباسشویی، مایکروفر و اجاق گاز اینها اجناس مغازه موسی‌خان است که او اعتقاد دارد خاصیت اشتعال‌زایی ندارد: «مسئول ایمن‌سازی بنیاد مستضعفان است اما فقط پول می‌گیرد. تمام اقداماتی هم که تا الان در مورد امنیت و سرویس‌ها انجام شده توسط شورای ساختمان و با مشارکت اهالی بوده است. می‌گویند دو ساله پلاسکو را می‌سازیم اما چرا قبلا این کار را نکردند؛ حتما باید فاجعه‌ای رخ می‌داد.» موسی خان حرف‌هایش را اینطور تمام می‌کند: «کسبه می‌خواهند برای ایمن‌سازی اینجا استشهاد جمع کنند.»

اهالی ساختمان می‌گویند که سالی یک بار از سازمان آتش‌نشانی می‌آیند. بعد از مراجعه فرم پر می‌کند که ساختمان ناامن است اما نتیجه‌ای نداشته است. ابراهیم که او هم در طبقه اول مغازه دارد، معتقد است که اخطار زمانی اجرایی می‌شود که شهرداری پاساژ را پلمپ کند: «سه ‌سال قبل شهرداری حق و حقوق تجاری‌‌بودن ساختمان را می‌خواست. با مأمور آمدند تا همه را با خود ببرند؛ با بنیاد درگیر بودند. می‌خواستند که مستأجران را ببرند. چرا برای ایمنی این کار را نکردند؟ دومین جای ناامن همین‌جا است.‌ سال قبل یک واحد انباری در طبقه چهارم آتش گرفت اما دسترسی برای خاموش‌کردن آن وجود نداشت برای همین هم اطفای آن نزدیک به یک ساعت طول کشید. آتش‌نشانی هیچ دسترسی برای خاموش‌کردن آن نداشت.»

افشین پله‌ها را یکی دو تا کرده تا به طبقه دوم برسد: «اینجا که همین جوری در حال ریزش است. اگر اتفاقی بیفتد فاجعه دیگری می‌شود، حتی قبل از حادثه پلاسکو این موضوع را می‌دانستیم اما من کارگرم و از دست من کاری بر نمی‌آید؛ فقط می‌توانم سعی کنم از اینجا بروم.» عباس فروشنده دیگری است که پیچ‌گوشتی را کنار اتوی برقی ولو می‌کند و بعد از جایش بلند می‌شود: «کپسول آتش‌نشانی داریم، راه پله دارد و جنس مغازه‌ها هم محدود است و تجارت اینجا با آن‌جا فرق دارد. آتش‌سوزی در اینجا مهار شدنی است. الان هم دارند برای افزایش ایمنی تعداد کپسول‌ها را افزایش می‌دهند. قبلا هم قرار بود یکی از واحدها را خالی کنند تا از آن‌جا پله فرار بزنند اما عملی نشد.»

طبقه سوم، بورس ساعت مچی است. فرید ساعت مچی را از دستش درمی‌آورد و در ویترین جا می‌دهد. با بی‌تفاوتی می‌گوید: «اینجا هم ناایمن است، اما مثل پلاسکو نمی‌شود. پلاسکو مواد آتش‌زا داشت. اینجا‌ سال قبل آتش‌سوزی شد اما در کمتر از یک ساعت خاموش شد.»

در راهرو‌های ساختمان ولوله‌ای است. کارگران درحال سوراخ کردن دیوارها برای جاسازی کپسول‌های جدید آتش‌نشانی هستند. آقا جواد در یکی از مغازه‌ها نشسته. وقتی خیالش راحت می‌شود مامور بیمه‌ای در کار نیست، دستگاه را خاموش می‌کند: «مرگ با خداست. اگر آتش بگیرد، می‌میریم اما باید ایمنی را بیشتر کنیم. برای همین صبح یکشنبه از طرف شورای ساختمان ما را تا سقف ٢٠ میلیون تومان بیمه کرده‌اند.»

ابتدای ورود به طبقه پنجم مواجهه با مغازه تعمیرات لوازم سینمایی، پروژکتور و انواع دوربین‌های فیلمبرداری کهنه است، البته با چراغ‌های خاموش؛ اما بعدتر واحدهای زیادی هست که مثل طبقات دیگر کارکرد انباری دارد. آقا مصطفی که در راهرو طبقه ششم منتظر آسانسور است، می‌گوید از زمان وقوع آن فاجعه در پلاسکو به فکر نقل مکان از آلومینیوم است: «واحدهایی که در اینجا خاصیت انباری دارند، کالاهای قابل اشتعال ندارد. امروز به ما اعلام کردند که کپسول بگذاریم، اما آیا با کپسول آتش‌نشانی اینجا ایمن می‌شود؟ ساختمان‌های ایمن سیستم هشدار سریع و اطفای حریق دارند که خودبه‌خود عمل می‌کنند، اما ما اینجا رو هواییم. در برج مینای شریعتی که بودم خیلی بدتر از این بود و با ١٥ طبقه حتی یک کپسول آتش‌نشانی هم نداشت.»

طبقه دهم، روی تابلوی بالای اتاق نوشته شده اتحادیه فروشندگان لوازم خانگی تهران. پیرمرد درون اتاق نشسته و از احتمال پلمپ ساختمان حرف می‌زند: «یکی، دو روز است که از شهرداری، بنیاد و سایر دستگاه‌ها می‌آیند و می‌روند و حتی حرف هست که اینجا را پلمپ کنند اما هنوز معلوم نیست نتیجه چه شود!» رئیس شورای ساختمان موضوع پلمپ را کاملا منتفی می‌داند. با انگشت نشانه عینکش را به انتهای بینی‌اش می‌چسباند: «خانم پلمپ یعنی چه؟ صحبتی از پلمپ نیست. در این چند روز بیشتر از ١٠ نفر این حرف را به من زده‌اند. ما تازه درحال اقدام برای افزایش ایمنی اینجا هستیم. این ساختمان٨٠٠ کسبه دارد. اگر پلمپ شود، دو‌هزار نفر بیکار می‌شوند. ما داریم با بنیاد مکاتبه می‌کنیم که ایمنی ساختمان را افزایش بدهیم. اصلا بحث پلمپ نیست.»

بورس‌بازها در خواب

شهرداری تهران اعلام کرده که تنها در منطقه ١٢ حدود ١٠٨ ساختمان ناایمن وجود دارد و از طرف دیگر در حالی که رئیس کمیته ایمنی شورای شهر از وجود ٣‌هزار ساختمان مشابه پلاسکو خبر داده است، رئیس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای شهر گفته که شرایط ایمنی حتی در ساختمان‌های تازه‌ساخت تهران هم رعایت نشده است. البته به‌جز ساختمان آلومینیوم، ساختمان بورس تهران هم بارها به‌عنوان یک ساختمان در معرض آسیب معرفی شده است. نیمه‌ جنوبی خیابان حافظ را که به سمت پایین بروی، این ساختمان غول‌پیکر را سر راه خود خواهی دید که سال‌هاست طبقه همکف و اول آن روزانه محل رفت‌وآمد صدها بورس‌باز است، حدود ٢٨٠ نفر پرسنل اداری تمام‌وقت دارد؛ ساختمانی ٥٣ ساله با ارتفاع ٦٨ متر و ١٩ طبقه. البته کمتر بورس‌بازی می‌داند که این ساختمان هم ممکن است یک روز روی سر همه خراب شود.

سازمان بورس هم از ٦‌سال پیش پروژه احداث ساختمان جایگزین را در سعادت‌آباد کلید زده است که ٢٠‌درصد تا تکمیل فاصله دارد. البته مدیر کنونی تاسیسات ساختمان بورس با اطمینان عدم ایمنی ساختمان را رد می‌کند: «چون ساختمان بورس دولتی است آتش‌نشانی حسن‌آباد هر دو‌سال یک‌بار درباره ایمنی آن بازرسی انجام می‌دهد و هیچ خطری این ساختمان را تهدید نمی‌کند. ساختمان اداری است و در واحدهای اداری مواد قابل اشتعال وجود ندارد.» او می‌گوید در این چند روز هم هیچ کدام از واحدها نسبت به ایمنی ساختمان حرفی را با او مطرح نکرده‌اند.

اما اقبال شاکری، عضو کمیسیون عمران شورای شهر تهران این حرف‌ها را قبول ندارد: «هیچ ارتباطی بین نوع موادی که در ساختمان هست با احتمال خطر وجود ندارد و بازرسان باید میزان استحکام و ایمنی ساختمان را تشخیص دهند. بررسی وضعیت ساختمان کار حرفه‌ای و تخصصی است و باید توسط مراجع مربوطه انجام شود. او معتقد است که تنها مراجعی که می‌توانند در این‌باره نظر تخصصی دهند وزارت کار، آتش‌نشانی و سازمان نظام مهندسی هستند.»

کسبه علاءالدین بعد از حادثه پلاسکو از هراس تکرار اتفاق می‌گویند

زیر پل حافظ، جز ساختمان قرمز و سیاه علاءالدین، که به سختی درگوشه‌ای ازخیابان جمهوری جا گرفته، بیش ازهمه حضور خودروی پلیس، نیروها و مردم به چشم می‌آید. خیابان جمهوری شلوغ است و درست آن‌طرف خیابان که جاده به ساختمان فروریخته پلاسکو می‌رسد، خلوت. ٦روز از فاجعه گذشته و آتش‌نشانان همچنان درحال آواربرداری و خاموش‌کردن آوار گداخته‌اند. مردم همچنان از پلاسکو حرف می‌زنند و جای خالی‌اش را به هم نشان می‌دهند. این طرف خیابان زندگی برقرار است، اما با هراس از احتمال تکرار حادثه در پاساژی که درچند‌ سال اخیر درباره ساختن طبقات غیرمجاز و تخریبشان حرف و حدیث زیاد بوده.

با این‌که چند ‌سال قبل از این سعید شریف‌زاده، مدیرعامل وقت سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران، خیلی صریح گفته بود که کل این پاساژ دربسیاری از فاکتورها نمی‌تواند استانداردهای لازم ایمنی را کسب کند و برای مراجعه‌کنندگان و کسبه ناایمن است.» اما انگار بالاخره ریختن پلاسکوی عظیم و دفن آتش‌نشانان، ته دل بعضی از فروشندگان علاء‌الدین را خالی کرده است. آنها بعد از حادثه مدام نام این پاساژ را به‌عنوان یکی از ساختمان‌های ناایمن تهران شنیده‌اند که معابر، پله‌برقی‌ها، آسانسورها، نحوه چینش کالا در آن استاندارد نیست.

نگاه کسبه این پاساژ که ساختش از‌سال ٧٤ آغاز شده، هنوز به جای خالی پلاسکو است. یکی از فروشندگان، پلاسکو را با علاء‌الدین مقایسه می‌کند و می‌گوید: «این‌جا هنوز ٢٠سالش هم نشده، آن‌جا ٥٤ساله بود و با بهترین مصالح ساخته بودندش. پلاسکو به نظر محکم می‌آمد اما ریخت و نیست شد، همین کمی ترس می‌اندازد به جان آدم. هنوز باورم نمی‌شود این ساختمان با این هیبت چطور ریخت؟ همین علاء‌الدین ما دوبار آتش گرفت ولی مگر ریخت روی سرمان؟ اصلا با عقل جور درنمی‌آید.»

موهایش سفید است، مشتری را راه می‌اندازد و پی حرفش را می‌گیرد: «این چند روزه تا تلویزیون را روشن می‌کنم، اسم علاءالدین را می‌شنوم. خیلی از فروشندگان به فکر افتاده‌اند، اما چه کنیم؟»

پاساژ که ١١٠٠واحد دارد، شلوغ است و آدم به شک می‌افتد که چطور هیکل این ساختمان با سقف کوتاهش، ظرفیت عبور این همه مشتری را داشته باشد. درشلوغی پاساژ هیچ کپسول آتش‌نشانی دیده نمی‌شود، درمغازه‌ها هم به جز گیرنده سفیدی که آتش‌سوزی را به مرکز اصلی اعلام می‌کند، تجهیزات دیگری نیست. دریکی از مغازه‌های کوچک که گوشه‌ای از زیرزمین پاساژ جا خوش کرده، فروشنده نظر دیگری دارد: «بعد از آتش‌سوزی‌ها آمدند سیستم ایمنی وصل کردند. الان کمی دود که بلند شود، به مرکز اعلام می‌شود تا سریع بیایند. اگر شعله‌ور شود، هم خود‌به‌خود آب باز می‌شود و خاموش می‌کند. بعد هم این‌جا محکم‌تر این حرف‌هاست.»

فروشنده دیگری به این‌که از علاءالدین به‌عنوان ساختمان ناایمن یاد می‌شود، چنین واکنشی نشان می‌دهد: «ناایمن یعنی چی؟ خود پلاسکو از نظر ساختار ایمن بود. این‌جا راهروهایش پر از دکه‌های تبلیغاتی شده بود. بعد از آن آتش‌سوزی‌ها آتش‌نشانی آمد و همه این دکه‌ها را برداشت تا راه باز شود و موقع خطر مردم سر راه له نشوند.»

بازار شایعه دربازار موبایل هم داغ است، یکی می‌گوید: «به این‌جا هم صدبار گفته‌اند، اما صاحبش قدرت زیادی دارد و گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. کی فکر ماست اگر یک روز این‌جا له شدیم؟ از صاحب این‌جا دل خوشی نداریم، معلوم نیست چطور برای طبقات اضافی جواز گرفت. خود شهردار منطقه ١٢ هم برای افتتاح بود، اما آخرش خرابش کردند. همین خراب‌کردن طبقات هم ترسناک است.» اشاره او به این است که نخستین‌بار احمد حکیمی‌پور، نماینده شورا نسبت به ساخت‌وساز درطبقه ۷ این پاساژ تذکر داد، اما به جای پاسخ به این تذکر، مدیران شهری درمراسم افتتاح این طبقه شرکت کردند.

«خالی کنیم برویم کجا؟ مگرجایی را برای ما درنظر گرفته‌اند. کسی به فکر ما نیست که این‌جا نان درمی‌آوریم. هی می‌گویند این‌جا امن نیست. همین حالا پلاسکویی‌ها آلاخان، والاخان شده‌اند و نمی‌دانند شب عیدی کجا کار کنند. صاحب پاساژ هم عین خیالش نیست که کاری برای ایمنی بکند، فقط همین گیرنده‌ها که معلوم نیست به درد می‌خورد یا نه، برای ساکت‌کردن هشدار‌ها نصب کرده‌اند.» مرد فروشنده که دل پری دارد، موبایلی را توی جعبه می‌گذارد و این را می‌گوید. مغازه او نبش خیابان است، از این‌جا می‌شود ته خیابان را دید: «هربار می‌بینم پلاسکو نیست، دلم هری می‌ریزد. راسته این خیابان پر از ساختمان قدیمی است. خدا به خیر کند.»

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر