کد خبر: 17103
A
گزارش دیده بان ایران از دستفروشانی که آتش می فروشند

چهارشنبه سوری با هشتگ پلاسکو

شهریار نوجوانی 15 ساله ای است، جعبه ای در دستانش دارد که داخل آن انواع مواد محترقه ای را که حتی اسمش را هم نشنیده اید را می توانید پیدا کنید، شهریار با صدای بلند فریاد می زند چهارشنبه سوری نزدیک است، هرچیزی که برای چهارشنبه سوری بخواهید دارم به غیر از بالن آرزوها؛ بالن خیلی طرفدار ندارد اکثر نوجوانان کپسولی و توپی می خرند، صدای بلند و وحشتناکی دارد ولی بی خطر است.

چهارشنبه سوری با هشتگ پلاسکو

دیده بان ایران- نوگل تاجدوزیان؛ چهارشنبه سوری پایان سال دست کم در چند سال اخیر به یک معضل بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که جان بسیاری در این روز به خطر می افتد و متاسفانه در سال های اخیر مراسم چهارشنبه سوری شکل سنتی خود را از دست داده و تبدیل به بازی های خطرناک با مواد منفجره و محترقه شده است. 

پیچیدن صدای ترقه در خیابان ها حکایت از آن دارد که به روزهای پایانی و به آخرین سه شنبه سال نزدیک می شویم و بسیاری از نوجوانان مراسم چهارشنبه سوری را به مراسم چهارشنبه سوزی تبدیل کرده اند.

این روزها نارنجک‌های دست ساز حاوی اکلیل و سرنج در کنار منورهای سوتی با صدایی  وحشتناک در شهر می پیچد و چنان صحنه‌ای را به تصویر می‌کشد که حتی جرأت نمی‌کنید پا در خیابان ها بگذارید.

مواد محترقه ای که در زمان انفجار علاوه بر تولید صدای بسیار گوشخراش، آسیب‌های جدی به چشم، دست و سایر قسمت‌های بدن افراد وارد می کند.

تخلیه انرژی نوجوانان و جوانان و ایجاد بازی‌ و سرگرمی‌های هیجان‌انگیز در طول سال برای آنها می‌تواند از انباشت هیجان در آنها جلوگیری کند. بهتر است نهادهای فرهنگی مثل شهرداری و سایر نهادها با تعیین پارک‌هایی برای تخلیه انرژی نوجوانان و جوانان را در نظر بگیرند و برای برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری مکان مناسبی را برای خانواده‌ها فراهم کنند تا در کنار فرزندان خود چند ساعتی را شاد و سرگرم باشند.

دستفروشانی که آتش می فروشند

علی تنها پسر دست فروش مواد محترقه در خیابان ها نیست که برای چهارشنبه آخر سال در گوشه ای از خیابان مواد آتش زا و محترقه می فروشد. او در همین رابطه به خبرنگار دیده بان ایران می گوید: «تا همین چند وقت پیش بیکار بودم و به پیشنهاد یکی از دوستانم و با اندک سرمایه ای که داشتم این وسایل را تهیه کردم در روزهای اخیرهمه روزه از ساعت 10 صبح تا 10 شب در خیابان مواد محترقه می فروشم.»

او ادامه می دهد که حواسش به مشتری هایش هست ولی با این حال اکثر خریداران این وسایل نوجوانان و جوانان هستند.

فروشنده مواد محترقه ادامه می دهد: «فشفشه، بالن آرزوها، سیگارت، 7 ترقه، کپسولی، پیازی و آبشار همه وسایلی که برای تفریح چهارشنبه سوری بی خطر است را در بساط من می توانید پیدا کنید.»

او که کمی بعدتر از مشکلاتش برای تشکیل خانواده و علاقه اش به کودکان حرف زد و با تاکید بر این نکته که من هم مانند همه از خطرات این وسایل آتش زا باخبرم؛ درباره فروش نارنجک، گفت: نارنجک ندارم چون میدانم خیلی خطرناک است، اما چیزی دارم که صدای نارنجک می دهد، اما بی خطر است و از لای وسیله هایش یک بسته خاکستری رنگ بیرون آورد و گفت اسم این ها «توپی» است، صدای بلند دارد اما مانند نارنجک خطرناک نیست.»

علی معتقد است: «اکثر اجناس من بی خطر هستند و این وسیله ها جان کسی را تهدید نمی کند.»

وقتی از این فروشنده مواد محترقه درخصوص اینکه نیروی انتظامی اعلام کرده که از فروش این مواد محترقه اکیداً خودداری کنند، چطور شما این مواد را به فروش می رسانید، پاسخ داد: «نوجوانان دوست دارند مراسم چهارشنبه سوری را اینگونه برگزار کنند و اگر این وسیله ها را از من نخرند از فروشنده دیگری می خرند، پس بهتر است خودمان وسایل کم خطر برای فروش عرضه کنیم تا اینکه این نوجوانان برای تهیه آن به قاچاقچیان مراجعه کنند.»

شهریار نوجوانی 15 ساله ای دیگری است که در خیابانی حوالی بازار با جعبه ای در دست که داخلش پر است از انواع مواد محترقه با صدایی نسبتا بلند آنها را به عابران پیاده معرفی می کند. موادی که شاید تاکنون حتی اسمش را هم نشنیده باشید.

او درباره شغلی که این روزها برای خودش دست و پا کرده می گوید: «هرچیزی را که برای چهارشنبه سوری بخواهید دارم به غیر از بالن آرزوها؛ بالن خیلی طرفدار ندارد اکثر نوجوانان کپسولی و توپی می خرند، صدای بلند و وحشتناکی دارد ولی بی خطر است.»

شهریار در پاسخ به این سوال که در جریان هستید که نیروی انتظامی فروش این مواد محترقه را اکیداً ممنوع اعلام کرده است، افزود: «میدانم؛ حتی این را هم میدانم که اگر پلیس من را بگیرد ممکن است شب عید را در زندان بمانم، اما چاره ای ندارم عید نزدیک است و باید هزینه های زندگی را جور کنم.»

 

او ادامه می دهد: «روسری، بالن آرزوها، آدامس، ویفر و لواشک همه چیز فروخته ام، اما هیچ چیزی را به اندازه مواد محترقه قبل از چهارشنبه سوری سود نکرده ام، من هم مجبورم آن چیزی را که خریدار دارد، بفروشم.»

شهریار همچنین درباره فاجعه پلاسکو که همین دوماه قبل در تهران اتفاق افتاده هم می گوید: «من هم مانند بسیاری از مردم دیگر از این حادثه بسیار ناراحت شدم. حتی برای آتش نشان ها اشک ریختم. اما باور کنید اگرمجبور نبودم این کار را نمی کردم.»

رضا مرد جا افتاده ای دیگری است که کمی آنطرف تر مشغول فروختن یک بالن آرزو به پدر و دختری است که برای انتخاب رنگ بالن با هم گفت و گو می کردند.

دخترک 9 ساله که اصرار داشت رنگ بالنش را خودش انتخاب کند وسایل دیگر جعبه را هم هر از چند گاهی انتخاب می کند و بعد به داخل جعبه می اندازد.

محمد کارمند یک اداره دولتی درپاسخ به این سوال که چه چیزی باعث شده تا خودش با دخترش برای خرید به بازار مراجعه کند می گوید: «به هر صورت نسل تغییر کرده و بسیاری از آیین ها تغییر کرده است. ما دیگر نباید انتظار داشته باشیم که نوجوانان امروز مانند ما با چند ترقه کبریتی سرگرم شوند. ضمن اینکه آزاد گذاشتن بی حد آنها هم بسیار خطرناک است.»

محمد ادامه می دهد: خرید کردن اینگونه وسایل برای دخترها بی دردسر تر از خرید برای پسرهاست. چون پسرها بیش از دختران عاشق هیجان و سروصدا هستند و این موضوع شاید باعث دردسر بسیاری از همکاران خودم در اداره شده است.»

 «آتش بازی» بازی حوالی پلاسکو

مردم تهران نزدیک دوماه است که با جای خالی پلاسکو کنار آمده اند. جای خالی ساختمانی بلند مرتبه که با فروریختنش بسیاری از خاطرات را به خاکستر تبدیل کرد.

در خیابان جمهوری منتهی به چهار راه اسلامبول تنها یک نفر بساط  فروش وسایل چهارشنبه سوری را پهن کرده بود. مقداری ترقه کبریتی و چند عدد بالن آرزو همه وسایلش بود. خودش میگفت مشتری هایش را خودش انتخاب می کند.

وقتی از او میخواهم که بیشتر در این رابطه توضیح دهد می گوید: یعنی اگر خریدار اجناسم زیر بیست سال داشته باشد به او چیزی نمی فروشم.

به او میگوییم خب اینطور که وسایلت به فروش نمی رسد؟! نگاهش را به جعبه وسایلش می دوزد و می گوید. 

من هم آدمم من حتی عضو کمپین #نه_به_چهارشنبه_سوری_خطرناک شده ام و به همین دلیل بساطم را نزدیک خرابه های پلاسکو پهن کرده ام. اما چاره ای نبود. باید شب عیدی یک جوری کاسبی می کردم. اما باور کنید حواسم هست.!!

حالا اینجا درست روبروی پلاسکو ایستاده ام. خوب که دقت می کنم هنوز هم بوی خاکستر را می شود شنید. عابران در دسته های چند تایی مقابل بنر بزرگ مقابل خرابه ها می ایستند و سلفی می گیرند و شاید یک خیابان آنطرف تر نارنجک هم بخرند.

ما به همه چیز عادت می کنیم. به دیدن آتش های زبانه کشیده پلاسکو با حسرت نگاه می کنیم و عضو کمپین مقابله به چهارشنبه سوزی می شویم و از طبقه پنجم ساختمان نارنجک هم پرت می کنیم. اما ایکاش همان لحظه به نگاه مضطرب مادران آتش نشان هم فکر کنیم؛ شاید چهارشنبه سوری بی خطری را پشت سر گذاشتیم. . .

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر