«شغل دارم، مدرک نمیخوام»؛ انقلاب بیسروصدای نسل Z علیه دانشگاه/ ظهور شغل هایی که فقط نوجوانان از آنها باخبرند/ بلاگر شدن از دکتر شدن جذابتر شد/ روانشناس اجتماعی: گرایش نوجوانان به مشاغل بدون مدرک دانشگاهی، مسئلهای روانشناختی و اجتماعی است
در حالی که نسلهای گذشته برای رسیدن به موفقیت چارهای جز تحصیلات دانشگاهی نمیدیدند، امروز نوجوانان با گوشیهای هوشمند و نورهای حلقهای وارد بازاری شدهاند که نه مدرک میخواهد، نه استاد. آیا این تغییر مسیر نشان بیداری نسلی است یا سقوطی خاموش به دام توهم شهرت و درآمد آسان؟. سحر پهلواننشان، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه، در گفتوگو با سایت دیدهبان ایران، درباره دلایل روانشناختی گرایش نوجوانان به مشاغل نوظهور بدون نیاز به تحصیلات آکادمیک گفت: «در دوره نوجوانی تغییرات روانشناختی و شناختی قابلتوجهی رخ میدهد. نوجوانان وارد مرحلهای میشوند که مسائل انتزاعی برایشان اهمیت پیدا میکند و همراه با خیالپردازیها و رؤیابافیهای خاص این سن، گاهی از واقعیت فاصله میگیرند. بنابراین، نمیتوان انتظار تصمیمگیریهای کاملاً منطقی و حسابشده از آنها داشت، چرا که تصمیماتشان اغلب هیجانی و بر اساس پیامدهای فوری است، نه بلندمدت.» وی با اشاره به نقش انگیزه در انتخابهای شغلی نوجوانان اظهار کرد: «در این دوره، انگیزههای بیرونی همچون دیدهشدن و رفاه مالی بیشتر از انگیزههای درونی عمل میکنند. نوجوانان وقتی میبینند برخی افراد با وجود جایگاه اجتماعی، درآمد کافی ندارند، به این نتیجه میرسند که پول مهمتر از جایگاه است؛ چون درآمد بالا موجب میشود در جمع دوستان بدرخشند و احساس عقبماندگی نکنند.»

دیدهبان ایران؛ مهشید جعفری: دستهای رنگشده، نورهای حلقهای، گوشیهای همیشه آمادهی ضبط، صحنههایی که نه در سالن تئاتر که در اتاق خواب نوجوانها شکل میگیرند، دیگر برای معروف شدن نیازی نیست دانشکدهی هنر بروی، نه حتی کلاس بازیگری، کافیست بلد باشی «خودت را نشان دهی» حالا چه در قالب بلاگر، چه مدل و چه یک هنرپیشهی اینستاگرامی.
در ایرانِ امروز، نسل نوجوان و جوان بهویژه آنهایی که در آستانه کنکور هستند دیگر برای موفقیت به مدرک دانشگاهی دل نبستهاند آنها با چشمان خود میبینند که چهرههای معروف اینستاگرامی نه با مهندسی و پزشکی، که با تولید محتوا، تبلیغات و جلبتوجه پول درمیآورند سودای درآمدهای چنددهمیلیونی با حداقل زحمت، نگاههای تحقیرآمیز به پشت کنکوریها و موجی از ناامیدی نسبت به سیستم آموزشی سنتی، چیزیست که جامعه امروز با آن مواجه است.
اما آیا این تغییر مسیر یک بیداری اجتماعی است یا یک فریب جمعی؟ خانوادههایی که فرزندانشان را بهجای دانشگاه، به پیج اینستاگرامی سوق میدهند، آیا آیندهنگری میکنند یا قربانی توهم شدهاند؟ و مهمتر اینکه، این فضای تازهشکلگرفته چه تأثیری بر روان جامعه دارد؟.
چرا بلاگر شدن از دکتر شدن جذابتر است؟
نوجوانی که تا همین چند سال پیش رؤیای پزشکی تهران را در سر داشت، امروز پیج اینستاگرامیاش را میپروراند و دیگر آرزوهای آکادمیک با دیدن استوریهایی که از سفرهای دبی، مهمانیهای لاکچری و «هدایای تبلیغاتی» برندها میآید، رنگ میبازند. ولی چرا؟ ریشه این جابهجایی آرمانها کجاست؟.
بنبست تحصیلات در بازار کار، اولین ضربه را بازار کار وارد کرد فارغالتحصیلان دانشگاهی، با انبوهی از مدرکهای بیکار بیرون آمدند. مهندسهای برق در پیکموتوری کار میکنند و لیسانسههای روانشناسی در دیجیکالا به بستهبندی مشغولند و جامعه به چشم خود دید که دانشگاه الزاماً سکوی پرش نیست، گاهی برزخ ناامیدیست در این خلأ، مشاغل نوظهور با درخشش غیرمنتظرهای ظاهر شدند.
گسترش اینترنت و الگوریتمهای اعتیادآور، فضای مجازی مخصوصاً اینستاگرام و تیکتاک، ویترین آرزوهای نسل جدید شد. الگوریتمها دقیقاً میدانند مخاطب نوجوان دنبال چهره جذاب، سبک زندگی فانتزی، موفقیت بدون زحمت است و نتیجه نیز بسیار مشخص است بلاگرها ستاره شدند، بدون کلاس دانشگاه، بدون استاد و بدون پایاننامه.
فرهنگ شهرت آنی و موفقیت سریع
وقتی «مشهور شدن» از مسیر تلاش علمی، هنری یا ورزشی به «تولید محتوای جنجالی» تقلیل مییابد، جامعه وارد مرحلهای بحرانی میشود. در چنین فرهنگی، زحمت ارزشی ندارد. مهم این است که دیده شوی، حتی اگر بهایش از دست دادن حریم خصوصی باشد.
بیاعتمادی به ساختار رسمی و فرار از آن
بخشی از این جریان، یک اعتراض پنهان است؛ اعتراض به نظام آموزشی بیروح، بوروکراسی آزاردهنده و وعدههایی که محقق نشدند. نوجوان امروز بهجای آنکه ۴ سال درس بخواند تا شاید کار پیدا کند، ترجیح میدهد از همان ۱۸ سالگی درآمد مستقل داشته باشد، ولو با یک پیج فالوور فیک!
در سالهایی نهچندان دور، مسیر موفقیت فقط یک راه داشت آن هم چیزی بود که خانواده ها میگفتند، درس بخوان، دانشگاه برو، مدرک بگیر. این روایت نسل پدر و مادرهایی بود که تحصیلات عالی را چک سفید موفقیت میدانستند. اما امروز، این مسیر به نظر نسل Z که در فضای اینستاگرام، یوتیوب و تیکتاک رشد کردهاند، نه تنها کهنه، بلکه بیثمر است.
نوجوانان و فروپاشی افق دانشگاه
در بسیاری از دبیرستانها، بهویژه در مناطق برخوردار، دیگر انگیزهای برای رفتن به دانشگاه دیده نمیشود. معلمها از بیتفاوتی دانشآموزان گلایه دارند، و مشاوران آموزشی میگویند برخلاف سالهای گذشته، حالا «بلاگری» و «تولید محتوا» جای «مهندس شدن» را گرفته. نوجوانان میپرسند چرا باید کنکور بدهم، وقتی فلان بلاگر با ساختن ویدیوهای طنز، ماهی صدهزار فالوئر میگیرد و تبلیغات برندها را درو میکند؟
البته باید توجه داشت که تحول نگاه تنها در نسل جوان اتفاق نیفتاده بسیاری از والدین، بهویژه در طبقه متوسط و بالاتر، حالا دیگر با اصرار بر دانشگاه، خودشان را بیتأثیر میبینند. آنها با دیدهبان عقلانی به اطراف نگاه میکنند و میگویند فرزندان فامیل که با بهترین نمرات در بهترین دانشگاهها درس خواندهاند، حالا یا بیکارند یا کارهایی خارج از رشتهشان انجام میدهند. در حالی که نوجوان ۱۹ سالهای در آپارتمان شخصیاش با گوشی هوشمند و نور سلفی، درآمدش از یک پزشک بیشتر است.
وقتی مدلهای موفقیت صرفاً مبتنی بر ظاهر، نمایش و شبکهسازی در فضای مجازی شکل میگیرد، نوجوانان بهصورت ناخودآگاه به سمت راههای کوتاهتر سوق داده میشوند. دیگر نیازی نیست برای رسیدن به آرزوهایت زحمت بکشی؛ کافیست دیده شوی و کافیست الگوریتم را بلد باشی.
سلبریتیهای نوظهور، الگوهای تازه نوجوانان
نوجوانان امروز بیش از معلم و استاد، از بلاگرها و اینفلوئنسرها یاد میگیرند. آنها الگوهایی هستند که توانستهاند «موفقیت را تجربه کنند»، بدون گذر از مسیری که نظام آموزشی پیشنهاد میدهد. همین جایگزینی الگوها یکی از خطرناکترین تغییرات فرهنگی حال حاضر ماست.
گرایش نوجوانان به مشاغل بدون مدرک دانشگاهی، مسئلهای روانشناختی و اجتماعی است
سحر پهلواننشان، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه، در گفتوگو با سایت دیدهبان ایران، درباره دلایل روانشناختی گرایش نوجوانان به مشاغل نوظهور بدون نیاز به تحصیلات آکادمیک گفت: «در دوره نوجوانی تغییرات روانشناختی و شناختی قابلتوجهی رخ میدهد. نوجوانان وارد مرحلهای میشوند که مسائل انتزاعی برایشان اهمیت پیدا میکند و همراه با خیالپردازیها و رؤیابافیهای خاص این سن، گاهی از واقعیت فاصله میگیرند. بنابراین، نمیتوان انتظار تصمیمگیریهای کاملاً منطقی و حسابشده از آنها داشت، چرا که تصمیماتشان اغلب هیجانی و بر اساس پیامدهای فوری است، نه بلندمدت.»
وی با اشاره به نقش انگیزه در انتخابهای شغلی نوجوانان اظهار کرد: «در این دوره، انگیزههای بیرونی همچون دیدهشدن و رفاه مالی بیشتر از انگیزههای درونی عمل میکنند. نوجوانان وقتی میبینند برخی افراد با وجود جایگاه اجتماعی، درآمد کافی ندارند، به این نتیجه میرسند که پول مهمتر از جایگاه است؛ چون درآمد بالا موجب میشود در جمع دوستان بدرخشند و احساس عقبماندگی نکنند.»
پهلواننشان با تأکید بر اهمیت آموزش واقعبینانه گفت: «لازم است نوجوانان با دقت بیشتری به مسیر شغلی افراد مختلف نگاه کنند. اینکه چقدر تلاش کردهاند، چند بار مسیرشان را تغییر دادهاند و آیا انتخابشان متناسب با ویژگیهای شخصیتیشان بوده یا نه. متأسفانه معمولاً این جزئیات به نوجوانان منتقل نمیشود و آنها فقط خروجی نهایی را میبینند.»
وی افزود: «فشارهای اقتصادی خانوادهها نیز در این مسئله بیتأثیر نیست. وقتی خانوادهها بیش از هر چیز بر درآمد تأکید میکنند، نوجوانان بهجای توجه به علاقه، توانمندی، ثبات شغلی و شأن اجتماعی، به سمت پول سریع کشیده میشوند. از سوی دیگر، نوجوانان آیندهنگر نیستند و قادر به ارزیابی پیامدهای بلندمدت انتخابهای خود نیستند.»
این روانشناس اجتماعی خاطرنشان کرد: «مشکل دیگر این است که اغلب نوجوانان از توانمندیها و ویژگیهای شخصیتی خود آگاهی ندارند و از آزمونهای استعدادیابی یا مشاورههای روانشناختی بهره نمیبرند. این ناآگاهی منجر به انتخابهای اشتباهی میشود که با هویت فردیشان همخوانی ندارد.»
پهلواننشان در ادامه گفت: «در عین حال، واکنش خانوادهها نیز گاهی تأثیر منفی دارد. بسیاری از والدین وقتی فرزندشان به مشاغل نوظهوری مثل بلاگری علاقه نشان میدهد، صرفاً مخالفت میکنند بیآنکه به دلایل این تمایل یا نیازهای روانی نوجوان توجه داشته باشند. همین برخوردها گاهی باعث میشود نوجوان بیشتر جذب همان مسیری شود که والدین با آن مخالفاند.»
او با انتقاد از فضای رسانهای و فرهنگ مصرفگرای حاکم، اظهار کرد: «رسانهها با برجستهسازی موفقیت مالی برخی مشاغل، بدون نمایش مسیرهای سخت و طولانی آن، باعث میشوند نوجوانان کوتاهترین راه را انتخاب کنند. مثلاً میبینیم درآمد یک بلاگر از یک پزشک هم بیشتر است، اما کسی نمیگوید این درآمد حاصل سالها تلاش و سرمایهگذاری بوده است.»
وی همچنین نظام آموزشی را در این زمینه ناکارآمد دانست و تأکید کرد: «ما در سیستم آموزش و انتخاب رشته، الگوهای موفقی که بتوانند نوجوانان را با واقعیتهای شغلی و ثبات مسیر آشنا کنند، به خوبی معرفی نکردهایم. بسیاری از نوجوانان نمیدانند که برخی مشاغل ثبات ندارند یا جامعه نگاه مثبتی به آنها ندارد.»
پهلواننشان گفت: «نارضایتی نوجوانان از مدرسه یا خانواده و تجربه شکستهای کوچک میتواند آنها را به سمت انتخاب شغلهایی بکشاند که سادهتر، سریعتر و از نگاه آنها جذابتر هستند، چرا که این مسیرها نیازهای روانی آنها را بهتر پاسخ میدهند.»
او توصیه کرد: «برای پیشگیری از انتخابهای اشتباه، نوجوانان باید ابتدا با خودشناسی و شناخت توانمندیهای شخصی آغاز کنند. این شناخت میتواند با کمک آزمونهای روانشناختی و مشاوران متخصص حاصل شود. سپس، با آگاهی و دیدی واقعبینانه به انتخاب رشته و شغل بپردازند تا مسیر موفقتری را طی کنند.»
پهلواننشان اظهار کرد: «انتخاب شغل، فرآیندی چندبعدی است که در آن عواملی مثل علاقه، انگیزه، درآمد، ثبات، شأن اجتماعی، فرهنگ و خانواده همگی دخیلاند. برای رسیدن به انتخاب مطلوب، باید این ابعاد بهصورت جامع و یکپارچه مورد بررسی قرار گیرند.»
بحران هویتی گریبانگیر نوجوانان
بر پایه شواهد اجتماعی موجود، میتوان گفت گرایش روزافزون نوجوانان به مشاغل بدون پشتوانه علمی مانند بلاگری، مدلینگ، ولاگری و تولید محتوای نمایشی، نه حاصل یک انتخاب آگاهانه، بلکه نشانهای از بحران معنا، بحران هویتی و خلأ الگوسازی در جامعه ماست. نوجوانی که در مدرسه مهارتی نمیآموزد، در خانواده تأیید نمیشود و در رسانههای رسمی دیده نمیشود، طبیعیست که به دنبال جایگزینهایی برای دیدهشدن و معنا دادن به خود باشد.
جامعهای که هنوز هم موفقیت را فقط در قبولی کنکور یا دستیابی به مشاغل دولتی میبیند، نمیتواند پاسخگوی نسلی باشد که ارزشهایش از دل تجربههای دیجیتال، مشارکت آنلاین و اقتصاد توجه شکل گرفته است.
ما با نسلی روبهرو هستیم که خواهان استقلال، تأثیرگذاری و تحقق خود است، اما ابزار تحلیل نقادانه، سواد رسانهای، و حمایت روانی ندارد. اگر خانواده، مدرسه و نهادهای فرهنگی هرچه سریعتر برای درک این تغییر و سازگاری با آن اقدام نکنند، بخشی از این نسل ممکن است قربانی توهم موفقیت در جهان پرزرق و برق اینستاگرام و تیکتاک شود.
منبع: سایت دیده بان ایران