?>
کد خبر: 220243
A

سید احمد خاتمی: حوزه علمیه قم مردم را از ذلت طاغوت نجات داد

آیت‌الله سید احمد خاتمی، عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری در گفت‌وگویی با خبرگزاری حوزه به مناسبت یکصدمین سالگرد تاسیس حوزه علمیه قم، به بازخوانی سیره سیاسی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) پرداخت و تاکید کرد که «حوزه علمیه قم مردم را از ذلت طاغوت نجات داد.»

سید احمد خاتمی: حوزه علمیه قم مردم را از ذلت طاغوت نجات داد

به گزارش سایت دیده‌بان ایران، آیت‌الله سید احمد خاتمی همزمان با یکصدمین سال بازتأسیس حوزه علمیه قم در گفت‌وگویی با خبرگزاری حوزه به بازخوانی دیدگاه‌ها درباره بازمؤسس حوزه قم پرداخت و بر نقش هوشمندانه و تدبیر سیاسی مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) در حفظ و تقویت این نهاد اثرگذار تأکید کرد و نسبت به قرائت‌هایی که شخصیت آن مرجع بزرگ را جدا از سیاست تصویر می‌کنند، نقد جدی وارد ساخت.

عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری خود با انتقاد از اظهارات گوینده‌ای در مراسم رونمایی از کتاب «یکصدسالگی حوزه» اشاره کرد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم(ره) را شخصیتی غیرسیاسی معرفی کرده بود، این تحلیل را نقد کرد و با بیان اینکه سیاست در معنای اسلامی‌اش معادل «تدبیر» است، گفت: اگر سیاست را به‌ درستی بفهمیم، حاج شیخ را باید یک سیاست‌مدار برجسته بدانیم، نه منزوی از سیاست.

وی ادامه داد: رضاخان کسی بود که حوزه‌های علمیه سراسر کشور را تعطیل کرد، عمامه را از سر روحانیت برداشت و در چنین شرایط خفقان‌آوری تنها حوزه علمیه قم بود که توانست نفس بکشد. البته تهدید، ارعاب و فشار شدید وجود داشت، اما حاج شیخ عبدالکریم نگذاشت چراغ حوزه خاموش شود. رضاخان نیز همواره در پی بهانه‌ای بود تا با حاج شیخ عبدالکریم حائری مقابله کند. در آرشیو خاطرات انقلاب اسلامی آمده است که رضاخان گفته بود: «همه را از بین بردم، اما این شیخ یزدی مرا از بین برد! هرچه کردم تا از او بهانه بگیرم، نتوانستم.»

آیت الله خاتمی تصریح کرد: در مجموع بر این باورم که ادعای جدایی حوزه از سیاست در سیره حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیت‌الله العظمی بروجردی نادرست است. اگر سیاست را به معنای درگیری و مقابله علنی بدانیم، بله، ایشان آن را در شرایط موجود به مصلحت نمی‌دانستند و زمینه‌اش نیز فراهم نبود. اما اگر سیاست را به معنای تدبیر، حفظ کیان اسلام و پایه‌ریزی بنای آینده بدانیم، بدون تردید آنان اهل سیاست بودند.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تصریح کرد: با توجه به این شواهد، ما معتقدیم که حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) در متن سیاست قرار داشت و هرگز از سیاست کناره‌گیری نکرده بود.

آیت‌الله خاتمی با ارجاع به دوران امامت امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام سجاد (ع)، تصریح کرد: سیاست همواره در رفتار اهل‌بیت (ع) جاری بوده است. سکوت راهبردی، نرمش قهرمانانه و تلاش برای حفظ مبانی دین، همگی جلوه‌های سیاست‌ورزی دینی‌اند و حاج شیخ عبدالکریم(ره) نیز در همین مسیر گام برداشت.

عضو فقهای شورای نگهبان با اشاره به استبداد خشن رضاخان از جمله فاجعه مسجد گوهرشاد، استدلال کرد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شرایط زمانه آگاه بود و با درک خطرات جدی، رویکردی تدبیری را در پیش گرفت. حتی در مواجهه با ماجرای کشف حجاب نیز ساکت نبود و طلاب را برای مخالفت عملی بسیج کرد، اما راه تقابل مستقیم را به‌سبب بی‌رحمی رضاخان برنگزید.

عضو هیئت رئیسه خبرگان رهبری تصریح کرد: حفظ حوزه علمیه برای حاج شیخ از اهمّ وظایف بود، چرا که می‌دانست در آینده همین حوزه می‌تواند نظام شاهنشاهی را سرنگون کند. با اطمینان می‌گویم که در همان حکومت دین‌ستیز پهلوی، این حوزه بود که پرچم دین را بر دوش کشید و علمای دین با تحمل همه سختی‌ها و خطرها، برای تبیین معارف الهی به شهرها و روستاها سفر می‌کردند. اگر حوزه هیچ کار دیگری هم نکرده بود، همین‌ که در آن حکومت سیاه پدر و پسر نگذاشت چراغ دین خاموش شود، بزرگ‌ترین خدمت را انجام داده است.

آیت‌الله خاتمی به نقل از امام خمینی (ره) خاطرنشان کرد که اگر حاج شیخ امروز زنده بود، همان کاری را می‌کرد که امام انجام داد، زیرا تقویت زیرساخت‌های علمی و فکری، خود مقدمه تحولات بزرگ بود.

امام جمعه موقت تهران در بخش دیگری از گفت‌وگو، تدبیر حاج شیخ را بر گرفته از سیاست فرهنگی امام صادق(ع) دانست و گفت: همانگونه که امام صادق(ع) فرصت بی‌نظیر عصر خود را برای تبیین مکتب شیعه مغتنم شمرد، حاج شیخ عبدالکریم نیز فرصت تاریخی‌ را برای تثبیت حوزه به کار گرفت؛ تصمیمی که آثار آن تا امروز پابرجاست.

آیتالله خاتمی با یادی از آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) تأکید کرد که این مرجع بزرگ نیز به‌ شیوه‌ای حکیمانه با رژیم شاه برخورد کرد و مانع از اجرای طرح‌هایی چون «انقلاب سفید» در دوران زعامت خویش شد. او این نوع برخورد را نیز شکلی از سیاست‌ورزی مؤثر و مدبرانه دانست و افزود: نسبت دادن بیرون‌کردن تندروها به این بزرگان، تحریف واقعیت تاریخی است.

متن کامل گفتگوی آیت‌الله سید احمد خاتمی را در ادامه مطالعه بخوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

محورهای زیادی وجود دارد که می‌توان پیرامون شخصیت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) به بحث گرفت اما تنها بر یک نکته تأکید می‌کنم و در حد توان و با توجه به وسعت زمانی که در اختیار داریم، درباره آن بحث می‌کنم؛ و آن مسئله نقش سیاسی جناب شیخ عبدالکریم حائری است. در مجلسی که به مناسبت رونمایی از کتابی با همین نام، «یکصدسالگی حوزه»، برگزار شد، گوینده‌ای چنین می‌گفت: «حاج شیخ عبدالکریم حائری جایگاه روحانیت را رو به افول دید، در قم ماند و تأکید داشت که حوزه‌ای مبتنی بر علم و اخلاق بنا کند. او بر جدایی حوزه از سیاست تأکید داشت و بار دیگر توانست روحانیت را در قلب مردم جای دهد.» این گوینده با استناد به تاریخ حوزه قم تأکید کرد که حوزه قم هیچ‌گاه محل افراد تندرو نبوده، همواره شهر درس و اعتدال بوده است، و حتی کسانی که در ایام زعامت آیت‌الله‌العظمی بروجردی تندروی می‌کردند، توسط ایشان از حوزه اخراج شدند.

باید گفت جملاتی که این گوینده هم در خصوص شیخ عبدالکریم حائری گفت، قابل نقد است و هم آنچه در رابطه با آیت‌الله‌العظمی بروجردی مطرح کرد، جای نقد دارد. حقیقت این است که حوزه علمیه قم در سال ۱۳۰۱ هجری شمسی، هم‌زمان با آغاز اقتدار رضاخان، تشکیل شد و مرحوم شیخ عبدالکریم تا سال ۱۳۱۵ که در قید حیات بود، تمام نشاط و تدبیر خود را برای حفظ حوزه به کار گرفت. اما سخن این است که اولاً سیاست چیست؟ معنای سیاست، آن‌چنان که در کتاب‌های عربی و فارسی آمده، به معنای تدبیر است. "ساس، یسوس" به معنای تدبیر کردن است. در کتاب «مجمع البحرین» نیز چنین آمده است: کان بنی‌اسرائیل تسوسهم أنبیاؤهم؛ بنابراین، سیاست در معنای درست خود، به معنای تدبیر است.

بر این اساس، سیاست تنها به معنای درگیری نیست؛ این تنها یک شکل از سیاست است. ما در دوره سیاسی زندگی امامان، بیست و پنج سال سکوت حضرت علی(ع) را داریم؛ آیا این سیاست بود یا نبود؟ ما معتقدیم که صد در صد سیاست بود، در آن درگیری نبود اما تدبیر و نرمش قهرمانانه بود. ما امامان را «ساسَة العباد» می‌خوانیم. پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، ده سال دوره امامت امام حسن مجتبی(ع) آغاز شد. حدود هشت ماه از این دوره همراه با تقابل بود، اما پس از آن، وقتی امام دیدند شرایط فراهم نیست، به سمت نرمش قهرمانانه رفتنپگد. این نیز سیاست بود، هم حکیمانه بود و هم تدبیری که زمینه‌ساز قیام امام حسین (ع) شد.

در ادامه، ما ده سال امامت امام حسین(ع) را داریم؛ امام حسین(ع) قیام جانانه‌ای را سامان داد که همچنان هیجان آن باقی است. قیام بزرگ عاشورا، تنها مربوط به شش ماه پایانی عمر شریف ایشان است؛ یعنی کمتر از شش ماه. بیست‌ و هفتم رجب از مدینه بیرون آمدند و سوم شعبان وارد مکه شدند. در کمتر از شش ماه، این حادثه بزرگ اتفاق افتاد و سالار شهیدان به شهادت رسید. سپس نوبت به امام سجاد(ع) رسید. حدود سی سال دوره امامت ایشان است، اما قیامی که به‌ طور علنی مورد تأیید ایشان باشد، سراغ نداریم. اگرچه معتقدم قیام توابین و مختار، بی‌اجازه و بی‌اطلاع امام سجاد(ع) ولو مخفیانه نبوده است. می‌خواهم بگویم امامان سیاست‌مدار بودند، اما سیاست در نگاه امامان تنها به معنای درگیری نبود.

نکته دیگر آنکه سیاست به معنای درگیری و تقابل، شرایطی دارد تا مؤثر واقع شود. امامان، همراهی مردم را شرط اصلی این نوع کنش سیاسی می‌دانستند. اگر مردم همراهی نمی‌کردند، امام نیز اقدامی نمی‌کرد. چنانکه فرموده‌اند: لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر، لألقیت حبلها علی غاربها؛ یعنی اگر حضور مردم و حجت الهی با بودن یاوران نبود، حکومت را به حال خود رها می‌کردم.

طاغوت آرام‌آرام در مسیر حذف اسلام، حذف عفاف، و حذف آزادی‌های حقیقی پیش می‌رفت. آیا جز حوزه علمیه، نهادی توانست در برابر ۵۷ سال اسلام‌ستیزی، عفت‌ستیزی و آزادی‌ستیزی بایستد و آن را علاج کند؟ پاسخ روشن است: تنها حوزه بود که با تکیه بر ایمان، بصیرت، و مرجعیت دینی، توانست ملت را بیدار و طاغوت را سرنگون سازد.

در روایتی آمده است که درویشی حضرت امام سجاد (ع) را در راه مکه دید و به او گفت: ای علی بن الحسین جهاد و سـختی آن را رهـا کرده‌ای و بر حج و راحتی آن روی آورده‌ای؟ در حالی که خدای تعالی در آیه 111 سوره توبه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». حضرت سجاد (ع) در جوابش فرمود: ادامه آیه را تمام کن و او خواند: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» سپس امام فرمود: اگر پنج نفر را می‌یافتم که چنین ویژگی‌هایی داشته باشند، قیام می‌کردم.

روایت دیگری از گفتگوی سدیر صیرفی با امام صادق(ع) نقل شده است: «سدیر خطاب به امام گفت: به خدا سوگند، اگر امیرالمؤمنین به اندازه شما یار داشت، کار حکومت را تمام می‌کرد. امام فرمود: فکر می‌کنی شیعیان ما چند نفر باشند. سدیر گفت: یکصد هزار نفر. امام فرمود: یکصد هزار نفر؟ سدیر گفت: آری و شاید دویست هزار نفر. امام فرمود: دویست هزار نفر؟ سدیر گفت: آری و شاید نیمی از جهان. در اینجا امام صادق(ع) خاموش گردید. پس آن حضرت همراه سدیر صیرفی به سوی مزرعه ینبع رفتند و در بین راه امام صادق(ع) در حالی که به گله بزها نگاه می‌کرد فرمود: ای سدیر! اگر شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بود بر جای نمی‌نشستم.»

لذا همراهی یاران و وجود نیروهای آماده، یک اصل بنیادین در قیام امامان بوده است. همان یارانی که سیدالشهدا(ع) داشت، با آن کیفیت والا، اگر هر امام دیگری داشت، قیام می‌کرد. امام حسین(ع) به یاران خود فرمود: من باوفاتر از شما یارانی ندیده‌ام؛ و این را کسی گفت که یاران پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) را دیده بود. پس باید گفت قیام به معنای درگیری و تقابل، شرایط و اقتضائاتی دارد، که از جمله مهم‌ترین آن‌ها، وجود و همراهی یاران وفادار است. حقیقت این است که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رو به درگیری نیاورد، به دلیل آنکه اولاً همراه نمی‌دید، مردم را همراه نمی‌دید. این را امام هم تصریح دارد.

نکته دیگری که با آن می‌شود صلح امام حسن (ع) را هم فهمید، بحث دشمن است. گاهی دشمن در عالم بی‌دینی یک جو عقلی دارد و یک ظاهری حفظ می‌کند، اما حاج شیخ عبدالکریم حائری دید رضاخان بسیار وحشی و بی‌رحم است. به‌ خاطر حجاب، مسجد گوهرشاد را به گلوله بست و صدها تن را که اخیراً اسکلت آن‌ها در گور دسته‌جمعی پیدا شده، به گلوله بست. من در اسناد دیدم که رضاخان در پی بهانه بود که قم را به گلوله ببندد، مثل مشهد. حاج شیخ عبدالکریم حائری هم متوجه قضیه بود. او به‌ شدت ضد رضاخان بود و جایی گفته بود: «خدا اسلام را از شر این قزاق حفظ کند». کتاب از سیدضیا تا بختیار، صفحه ۹۴، نقل می‌کند که علت اینکه حاج شیخ عبدالکریم پیرامون اهانت حکومت به آیت الله محمدتقی بافقی سکوت می‌کند، این بود که او می‌دانست دیکتاتور منتظر بهانه‌ای است که قم را به توپ ببندد. پس، ولو اینکه قیام آدم هم داشته باشد، وقتی با چنین انسان وحشی طرف باشد، تدبیر اقتضا می‌کند که باید به گونه‌ای دیگر عمل کرد.

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در ماجرای حجاب، زمانی که رضاخان به دستور اربابان انگلیسی‌اش اقدام به عملی کردن کشف حجاب کرد، ساکت نبود. انگلیس در این ماجرا دخالت داشت و آیت‌الله حائری یقین داشت که دولت انگلیس در این حوادث نقش مستقیم دارد و هدف آن، نابودی اسلام و ایجاد شکاف و اختلاف میان روحانیون بود. در ارتباط با موضوع کشف حجاب نیز چنین نبود که حاج شیخ سکوت کرده باشد. این مطلب از یکی از علمای آن زمان نقل شده و در کتاب مؤسس حوزه، صفحه ۶۲۹ آمده است. آیت‌الله جواد عارفی می‌گوید: «در سال ۱۳۵۴ قمری در قم بودم. در آن هنگام رضاخان کشف حجاب را اعلام کرد. به خدمت شیخ رسیدم. ایام تبلیغی بود. حاج شیخ عبدالکریم حائری به من و سایر طلاب دستور داد که مخالفت خود را اعلام کنیم. ایشان طلاب را به مناطق مختلف گسیل می‌کردند. من به سمت اراک رفتم و هر روز زمینه را آماده می‌ساختم تا اینکه سرانجام شبی آیه وَرَاءَ‌هُم حِجَابًا را تفسیر کردم و سپس مخالفت با دستور شاه را با شدیدترین لحن تبیین نمودم. وقتی از منبر پایین آمدم، اطلاع دادند ژاندارمری در صدد دستگیری من است؛ لذا شهر را ترک کردم.» بنابراین، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در برابر جنایات رضاخان، از جمله مسئله کشف حجاب، ساکت و بی‌تفاوت نبود.

باید دید در شرایط وحشیانه‌ای که رضاخان با تمام قوا برای مبارزه با اسلام کمر بسته بود، حاج شیخ عبدالکریم حائری چه می‌توانست بکند؟ ایشان تشخیص داد که بهترین کار، تقویت حوزه علمیه است تا از دل آن، پرورش‌یافتگانی برخیزند که پاسدار اسلام باشند. ایشان عباراتی دارد با این مضمون که: «برای من حفظ حوزه اهم است.» این تعبیر از قول دفتردار ایشان، میرزا مهدی بروجردی، در کتاب درد و درمان نقل شده است. وی می‌گفت: «من حفظ حوزه را اهم می‌دانم.» و زمانی که مورد اعتراض قرار می‌گرفت که چرا قیام نمی‌کند، می‌گفت: «والله می‌دانم مورد هتک قرار می‌گیرم، ولی چاره‌ای جز این نیست.» انصافاً نیز در آن مقطع زمانی، این تصمیم کار بسیار مهمی بود. تعبیر امام راحل را بخوانیم؛ ایشان فرمودند: «اگر حاج شیخ عبدالکریم حائری در حال حاضر زنده بود، همان کاری را انجام می‌داد که من انجام دادم.» این مطلب در مجله حوزه، شماره ۴۲، صفحه ۶۲ آمده است. همچنین در مطلبی دیگر که در شماره ۶ پیام انقلاب خواندم، امام فرموده بودند: «تشکیل حوزه در آن روز، کمتر از تشکیل نظام اسلامی امروز نبود.»

اگر بخواهم مقایسه کنم، کار حاج شیخ را با حرکت بزرگ فرهنگی امام صادق (ع) مقایسه می‌کنم. می‌دانید که قیام شهید زید بن علی بن الحسین (ع) در زمان ایشان بود، ولی امام صادق (ع) فرمودند که با قیام زید همراهی نکنید. ایشان زید را ناحق نمی‌دانست، بلکه می‌فرمود رحم‌الله عمی زید، اگر پیروز می‌شد، حکومت را به ما می‌سپرد. اما به اصحاب خود فرمود: «به کار خود مشغول باشید.» چرا؟ چون فرصتی استثنایی برای تبیین اسلام ناب محمدی (ص) فراهم شده بود؛ فرصتی که نه قبل از آن وجود داشت و نه بعد از آن تکرار شد. این فرصت عظیم را امام باقر (ع) و امام صادق (ع) با تدبیر حفظ کردند تا استقلال مکتب شیعه تأمین شود. بنابراین، همان‌گونه که ما حرکت امام صادق (ع) را تقدیس می‌کنیم، با همان منطق، تدبیر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را نیز تصدیق می‌کنیم.

رضاخان کسی بود که حوزه‌های علمیه سراسر کشور را تعطیل کرد، عمامه را از سر روحانیت برداشت و در چنین شرایط خفقان‌آوری، تنها حوزه علمیه قم بود که توانست نفس بکشد. البته تهدید، ارعاب و فشار شدید وجود داشت، اما حاج شیخ عبدالکریم نگذاشت چراغ حوزه خاموش شود. رضاخان نیز همواره در پی بهانه‌ای بود تا با حاج شیخ عبدالکریم حائری مقابله کند. در آرشیو خاطرات انقلاب اسلامی آمده است که رضاخان گفته بود: «همه را از بین بردم، اما این شیخ یزدی مرا از بین برد! هرچه کردم تا از او بهانه بگیرم، نتوانستم.»

بنابراین، با توجه به این شواهد، ما معتقدیم که حاج شیخ عبدالکریم حائری در متن سیاست قرار داشت و هرگز از سیاست کناره‌گیری نکرده بود.

آن گوینده‌ای که در ابتدای سخنانم به او اشاره کردم، گمان کرده که سیاست یعنی فقط درگیری! در حالی که ما معتقدیم این برداشت نادرست است. سیاست صرفاً به معنای درگیری نیست؛ سیاست آن است که بتوان حوزه‌ای را بنیان نهاد که پرورش‌یافتگان آن، حکومت شاه را براندازند، چنانکه امام راحل چنین کرد. حاج شیخ این کار را انجام داد.

کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و دیگر نحله‌های فکری که خود را خط مقدم مبارزه می‌دانستند حتی امام خمینی (ره) را تمسخر می‌کردند و می‌گفتند با «مرگ بر شاه» گفتن نمی‌توان رژیم را تغییر داد. اما امام خمینی او وارد میدان شد، قطره‌ها را جمع کرد و آن‌ها را به سیلی خروشان بدل ساخت، سیلی که کاخ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را در هم کوبید.

آیت‌الله العظمی بروجردی نیز با تدبیر و درایت، اوضاع را مدیریت کرد. بسیاری از برنامه‌هایی که شاه قصد اجرای آن‌ها را داشت، در زمان زعامت ایشان عملی نشد. شاه می‌خواست «انقلاب سفید» را ـ که ما آن را «انقلاب سیاه» می‌نامیم ـ در دوران آیت‌الله العظمی بروجردی پیاده کند، اما ایشان فرمودند: «کشورهایی که این برنامه‌ها را اجرا کردند، ابتدا جمهوری شدند؛ شما هم اگر می‌خواهید چنین کنید، اول جمهوری شوید.» در نتیجه، شاه مجبور به عقب‌نشینی شد.

در موضوع نکاح اهل کتاب نیز، این مسئله یک بحث فقهی بود. مبنای فقهی آیت‌الله العظمی بروجردی این بود که نکاح با اهل کتاب جایز است. در این میان، زمانی که شاه در سفر خارجی دلباخته زنی خارجی شد، اطرافیانش به او گفتند که آیت‌الله بروجردی چنین نکاحی را جایز می‌داند. در پی این مسئله، نامه‌ای از سوی دربار به ایشان نوشته شد، اما آیت‌الله العظمی بروجردی در پاسخ، نظر مشهور فقها را یادآور شد و نوشتند که «طبق نظر مشهور، نکاح با اهل کتاب جایز نیست.»

و اما در مورد اینکه گوینده گفته بود حاج شیخ تندروها را از حوزه قم بیرون کردند، باید گفت: بله، ایشان تندروی را جایز نمی‌دانست، اما هیچ‌گاه کسی را از قم بیرون نکردند. ثانیاً، آیا شما مقطعی را که امام خمینی (ره) در آن زیست و مبارزه کرد، جزئی از تاریخ حوزه نمی‌دانید؟ آن هم مقطعی از مقاطع بزرگ حوزه است. امام با قیام خود، حوزه را به عزت رساند. پیش از آن، طاغوت انواع توهین‌ها را به روحانیت روا می‌داشت، اما امام عزت را به حوزه بازگرداند. شاه به روحانیت اهانت کرد و امام فرمود: «شاه با این سخنان، گور خود را می‌کند.»

در مجموع بر این باورم که ادعای جدایی حوزه از سیاست در سیره حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیت‌الله العظمی بروجردی نادرست است. اگر سیاست را به معنای درگیری و مقابله علنی بدانیم، بله، ایشان آن را در شرایط موجود به مصلحت نمی‌دانستند و زمینه‌اش نیز فراهم نبود. اما اگر سیاست را به معنای تدبیر، حفظ کیان اسلام و پایه‌ریزی بنای آینده بدانیم، بدون تردید آنان اهل سیاست بودند.

امیدوارم سخن آن گوینده، زیرساختِ تفکر جدایی کامل دین از سیاست نباشد؛ زیرا این همان سخنی است که امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه تصریح کردند که تز استعمار و صهیونیسم است، تزی که می‌گوید دین از سیاست جداست. در حالی‌ که بیشتر پنجاه کتاب فقهی ما، همه‌اش برنامه زندگی اجتماعی، اقتصادی، قضایی و حکومتی است. ما امامان را «ساسة العباد» می‌دانیم. این یک مبناست، مبنایی که اگر کسی در پی زدن آن باشد، عملاً در حال ترویج تز رضاخان است. تزی که شکست خورد و امروز بر ویرانه آن، نظام مقدس جمهوری اسلامی برپا شده است، نظامی که ان‌شاءالله پایان آن نیز ظهور حضرت بقیة‌الله الاعظم (عج) خواهد بود.

موضوع دستاوردهای حوزه علمیه قم طی صد سال اخیر در عرصه‌های مختلف پیگیری‌پذیر و قابل تعمیق هستند و حتی در عرصه سیاسی نیز آنچه عرض شد صرفاً پیش‌نویسی است تا عزیزان وارد میدان شده و آن را تکمیل کنند. اما درباره نقش حوزه در طول صد سال گذشته، بویژه در عرصه سیاسی، باید گفت: برای مبارزه با طاغوت، گروه‌ها و جریان‌های مختلفی وارد شدند؛ از جمله کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و دیگر نحله‌های فکری که خود را خط مقدم مبارزه می‌دانستند. آنان حتی امام خمینی (ره) را تمسخر می‌کردند و می‌گفتند با «مرگ بر شاه» گفتن نمی‌توان رژیم را تغییر داد. اما در نهایت، تنها یک شخصیت بزرگ توانست موفق شود و آن امام خمینی (ره) بود. او وارد میدان شد، قطره‌ها را جمع کرد و آن‌ها را به سیلی خروشان بدل ساخت، سیلی که کاخ اصطلاحاً ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را در هم کوبید.

این پیروزی را جز به پای حوزه نمی‌توان نوشت؛ حوزه‌ای که ملت را از ذلت نجات داد. طاغوت آرام‌آرام در مسیر حذف اسلام، حذف عفاف، و حذف آزادی‌های حقیقی پیش می‌رفت. آیا جز حوزه علمیه، نهادی توانست در برابر ۵۷ سال اسلام‌ستیزی، عفت‌ستیزی و آزادی‌ستیزی بایستد و آن را علاج کند؟ پاسخ روشن است: تنها حوزه بود که با تکیه بر ایمان، بصیرت، و مرجعیت دینی، توانست ملت را بیدار و طاغوت را سرنگون سازد.

در عرصه ملی، من ادعا نمی‌کنم که شق‌القمر رخ داده است، اما با اطمینان می‌گویم که در همان حکومت دین‌ستیز پهلوی، این حوزه بود که پرچم دین را بر دوش کشید و علمای دین با تحمل همه سختی‌ها و خطرها، برای تبیین معارف الهی به شهرها و روستاها سفر می‌کردند. اگر حوزه هیچ کار دیگری هم نکرده بود، همین‌ که در آن حکومت سیاه پدر و پسر نگذاشت چراغ دین خاموش شود، بزرگ‌ترین خدمت را انجام داده است.

در عرصه مدیریت نیز، هم آیت‌الله العظمی حائری و هم آیت‌الله العظمی بروجردی در حد توان خود کوشیدند تا حوزه سامان پیدا کند. آنان شعار «نظم در بی‌نظمی» را نپذیرفتند و به دنبال ایجاد نظم واقعی در ساختار علمی و تشکیلاتی حوزه بودند. سپس نوبت به دوران تبعید امام خمینی (ره) و زعامت آیت‌الله العظمی گلپایگانی رسید. من بر این باورم که باید یک فصل مستقل در این کنگره به آیت‌الله گلپایگانی اختصاص یابد. چرا که تقریباً می‌توان گفت ساماندهی نوین حوزه از زمان آیت‌الله بروجردی آغاز شد، و بزرگانی مانند شهید بهشتی، زیر پرچم ایشان، پایه‌های این سامان را بنا نهادند. این تلاش‌ها ادامه یافت تا به تأسیس مدرسه حقانی رسید؛ مدرسه‌ای کاملاً حساب‌شده با تدبیر شهید بهشتی، مدیریت شهید قدوسی و پشتیبانی معنوی آیت‌الله میلانی در مشهد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین گام مهم در حوزه علمیه، تشکیل شورای عالی حوزه بود. سه نفر از سوی امام خمینی (ره)، سه نفر از سوی آیت‌الله گلپایگانی و سه نفر از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بلافاصله وارد فرآیند برنامه‌ریزی شدند. آنان دروس حوزه را ساماندهی کردند، برنامه‌ریزی‌های آموزشی را هدفمند ساختند و حتی درس تفسیر را به صورت رسمی وارد ساختار درسی حوزه کردند. این‌ها گام‌هایی بود که در راستای احیای علمی و تشکیلاتی حوزه علمیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با جدیت برداشته شد. مسائل مورد نیاز روز، به‌ تدریج وارد متون درسی حوزه شد و تز «نظم در بی‌نظمی» به‌کلی فرو ریخت.

بنده در سال ۱۳۵۱ طلبه شدم. آن زمان، فردی کارگر در یک گچ‌پزی که هیچ حساب و کتاب مشخصی نداشت، وارد حوزه می‌شد؛ حوزه‌ها این‌گونه پذیرش داشتند و فضای فکری کاملاً متفاوتی حاکم بود. اما امروز شاهد تحول جدی هستیم. اکنون حدود ده جلد کتاب درباره فقه معاصر در زمینه‌های گوناگونی همچون مسائل جدید پزشکی، اقتصاد، رمز ارزها و... منتشر شده است. فقهای بزرگ وارد این عرصه‌ها شده‌اند و نظر می‌دهند. در زمینه‌هایی نظیر کامپیوتر نیز متخصصان این حوزه در خود حوزه تربیت شده‌اند. یکی از روحانیون می‌گفت: «قبلاً وقتی می‌گفتند کسی سواد آخوندی دارد، منظورشان فقط خواندن و نوشتن بود.» اما امروز با افتخار می‌گوییم که در تمام عرصه‌های کشور چهره‌هایی از حوزه داریم که مایه سربلندی‌اند.

در شورای عالی حوزه در حال برنامه‌ریزی در عرصه‌های گوناگون از جمله تنظیم کتاب‌های درسی هستیم. در طول ۴۳ سال گذشته، با عشق و علاقه، روی این مسئله کار شده است. بنده برای چهارمین دوره عضو شورای عالی حوزه بودم و شاهد تحولات مثبتی بوده‌ام؛ مثلاً در کتاب‌هایی مثل لمعه و شرح لمعه مثال‌ها با آیات قرآن و جملات نهج‌البلاغه جایگزین شده است.‌ در سطح دوم حوزه نیز در حال تلاش برای تحول در متون درسی هستیم. به این معنا که تا زمانی‌ که کتاب جدیدی با همان متانت و وزانت کفایه و مکاسب نوشته نشود، همان‌ها تدریس می‌شوند، اما هدف این است که کتاب‌های نو و هم‌سنگ تألیف شوند که مسائل معاصر نیز در آن‌ها گنجانده شده باشد.

نکته مهم آن است که حوزه روز به روز به سمت رشد و تعالی در حرکت است. البته بزرگان و مراجع تقلید، صاحبان اصلی حوزه هستند. شورای عالی حوزه نیز هر دوره به دیدار مراجع می‌رود، چرا که آنان زعمای حوزه‌اند. ما معتقدیم که تک‌تک حوزویان در سرنوشت و هدایت حوزه نقش دارند. شورای عالی حوزه هیچ‌گاه خود را «رئیس حوزه» نمی‌داند و نخواهد دانست. ما در این مسئولیت نه حقوقی دریافت کرده ایم و نه حتی حق‌الجلسه‌ای. تمام تلاش‌ این است که در حد توان، رهنمودهای مقام معظم رهبری و مراجع عالی‌قدر تقلید به مرحله اجرا برسد.

منبع: خبرگزاری حوزه

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر