موسوی خوئینی ها همچنان در ستیز با خاطرات هاشمی/ موسویخوئینیها: خاطرات هاشمی را تخطئه میکنم
او بعد از آن روزنامه سلام را منتشر کرد. از اینجا به بعد به منتقد صریحاللهجه هاشمی بدل شد با همان دیدگاه چپگرایانه و تأکید بر عدالت. او را از هنگام تسخیر سفارت آمریکا به خاطر ارتباطات ویژهاش با دانشجویان پیرو خط امام، پدر معنوی جریان چپ میدانند، دیدگاهی که تا مرز اتهام کمونیستبودن او به پیش رفت.

دیده بان ایران: از پرده سکوت خارج شده است؛ اما گویی در اتاقی تنها نشسته و خاطراتش را با صدای بلند مرور میکند، آنهم به مناسبتهای مختلف؛ یک بار به دلیل سالگرد درگذشت امام، یک بار در سالگرد ١٥ خرداد، یک بار توقیف سلام و حالا هم ماجرای حضورش در دادستانی کل کشور و قوه قضائیه. محمد موسویخوئینیها همه جا هست، در تصاویر متعددی از گردهماییهای خصوصی اصلاحطلبانه دیده میشود؛ اما حرفی نمیزند. بعد از هکشدن «آهنگ راه» - وبسایت شخصیاش- بهتازگی کانال تلگرامی به راه انداخته و هرازگاهی به بهانههای تاریخی، برشی از خاطراتش را بازخوانی میکند. ابتدای هر خاطره را هم اینگونه آغاز میکند: «آیتالله سیدمحمد موسویخوئینیها در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا..». اینها آغازی است برای بازگویی خاطرات موسویخوئینیها، شاید در رقابتی نانوشته با خاطرات مکتوب هاشمی! اگرچه خوئینیها در تازهترین مطلبی که منتشر کرده، نسبت به خاطرهگویی هاشمیرفسنجانی انتقادات شدیدی را طرح کرده است.در تازهترین مطلب موسویخوئینیها مثل همیشه آمده است: «آیتالله سیدمحمد موسویخوئینیها در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا پس از رحلت امام خمینی (ره) شما خواهان ریاست بر قوه قضائیه بودهاید؟
گفته است؛ ایشان {هاشمی} در خاطراتش نوشته است: «... به جلسه رسمی برای تحلیف رفتیم. آقای موسویاردبیلی و موسویخوئینیها هم بودند. به نظر میرسد از جایگزینی آقای یزدی ناراحتاند..». (هاشمیرفسنجانی: کارنامه و خاطرات ۱۳۶۸: بازسازی و سازندگی، به اهتمام علی لاهوتی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۱. ص ۲۷۱) و در جای دیگر نوشتهاند: «آقای موسویخوئینیها آمد؛ خودم ایشان را خواستم... از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوه قضائیه نکرده است» (همان، ص ۲۸۰).
و پاسخ موسوی خوئینیها: «در هر دو مورد، ایشان را تخطئه میکنم... همین اندازه میگویم که اگر دیگر خاطرات ایشان تا این اندازه بیدقت باشد، در استفاده از آنها همواره باید جانب احتیاط را در پیش گرفت...». و سپس به اصل مطلب پرداخته: «بنده خواهان ریاست بر قوه قضائیه نبودم. همچنین خواهان مَنصب دادستانی کل کشور هم نبودم.... زمانی که از طرف حضرت امام رضوانالله تعالی علیه به سمت دادستان کل کشور منصوب شدم، قوه قضائیه به روش شورایی اداره میشد و دادستان کل هم عضو شورایعالی قضائی بود. پس از شروع به کار، خیلی زود متوجه مشکل بزرگی در مدیریت شورایی شدم؛ به نظرم رسید مدیریت شورایی مانعِ سرعت در تصمیمگیریها میشود... پیشنهاد بنده این بود که مدیریت قوه قضائیه بر عهده یک نفر به عنوان رئیس قوه باشد. مرحوم حاج احمدآقا گفتند اگر این اتفاق بیفتد احتمالا شما رئیس نخواهید بود و منظورش این بود که با وجود آقای موسویاردبیلی، امام شما را به ریاست منصوب نمیکنند. گفتم از نظر من مهم این است که ساختار مدیریت دستگاه قضائی اصلاح شود، همین... قرار شد حل مشکل در جلسهای با شرکت تمام اعضای شورایعالی قضائی و با حضور سران سه قوه بررسی شود. این جلسه به ریاست حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان رئیسجمهور بودند، تشکیل گردید و دستگاه قضائی به پنج قسمت تقسیم شد... در این تقسیمبندی، مهمترین و گستردهترین بخش دستگاه قضائی، یعنی دادگستریهای سراسر کشور، بر عهده بنده گذاشته شد. البته اداره دستگاه قضائی بر اساس این تقسیمبندی چندان طول نکشید و با ارتحال حضرت امام و اصلاح قانون اساسی، اداره این دستگاه بر عهده یک نفر بهعنوان رئیس قوه قضائیه گذاشته شد».
چالشهای قدیمی
موسویخوئینیها همانطور که خودش گفته با تغییر مدیریت در قوه قضائیه از این دستگاه جدا شد. سازمان اسناد انقلاب اسلامی اتهاماتی را متوجه موسویخوئینیها دانسته؛ زمانی که او به سمت دادستان کل کشور منصوب شده بود. این سایت و سایتهای مشابه بارها ادعای دستداشتن بهزاد نبوی در ماجرای انفجار را مطرح کردهاند، بعدها که موسوی خودش دراینباره مطلبی در «آهنگ راه» منتشر کرد، عدهای با عنوان یاران شهید لاجوردی پاسخ خوئینیها را داده و همان اتهامات را تکرار کردند. اگرچه پرونده انفجار با دستور امام مختومه شد؛ اما سازمان اسناد مدعی شده که موسویخوئینیها بارها مانع از به سرانجام رسیدن تحقیقات درباره بهزاد شده است. خوئینیها در پاسخ به احمد قدیریان - نماینده خودش در دادستانی - که یکی از نویسندگان نامه بوده، نوشته بود: «جناب آقای قدیریان گویا شما و دوستانتان از گشودن پروندهای که امام دستور مختومهشدن آن را دادهاند، شرعا و قانونا پروایی ندارید. اکنون که چنین است؛ پس معطل چه چیزی هستید؟ نترسید، اقدام کنید؛ ولی هشدار میدهم که از یک چیز بترسید و آن افشاشدن آن دستهایی است که امام فرمودند: من از اول میدانستم دستهایی در کار است که میخواهند افرادِ بهدردبخور را از ما بگیرند و خود جای آنها را بگیرند».
موسویخوئینیها بعد از دادستانی، در فاصله سالهای ٦٩ تا ٧١ به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری رفت. در همان خاطرهای که موسوی آن را از کتاب هاشمی به صور مقطّع نقل کرده، آمده است: «آقای موسویخوئینیها آمد... از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوه قضائیه نکرده است. گفتم آیتالله خامنهای مایلاند در دفتر خودشان کاری به ایشان واگذار نمایند؛ نپذیرفت و گفت بنا دارد با انتخابات میاندورهای به مجلس برود. پیشنهاد همکاری با نهاد ریاستجمهوری را هم دادم. گفت اگر بنا باشد کاری را بپذیرد، این را میپذیرد».
او بعد از آن روزنامه سلام را منتشر کرد. از اینجا به بعد به منتقد صریحاللهجه هاشمی بدل شد با همان دیدگاه چپگرایانه و تأکید بر عدالت. او را از هنگام تسخیر سفارت آمریکا به خاطر ارتباطات ویژهاش با دانشجویان پیرو خط امام، پدر معنوی جریان چپ میدانند، دیدگاهی که تا مرز اتهام کمونیستبودن او به پیش رفت.
ماجرا به جلسات تفسیر قرآن و نهجالبلاغه موسویخوئینیها در مسجد جوزستان یا جوستان (هر دو قرائت به کار رفته است) بازمیگردد و ارتباطش با اکبر گودرزی، رئیس گروه فرقان. موسویخوئینیها بارها این ارتباط و همچنین قرائتهایی که او را کمونیست یا حامی شوروی میخواند، تکذیب کرده است. هاشم صباغیان، از اعضای نهضت آزادی هم در سال ٨٩ درباره جلسات خوئینیها در مسجد جوستان به ماهنامه یادآور گفته: «واقعیت این است که ما در آن موقع هنوز به جوهره تفکر آنها (فرقان) پی نبرده بودیم. خود من بعدها ماهیت فرقانیها را فهمیدم و متوجه شدم از محصولات جلسه تفسیری آقای موسویخوئینیها هستند». شیخ جعفر شجونی هم در همان نشریه به نقل از شهید مطهری درباره موسویخوئینیها مدعی میشود: «آقای مطهری معتقد بود او [موسویخوئینیها] مارکسیست شده است». تا زمانی که شجونی در قید حیات بود و سایت آهنگ راه هم هنوز فیلتر نشده شده بود، موسویخوئینیها به او پاسخ داد. او ضمن تکذیب همه آنچه شجونی به نقل از شهید مطهری روایت کرده بود، خطاب به او گفته بود: «شما که از سال ٥٠، چنین شناختی از من داشتید، چرا تا پیروزی انقلاب، تازمانیکه حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه- در قید حیات بودند، هیچگاه با هیچکس این شناخت خود را در میان نگذاشتید تا از اشغال بعضی از پستها مانند نمایندگی حضرت امام و نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی و... جلوگیری کنید».
از قزوین تا سفارت
موسویخوئینیها متولد ١٣٢٠ در قزوین است و ظاهرا از همانجا هم درس طلبگی را آغاز کرده. موسویخوئینیها سالها بعد در مصاحبهای گفت: «در سالهای اخیر کتابی به نام «شنود اشباح» منتشر شد که در ارتباط با من یادداشتهایی را از مجلات خارجی جمعآوری کرده بود و من را اینطور معرفی کرد که یک عنصر وابسته به شوروی هستم، تحصیلاتم نیز در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو بوده است. این کتاب اینطور میخواهد القا کند که چون من از نزدیکان امام بودم، خواستههای شوروی را به امام القا میکردم؛ بنابراین آن حرکتهای تند ضد آمریکایی امام القائات و زمینهسازیهای شوروی بوده است که مهمترین عنصرش من بودم. البته من در مقام تخطئه این نگاه و این کتاب نیستم. هرکسی آزاد است هر طور که میخواهد فکر کند. این نگاه و این طرز تفکر آن زمان نمیتوانست باور کند که یک حرکت ضد آمریکایی کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته که بیارتباط با شوروی است. حتی به خاطر دارم اولین سالی که بنده بهعنوان امیرالحاج به مکه مشرف شدم، در تمام نشریات عربستان این مطالب را چاپ کردند که بگویند این کسی که آمده، مارکسیست است و وابسته به شورویهاست و اصلا بزرگشده مسکو است».
اشاره موسویخوئینیها به تسخیر سفارت آمریکا و حادثه گروگانگیری است. ١٣ آبان ٥٨ دانشجویان پیرو خط امام که مرتبط با موسویخوئینیها بودند در اعتراض به ورود شاه به خاک آمریکا از دیوار سفارت بالا رفتند. چهرههایی مانند عباس عبدی، ابراهیم اصغرزاده، معصومه ابتکار، محسن میردامادی، حسین شیخالاسلام و... از این میان برخی از این چهرهها مثل عبدی و اصغرزاده و میردامادی از شرکتکنندگان در درس تفسیر موسویخوئینیها بودند. موسویخوئینیها سالها بعد (سال ٩١) در جمع اعضای سازمان دانشجویی حزب اسلامی کار درباره آنچه انجام داده، گفته بود: «من از کسانی که تسخیر لانه جاسوسی را کاری زیانبار میدانستند میپرسم که آیا گروهی که این کار را کردند از دیدگاه شما ناآگاه بودند؟ یا آنان دانشجویانی مبارز در رژیم شاه و انقلابی بودند؟ و نیز میپرسم پس از آنکه آن واقعه روی داد آیا تنها یکی، دو حزب حمایت کردند یا تمام ایران حمایت کرد؟ تقریبا تمامی گروههای سیاسی آن زمان و شخصیتهای سیاسی از این اقدام حمایت کردند. حتی نهضت آزادی که رئیسشان مرحوم مهندس بازرگان بود، مخالفت کردند و دچار انشقاق شدند و هفت نفر از آنها اعلام حمایت کردند؛ یعنی آیا همه گروههای سیاسی آن روز نسنجیده رفتار کردند؟ کسانی که امروز تسخیر لانه را زیر سؤال میبرند بعید نیست روزی بگویند مبارزه با رژیم شاه اساسا کار غلطی بوده است؟» او درباره مشورتنکردنش با امام خمینی درباره تسخیر سفارت هم در مصاحبهای که سال ٧٤ با روزنامه سلام انجام داد، گفته بود: «بنده با اینکه این کار یعنی مشورت با حضرت امام انجام شود، مخالفت کردم و به این نتیجه رسیدم که امام را خیلی محدود نکنیم و مشورت با ایشان انجام نشود و این کار انجام شود، اگر امام مخالفت کردند، خب توبیخ میکنند و دانشجویان هم از ادامه کار منصرف میشوند... بهمحض آغاز ماجرا بنده به دفتر حضرت امام خمینی(ره) که آن زمان قم بودند تلفن زدم. مرحوم حاجاحمدآقا گوشی تلفن را برداشتند، حاجاحمدآقا به بنده گفت گوشی را نگه دارید. ایشان نزد امام رفت و پس از دو یا سه دقیقه برگشتند و از قول امام به بنده گفتند: «خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید».
و سلام
روزنامه سلام در زمستان سال ٦٩ اولین شمارهاش را با مدیرمسئولی موسویخوئینیها منتشر کرد. درحالیکه موسویخوئینیها از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری. همچنان هم عباس عبدی با او بود و البته سعید حجاریان؛ آنها ستونهای اصلی روزنامه سلام هم به شمار میرفتند. سلام به یکی از منتقدان اصلی سیاستهای هاشمیرفسنجانی بدل شد. بعد از رد صلاحیتهای انتخابات مجلس چهارم، همکاری موسویخوئینیها با مرکز تحقیقات هم ادامه نیافت و در سال ٧١ استعفا داد. این استعفا، او را که در سال ٦٦ یکی از تصمیمسازان اصلی انشعاب در جامعه روحانیت و تشکیل مجمع روحانیون مبارز به شمار میرفت، به یکی از چهرههای اصلی مخالفت با سیاستهای راستگرایانه دولت هاشمی بدل کرد. «سلام» در دوره اصلاحات هم به حیات خود ادامه داد و در نهایت با انتشار نامه سعید امامی توقیف شد.
موسویخوئینیها در سال ٨٤ بعد از رفتن شیخ مهدی کروبی از مجمع روحانیون و تأسیس حزب اعتماد ملی، دبیرکل مجمع شد. او سالهاست که سکوت کرده و مصاحبه نمیکند؛ اما در بزنگاههای تصمیمگیری همواره ردپایش احساس میشود. شاید همین سکوت هم باعث شده تا جریان راست او را چهره خاکستری و پشتپرده معرفی کند. از همین رو بسیاری از چهرههای جریان راست که در خانه احزاب حضور داشتند، تلاش کردند تا با استناد به بیانیهها و تحرکات، مجمع روحانیون را هم منحل اعلام کنند، اتفاقی که رخ نداد. مجمع در سال ٩٢ تا قبل از رد صلاحیت هاشمی از او حمایت کرد؛ بازگشت به هاشمی. حالا که دیگر هاشمی در میان نیست، اما خاطراتش مانده، موسویخوئینیها میگوید: «من شواهد دیگری هم دارم که نشان دهم مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در نقل این خاطرهها راه خطا رفته است، اما به همان اندازه هم که اشاره کردم، مایل نبودم حرمت آن بزرگ شکسته شود».
شرق