قیمت کلیه در تهران چقدر است؟
بخش قابل توجهی از تبلیغات خیابانی به بازار خرید و فروش کلیه اختصاص یافته است. در این بازار فرد خریدار زندگی میخرد و فرد فروشنده جزیی از بدن خود را میفروشد. بازاری که همگام با تورم حرکت کرده و تنورش با مشکلات اقتصادی داغتر شده است.

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران، بخش قابل توجهی از تبلیغات خیابانی به بازار خرید و فروش کلیه اختصاص یافته است. در این بازار فرد خریدار زندگی میخرد و فرد فروشنده جزیی از بدن خود را میفروشد. بازاری که همگام با تورم حرکت کرده و تنورش با مشکلات اقتصادی داغتر شده است. اکثر مردم بدون توجه به برگههای تبلیغاتی خرید و فروش کلیه که به دیوارها، کف پیادهروها و تنه درختان وصل شدهاند، میگذرند و نمیدانند که پشت سر هر کدام از آنها خانهای با امیدهای مرده وجود دارد. البته بازاریابی در این بخش فقط به تبلیغات خیابانی ختم نشده است. علاوه بر شرکتهای دلالی، کار به فضای مجازی نیز کشیده شده است. چندین وبلاگ برای این امر طراحی شده است. تلخترین قسمت حکایت این است که بیشتر متقاضیان فروش کلیه در سنین 20 تا 30 سال قرار دارند که با جانشان به جنگ سرنوشت رفتهاند. هرچقدر هم مسئولین بگویند تخلف است یا فروش این عضو قرمز رنگ با قیمت نجومی وجود ندارد، در حل مسئله کمکی نمیکند. حل معما اینجاست که چرا باید اصلا جوانان دیوارهای این شهر را با شمارههایشان برای فروش جانشان رنگین کنند.
طبق آمارها هر ساله در کشور حدود یک هزار و ۵۰۰ نفر، از یک اهداکننده زنده کلیه دریافت میکنند و رقم تمامی عملهای پیوند کلیه هر سال حدود دو هزار و ۷۰۰ مورد است. معمولاً هر سال حدود ۲۵ هزار نفر به خاطر نارساییهای کلیه مورد آزمایش قرار میگیرند ولی اکثر آنها به دنبال پیوند کلیه نمیروند چون به بیماریهای جدی دیگری مبتلا هستند. بین هشت تا ۱۰ درصد از کسانی که برای پیوند کلیه تقاضا میدهند به دلیل وخامت سلامتی آنها یا ملاحظات دیگر مورد پذیرش قرار نمیگیرند. کسانی هم که پذیرش میشوند باید در نوبت بمانند. با این شرایط اکثر افراد برای خرید کلیه از بازار سیاه سردر میآورند.
پلان اول:
دیداری به تلخی اسپرسو
اپیزود اول: نگاه پر از تهی
داخل ساختمان نیمهکارهای در شهرک واوان اسلامشهر زندگی میکند. به تازگی آنجا را پیش خرید کرده است. البته تا زمانی که به یک خانه تبدیل شود راه زیادی دارد. مرتضی 5 خواهر و یک برادر دارد. او با نگاه سیاهش که هیچ امیدی درونش دیده نمیشود، میگوید:«سه خواهرم موقعیت خوب ازدواج پیدا کردند. من مجبور شدم برای جهیزیه آنها یکی از کلیههایم را بفروشم.» مرتضی پدر و مادرش را در یک سانحه تصادف از دست داده است و به تنهایی کار میکند و خرج خانواده را در میآورد. همانطور که چایی تعارف میکند،میگوید:«علاوه بر جهیزیه خواهرهایم این خانه را هم پیش خرید کردم. البته چند ماهی کار دارد تا خونه خوبی شود.»مرتضی برای چندمین بار بابت گرد و خاک خانه و سرمایش عذرخواهی میکند و ادامه میدهد:«من کلیهام را 50 میلیون فروخته ام. بعد از دو ماه کسی پیدا شد که کلیهام را میخواست.» او از کاری که کرده، راضی است و میگوید:«با فروش یک کلیه توانستهام آبروی خواهرهایم را حفظ کنم و سقفی بالای سرمان خریداری کنم. بعد از مرگ پدر و مادرم همیشه اجاره نشین بودیم و بیشتر درآمد من برای اجاره میرفت.» مرتضی بعد از عمل یک ماه استراحت کرده است و بعد آن به سرکارش که بنایی ساختمان است برگشته است. او میگوید:«برای آدمهای فقیر سلامتی و آینده مهم نیست.مهم امروز و نان امروز است.من هم به فکر اینکه در آینده چه بر سرم خواهد آمد نیستم. البته دکترها گفتند با یک کلیه هم میتوانم سالها زندگی کنم.»مرتضی 19 سال سن دارد و تنها آرزویش سروسامان گرفتن خواهرها و برادر کوچکش است. او میگوید:«مدتها منتظر معجزهای بودم تا زندگیم را تکانی بدهد.اتفاقی یکی از دوستانم را در خیابان دیدم و پرایدی سوار بود. او کلیهاش را فروخته بود و ماشین خریده بود. بعد از دیدن او من هم تصمیم به فروش کلیهام گرفتم.»
اپیزود دوم: انتظار دردناک
نزدیک بیمارستان ایستاده است. تمام افرادی که به تبلیغات فروش کلیه نگاه میکنند را زیر نظر دارد. با چشمانی که از اشک لبریز شده است، میگوید:«شوهرم من را با سه بچه و بدون خرجی رها کرده است.» نرگس دیپلم حسابداری دارد و 6 ماه است شوهرش خانه را ترک کرده است. او همانطور که اشکش را با چادرش پاک میکند، میگوید:«هرجا رفتم نتوانستم کار پیدا کنم. اجاره خانه ام را هم سه ماه است که پرداخت نکرده ام. صاحب خانه جوابم کرده است». یکی از همسایههای نرگس کلیهاش را 40 میلیون فروخته و زندگیش برای مدتی بهتر شده است. او میگوید:«با فروش کلیه یک پراید خریده و با آن سرویس مدرسه شده است. من هم تصمیم گرفتم کلیهام را بفروشم.» نرگس معتقد است که فروختن کلیه خیلی بهتر از این است که تنفروشی کند. او ادامه میدهد:«خیلی از مردم با یک کلیه زندگی میکنند و مشکلی ندارند. البته من در یک انتظار دردناک هستم. چون شنیده ام که زمان زیادی طول میکشد مشتری برای کلیه پیدا شود.»او با بغض دستهای از برگههای تبلیغیش را از کیفش در میآورد و به دیوارها میچسباند و میگوید:«تنها امیدم همین فروش کلیه است.»
اپیزود سوم: دلال شیک
نمای ساختمان خبر از یک دفتر شیک میدهد. مرد کت و شلوارپوشی با مارک هاکوپیان مدیر آن دفتر است. او از جمله دلالانی است که به صورت بسیار سازمان یافته در بازار خرید و فروش کلیه نقش دارد.علی به منشی سفارش نسکافه میدهد و میگوید:«من 10 سال میشود که در این کار هستم و فقط برای افراد پولدار کلیه پیدا میکنم. قبل از معامله هم سهم خود را میگیرم.» او معتقد است که با کارش باعث زندگی بخشیدن به افراد مختلف میشود. علی میگوید:«سود این خرید و فروش بد نیست. در کمترین حالت ماهی 100 میلیون در میآورم.» با لبخند پهنی ادامه میدهد:«هم این دنیا را دارم و هم آن دنیا را. به هر حال این کار خیر هم هست. من جان افراد زیادی را نجات داده ام.»البته علی فقط در کار خرید و فروش کلیه نیست. دیگر اعضای بدن هم خرید و فروش میکند. کمیاز نسکافه اش را میخورد و میگوید:«حدود 20 کارمند دارم که خریدارهای پولدار و فروشندههای مناسب برایم پیدا میکنند. بعضی از موارد هم متخصصان کلیه افرادی را که نمیتوانند در نوبت بمانند به من معرفی میکنند.»او معتقد است که با یک کلیه میشود زندگی کرد و وقتی با فروش یک کلیه میتوان زندگی خود را تغییر داد چرا نباید دیگر کلیه را فروخت.علی در ادامه میگوید:«بیشتر شهرستانیها برای فروش کلیه مراجعه میکنند و بعد از فروش کلیه زندگیشان تغییرات بزرگی میکند.»
اپیزود چهارم: دلال خرده پا
گردنبند طلایی به گردن دارد و با کارمندهای بیمارستان آشنا است. میثم بعد از فروش کلیه خود و برادرش وارد کار دلالی خرید و فروش کلیه شده است. او میگوید:«خیلیها در بیمارستانها هستند که به کلیه نیاز دارند ولی نوبتها بسیار طولانی است. به همین دلیل ما میتوانیم کمک بزرگی به آنها بکنیم.» او و برادرش به دلیل بدهی کلیههایشان را فروختهاند. میثم در ادامه میگوید:«کسی هم که میخواهد کلیهاش را بفروشد به پول نیاز دارد و آن پول میتواند چند وقتی زندگی آن فرد را تغییر دهد.» میثم در هر فروش کلیه 10 الی 20 میلیون بدست میآورد
.
اپیزود پنجم: ریسک در سلامتی
«بیماری کلیه بسیار زیاد است. کسی که احتیاج به پیوند دارد باید در نوبت بماند به همین دلیل بیمار به فکر تهیه کلیه از کسانی که خود فروشنده هستند میافتد.» دکتر ر.پ متخصص کلیه و اورلوژی معتقد است که دولت باید فکر جدی برای اهدا کنندگان بکند. او میگوید:«برای افرادی که مشکل جسمیندارند اهدای کلیه مشکلی ایجاد نمیکند.اما در طولانی مدت ممکن است باعث مشکلاتی بشود از این رو فرد اهدا کننده باید 6 ماه یک بار مورد چکاب قرار بگیرد.» دکتر معتقد است که تنها مشکل خرید و فروش کلیه دلالها هستند که بیشتر پول را آنها دریافت میکنند و مشکلاتی نیز برای دو طرف ایجاد میکنند. او میگوید:«جوانها به دلیل بیکاری و مشکلات اقتصادی در سالهای اخیر به فروش کلیه روی آوردهاند و این نشان از مشکلات بسیار در جامعه است.»
اپیزود ششم: رنگ آسایش
صدف چند سال مشکل کلیه داشته است. او میگوید:«پدرم کلی زیر بار قرض رفت تا توانست 70 میلیون پول جور کند و برای من کلیه بخرد.» اشکهایش را پاک میکند و میگوید:«چند سال در نوبت بودم.الان بعد از سالها رنگ آرامش را میبینم.با اینکه بسیار برایمان گران درآمد ولی مادرم همیشه دعا گوی کسی است که به من کلیه داده است.»او معتقد است که کسی که کلیهاش را میفروشد از سر فقر این کار را میکند و بهتر بود که به جای فروش کلیه کمکی به آنها میشد. چون ممکن است در آینده همان یک کلیه هم مشکل پیدا کند.
پلان دوم: زنگهای نفسگیر
شخصیت اول:فضای مجازی
شمارهاش را در وبلاگ گذاشته است. برای امنیت بیشتر نوشته است که اول پیامک بزنید.24 سال دارد و کلیه خود را به قیمت 45 میلیون تومان میفروشد. با اولین بوق تلفن را بر میدارد. با کمی مکث میگوید:«برای بدبختیهایم کلیهام را میفروشم. مادرم دچار بیماری ام اس است و خودم هم دانشجوی دانشگاه آزاد هستم. به پول نیاز دارم و هیچ جایی نتوانستم کار پیدا کنم.» با بغض ادامه میدهد:«کمتر از 45 میلیون هم نمیفروشم اگر میخواهید، فردا برویم آزمایش بدهیم.» صدای بوق در گوشی میپیچد.
شخصیت دوم: خرج پایاننامه
«برای پایاننامه ارشدم به پول نیاز دارم.» مهران به راحتی پای تلفن میگوید:«من ارشد حقوق جزا میخوانم و برای پایاننامهام و اجارهخانه به پول نیاز دارم.» او معتقد است که با یک کلیه هم میتواند زندگی کند. مهران با صدای آرامی ادامه میدهد:«احتیاج، انسان را به هر کاری مجبور میکند.»
شخصیت سوم: فوری فوری
روی کاغذ تبلیغاتی با ماژیک قرمز کلمه فوری فوری بسیار بزرگ نوشته شده است. تلفن را که برمیدارد، میگوید:«بچهام مریض است و به آمپول نیاز دارد.هرچه سریعتر به پول کلیه نیاز دارم.»او کلیهاش را 20 میلیون قیمت گذاشته است.میگوید:«سلامتی خودم در مقابل سلامتی دخترم اصلا مهم نیست. میدانم قیمت کلیهام بیشتر است ولی هرچه سریعتر به پول نیاز دارم.»
شخصیت چهارم: پدر
«برای خرج دانشگاه بچههایم کلیهام را میفروشم.» او پشت تلفن گریه میکند و میگوید:«چون سنم بالا است کسی کلیهام را نمیخواهد. روی کامیون دیگران کار میکردم اما بهم گفتن دیگر نروم.» سه تا بچه دارد که دانشگاه آزاد درس میخوانند. میگوید:«خدا هیچ مردی را شرمنده زن و بچهاش نکند.» صدای ممتد بوق ادامه دارد.
شخصیت پنجم: همه نوع کلیه
بعد از 6 بار زنگ زدن منشی تلفنی یک متن ضبط شده را میگوید:«از 18 تا 30 سال و تمام گروههای خونی را داریم. قیمت توافقی است. برای اطلاعات بیشتر گروه خونی و شرایط خود را به این شماره ... اس ام اس بدهید.» صدای بوق شنیده میشود.
شخصیت ششم: مشکلات تاهل
تازه ازدواج کرده است و مشکلات مالی فراوانی دارد. پژمان با عصبانیت پشت گوشی داد میزند و میگوید:«به خاطر گرفتن یک عروسی چند میلیون زیر قرض رفتهام. مادرزنم آنقدر اذیت کرد که مجبور شدم قرض کنم.» زنش گوشی را میگیرد و میگوید:«شما بهش بگویید که اگر کلیهاش را بفروشد هیچ مشکلی برای سلامتیش ایجاد نمیشود.» صدای داد پژمان میآید و تلفن را قطع میکنم.
شخصیت هفتم: دختر پولدار
کلیهاش را 60 میلیون قیمت گذاشته است.25 سال سن دارد. به سختی جواب میدهد و میگوید:«برای ازدواج با یک دختر به پول نیاز دارم.» با فوتی در گوشی تلفن میگوید:«دختر مورد علاقهام از خانواده ثروتمندی است. مجبور هستم با دست پر به خواستگاریش بروم.»
پلان آخر: پایان خاموش
با حلوا حلوا گفتن هیچگاه دهان شیرین نمیشود. بازار خرید و فروش کلیه هر چند به صورت خاموش عمل میکند و مسئولین در صدد پنهان کردن این بازار هستند. اما این بازار سیاه وجود دارد و دستاورد چیزی جز فقر و مشکلات اقتصادی مردم نیست. به گفته رئیس انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی، به طور میانگین به ازای هر بیمار کلیوی که در انتظار پیوند است، صرفنظر از گروه خونی، حداقل 4متقاضی فروش وجود دارد. اگر به خیابانهایی که بیمارستانهای مربوط به کلیه در آنها است، بروید دست نوشته مردان و زنانی را میبیند که بنبستهای مالی در زندگی راهی برایشان باقی نگذاشته جز فروش کلیه. شاید اگر در میان متقاضیان بیشمار فروش کلیه، قرعه به نامشان بیفتد چند روزی را با خیال آسوده زندگی کنند. اما با چند میلیون، مطمئنا این آسودگی دائمی نخواهد بود.
منبع:مردم سالاری
ننن
سلام من سالم هستم ۳۱سال هم سن دارم ۳تا بدهی دارم ک یه نفر مثلا خییر بودن ده ملیون رهن مغازمو کمکم کردن یه نفر برا بیمه شکایتم کرده ی زمانی شاگردم بود و چندتا بدهی ریز دارم ک توان پرداختشون رو ندارم زن بی سر پرستیم با سه بچه محصل الان میخام کلیم رو بفروشم ک دیگه کسی اذیتم نکنه برا پول
سلام.من مشکلاتی بیشترازاونچه که توفکرتونه زیاده.کلیه ام رو۱۵۰میلیون میفروشممیفروشم
سلام.من مشکلاتی بیشترازاونچه که توفکرتونه زیاده.کلیه ام رو۱۵۰میلیون میفروشممیفروشم
سلام محمديم ميخام كليمو بفروشم
كرون خونم +o
سلام محمديم ميخام كليمو بفروشم
كرون خونم +o