آیا بسته شدن دست غواصان عملیات کربلای ۴ کار عراق بود؟
خاطرات خودنوشت سید جعفر حسینی ودیق، یکی از غواصان بازماندهی لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات کربلای ۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. ودیق در این کتاب پس از شرح مختصری دربارهی زندگی خود و مراحل رشد و تربیت اجتماعی و سیاسیاش، به نحوهی آشناییاش با جبهه و ورود به میدان نبرد پرداخته است. روایت مقطع پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ و عملیات مرصاد نیز پایانبخش خاطراتش است. اما دردناکترین بخش این خاطرات خودنوشت، روایت او از عملیات کربلای ۴ است.

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ فهیمه نظری در کتابان نوشت؛ روز دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ناگهان خبری در صدر اخبار ایران همهی توجهها را به خود جلب کرد؛ خبری سوزناک که داغ دل هزاران خانواده را پس از گذشت ۳۰ سال از جنگ تحمیلی تازه میکرد. پیدا شدن اجساد ۱۷۵ شهید دوران جنگ تحمیلی، آن هم با دستان بسته در یک گور دستهجمعی. پیکر این شهدا را از مرز شلمچه به ایران وارد کردند. فردای آن روز سردار سید محمدباقرزاده، فرماندهی وقت کمیتهی جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در مراسم تشییع پیکر آنان گفت: «پیکرهای ۱۷۵ تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس است که در عمیات کربلای ۴ با دستان بسته توسط نیروهای بعثی به شهادت رسیدند.» (باشگاه خبرنگاران جوان ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴)
پیکر ۱۸ تن دیگر از غواصان شهید عملیات کربلای ۴ دو سال بعد، در اردیبهشت ۹۶ در جزیرهی امالرصاص باز هم با دستهای بسته پیدا شد.
امسال یعنی در ۱۴۰۰ و ۴ سال پس از پیدا شدن آن ۱۸ نفر غواص شهید دیگر، خاطرات خودنوشت سید جعفر حسینی ودیق، یکی از غواصان بازماندهی لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات کربلای ۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. ودیق در این کتاب پس از شرح مختصری دربارهی زندگی خود و مراحل رشد و تربیت اجتماعی و سیاسیاش، به نحوهی آشناییاش با جبهه و ورود به میدان نبرد پرداخته است. روایت مقطع پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ و عملیات مرصاد نیز پایانبخش خاطراتش است. اما دردناکترین بخش این خاطرات خودنوشت، روایت او از عملیات کربلای ۴ است.
علمیات کربلای ۴؛ عملیاتی بود که توسط فرماندهان سپاه طراحی، و با رمز یا محمد(ص) در ساعت ۲۲:۴۵ سوم دیماه ۶۵ در محور ابوالخصیب در جنوب عراق آغاز شد. هدف از آن گرفتن نقطهی اتکایی در ساحل غربی اروندرود بود. پس از تسخیر کرانهی غربی قرار بود تهاجم تا تصرف بصره ادامه پیدا کند. این عملیات در پی لو رفتن طرح آن، و با تحمل تلفات بالای انسانی در روزهای نخست، در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵ با عقبنشینی نیروهای ایرانی، پایان یافت.
ودیق در خاطراتش با جزئیات از دورهی آموزشیغواصیشان برای ورود به این عملیات میگوید بعد در فصل نهم با عنوان «بزم خون در امالرصاص» آنچه را طی این عملیات خونبار دیده با جزئیات روایت میکند.
تردید رزمندگان ایرانی
روایت ودیق از کربلای ۴ چند نکته دارد، نخستین نکتهای که به نظر میرسد مهم باشد بحث تردید رزمندگان ایرانی در موفقیت آن است. او در این باره مینویسند:
بوی عملیات را هرچه بیشتر احساس میکردیم. ظهر مسئول دسته، که داشت از جلسهی توجیهی برمیگشت، بچهها را در چادری جمع کرد و در مورد عملیاتِ پیش رو حرف زد. سید رحیم میگفت: «بچهها، روز موعود خیلی نزدیک شده. ماموریت خیلی سختی به ما محول شده. قراره پس از نُه کیلومتر غواصی در اروند، به عقبهی دشمن در خط سوم بزنیم. تاکنون در تاریخ جنگ مشابه این عملیات را نداشتیم. این عملیات خیلی ویژه و خاصه. اگر ما خوب عمل کنیم و بتونیم ماموریت خودمون رو به درستی انجام بدیم، کمر صدام میشکنه.» اولین سوالی که بعد از حرفهای سید در ذهن من ایجاد شد این بود که اگر قرار است ما به خط سوم عقبهی دشمن بزنیم، پس خط اول و دوم چه میشود؟ مگر میشود از خط اول و دوم بگذریم و دشمن ما متوجه نشود؟ یکی از بچهها گفت: «من فکر میکنم این عملیات مثل طرح عملیات قبلی در قلاویزان در غرب کشور عملی نشه.» [...] از حرفهای سید معلوم بود که او هم به سختی و پیچیدگی عملیات واقف است و در موفقیت عملیات تردید دارد. او میگفت: «ما به تکلیفمون عمل میکنیم؛ چه پیروز بشیم و چه شکست بخوریم.» (صص ۲۰۶ و ۲۰۷)
ذهنیت رزمندگان در عملیات کربلای ۴
همانطور که میدانیم سال ۶۵ در حالی آغاز شد که روز دوشنبه ۴ فروردین ماه امام خمینی همهی اقشار جامعه را برای حضور همهجانبه در جبههها و یا کمک به آنها فراخواند. تیتری که روزنامهی اطلاعات در فردای سخنان امام خمینی از بیانات ایشان انتخاب کرد و با فونت درشت در پیشانی صفحهی نخست روزنامه قرار داد این بود: «امروز بر همه واجب است دفاع کنیم و جنگ را تا پیروزی ادامه بدهیم.» امام خمینی این سخنان را صبح دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۶۵ در دیداری که روسای مجلس، دیوان عالی کشور، نخستوزیر، سفرا و کارداران کشورهای خارجی مقیم جمهوری اسلامی ایران به همراه جمعی از شخصیتهای روحانی، کشوری و لشکری به مناسبت میلاد امام علی علیهالسلام با ایشان داشتند، ایراد کرد. بخشی از سخنان ایشان به این شرح بود:
«امروز دفاع است مسئله، مسئلهرفتن و جنگ کردن نیست. کی نمیخواهد جنگ بکند، از اول هم نبوده و آن حرفی که روز اول جمهوری اسلامی زده راجع به جنگ امروز هم عین همان حرف است. یک کلمه اینور و آنور نیست. آن این است که ما تا این حزب عفلقی هست جنگ خواهیم کرد، ما باید این را، برای اینکه دفاع از اسلام این است که این نقطه را برداریم از بین، این غدهی سرطانی کنده بشود والا محال است که این کشور روی آرامش به خودش ببیند...» (کیهان سهشنبه ۵ فروردین ۱۳۶۵)
همان روز ستاد مرکزی سپاه پاسداران به مناسبت سخنان امام خمینی دربارهی مسئلهی جنگ اطلاعیهای صادر و در ضمن آن از همهی اقشار جامعه خواست به فرمان امام مبنی بر کمک و حضور در جبههها تا نابودی رژیم بعث لبیک گویند:
بسماللهالرحمن الرحیم
سخنان تاریخی و پرشور رهبری معظم انقلاب اسلامی فرماندهی کل قوا حضرت امام خمینی در سالروز میلاد پربرکت مولود کعبه پیشوای مجاهدین فی سبیلالله حضرت علی (ع) بار دیگر حرکتی نوین در تاریخ دفاع مقدس و سراسر حماسهی کشورمان آفرید. رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز با یاد استاد مکتب جهاد امیرمومنان که هرگز شمشیر مبارزه با کفرش را غلاف نکرد، امت اسلامی را به جبههی اصلی نبرد فراخوانده و بر استمرار نبرد تا نابودی رژیم فاسد بعث عراق تاکید فرمودند. امروز اسلام عزیز در خطر است و دفاع از کیان اسلام واجب. باید آماده شویم و به پا خیزیم. تمام کسانی که قدرت حمل سلاح دارند باید خود را مهیای نبرد کنند. فرزندان عاشورا حسینگونه قیام کنند و آنان که نمیتوانند در جبههها حضور یابند در پشت جبهه تمامی همّ خویش را در خدمت جنگ قرار دهند. لذا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تمام وجود خود را برای تحقق امر مطاع فرماندهی معظم کل قوا آماده کرده است. فرماندهان سپاه پاسدران در ردههای نواحی و پایگاهها موظفاند با تشکیل ستادی متشکل از ائمهی محترم جمعه، استانداران و فرماندهان با تلاش بیوقفه و تحقق فرمان لازمالاتباع حضرت امام همت گمارند.» (اطلاعات سهشنبه ۵ فروردین ۱۳۶۵ ص ۲)
همین فرمان کافی بود تا نیروهای جوان و نوجوان اعزامی به جبهه حجت برایشان تمام شود. آنها در راستای این فرمان شرکت در عملیات کربلای ۴ را نیز اجابت فرمان امام قلمداد میکردند و با هر نتیجهی احتمالی تمامقد پشت آن ایستاده بودند، حتی با وجود تردیدهایی که بیان شد. مثلا ودیق در خاطراتش از احساس نیروهایی اعزامی چنین مینویسد:
گروهی از ستاد لشکر برای مستندسازی آمده بودند. مصاحبه میکردند و عکس میگرفتند. غلامرضا جعفری داشت مصاحبه میکرد. [...] هرکس چیزی میگفت: «امام را تنها نذارید.»، «نذارید اسلحهی شهدا روی زمین بمونه» و... وقتی نوبت به یوسف قربانی [از شهدای عملیات کربلای ۵ در شلمچه] رسید. جعفری از او پرسید: «غواص یعنی چه؟» یوسف جواب داد: «یعنی مرغابی امام زمان (عج)» [...] ص ۲۰۷
حتی ودیق میگوید که یک روز پیش از آغاز عملیات برخی از رزمندهها برای خود جشن حنابندان گرفته بودند:
صبح [دوم دی ۱۳۶۵] شد باید آمادهی کوچ از قجریه میشدیم. چادرها را جمعو جور کردیم... در گوشهای از موقعیت تازهدامادها جشن حنابندان راه انداخته بودند. انگشت و کف دستشان را با حنا سرخ میکردند. [...] عملیات برای غواصها حکم بزم عاشقانه را داشت. صص ۲۱۴ و ۲۱۵
در آستانهی عملیات نیز رزمندهی دیگری مقابل دوربین فیلمبرداری میگوید: «میریم راه کربلا رو باز کنیم.» ص ۲۲۶
عملیات با اعمال شاقه
نکتهی دیگری که در روایت ودیق روح را میآزارد، موقعیت سخت رزمندان حتی پیش از آغاز عملیات است. مثلا هنگام اعزام با تریلی به نزدیکی سنگرهای روستای خیّن برای آغاز عملیات، رزمندهها را کف تریلیها نشانده و برزنت روی سقفش کشیده بودند تا جایی که راه تنفس نداشتند:
عصر روز دوم دی تریلیها وارد موقعیت شدند و در جادهی خاکی به صف ایستادند. این یعنی قطعی بودن حرکت به سمتِ منطقهی عملیات کربلای ۴. [...] روی کف تریلی نشستیم. همه که سوار شدند، عباس راشاد و سید رحیم با کمک رضا مهدیرضایی [...] و چند نفر دیگر چادر برزنتی را روی سقف تریلی کشیدند. [...] با کشیدن چادر، در تاریکی مطلق فرو رفتیم، به طوری که نفر بغلدستی را هم نمیشد دید. بچهها هر یک چیزی میگفتند: «ما نمیخواهیم با این تریلی بریم...»، «مثل اینکه میخوان ما رو زندهبهگور کنن!» [...] تنفس به سختی ممکن بود. صدای بعضیها درآمده بود. چند نفر از بچهها چادر را از چند جا سوراخ کردند تا قدری هوا توی چادر بیاید. صص ۲۱۷-۲۱۹.
عراقیها متوجه حضورمان شده بودند
در ادمه و پس از پیاده شدن از تریلیها، زمانی که رزمندهها پای پیاده روانهی روستای خیّن میشوند؛ جایی که سنگرهایشان قرار دارد، و قرار است شبهنگام از آنجا عملیات را آغاز کنند، عراق مدام روی آسمان منور میاندازد و بر اساس روایت ودیق به نظر میرسد که متوجه حضور رزمندگان ایرانی شده است، یعنی چند ساعت مانده به شروع عملیات:
بعد از حدود یک و نیم ساعت، در کنار نخلستانی که به نهرِ عرایض منتهی میشد توقف کردیم. همگی از تریلی پیاده شدیم. در آن لحظه، تنفس هوای تازه بیش از هر چیز دیگری لذتبخش بود. لحظاتی بعد آمادهی حرکت شدیم. از آنجا به بعد باید پیاده میرفتیم. یک کیلومتر با سنگرها فاصله داشتیم. اسلحه و تجهیزات را برداشتیم و در دلِ نخلستان راه افتادیم. هرچه به خط نزدیکتر میشدیم، تعداد منورها زیادتر میشد. مثل اینکه عراقیها متوجه حضور ما شده بودند و داشتند از ما استقبال میکردند. زیرِ نور منورها، قایقهایی پر از مهمات دیده میشد که در نهرهای اطراف استتار شده بودند. [...] به سنگرهایی در روستای خین رسیدیم. [...] قرار بود آنجا مستقر شویم [...] ص ۲۲۰
دستهای غواصان را عراق طنابپیچ کرده بود؟
جعفری، یکی از غواصان و تخریبچیان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) پس از پیدا شدن پیکر ۱۷۵ غواص عملیات کربلای ۴ در اردیبهشت ۹۴ دربارهی بسته بودن دست آنان گفت: «هر یک از این غواصان که توانسته بودند پیشروی کنند جزو نوابغ تخریب، اطلاعات و تیراندازی و رزم بودند و چون دشمن از آنها میترسید در هنگام اسارت دستان آنها را بسته بود. دشمن حتی از دستان بسته این چریکها هم واهمه داشت. عراقیها میترسیدند که آنها با دستان بسته هم عملیات انجام بدهند به همین خاطر آنها را با دستان بسته زنده به گور کرد.» (ایسنا؛ ۱۲ مرداد ۹۴)
در هفدهم خرداد ماه ۱۳۹۶ نیز پس از پیدا شدن پیکر دستبستهی ۱۸ غواص دیگر عملیات کربلای ۴، سردارباقرزاده فرماندهی کمیتهی جستوجوی مفقودین در پاسخ به ابهاماتی که در افکار عمومی ایجاد شده بود، یک نشست خبری در معراج شهدا برگزار کرد. در این نشست طنابها و سیمهایی که توسط آنها دستان رزمندگان ایرانی بسته شده بود و در جریان تفحص به همراه استخوانهای به جامانده کشف شده بود، در انظار عموم خبرنگاران قرار گرفت.
اما ودیق روایت دیگری از بسته بودن دست غواصان عملیات کربلای ۴ دارد، او از طنابهایی صحبت میکند که بنا به نظر فرماندهان به به دستان غواصان بسته میشد تا آنها در یک خط حرکت کنند. ودیق در چند جا به این ماجرا اشاره میکند:
حوالی ظهر [سوم دی ۶۵] بود که مسئول دسته، علی سودی [...] و چند نفر دیگر را برای انجام دادن کاری به بیرون از سنگر فراخواند. آنها داشتند طناب را از درون لولههای پلیکا عبور میدادند و در فاصلههای یک و نیم متری حلقهای درست میکردند. این لولهها قرار بود هنگام عبور از اروند محور حرکت غواصها باشد تا به چپ و راست منحرف نشوند. (در آخرین مانور شبانه در دورهی آموزشی در قجریه بر اثر افتادن دستهی غواصی ما در گرداب و امواج کارون، بچهها به هم برخورد کردند و نظم ستون از هم پاشید. کم مانده بود خیلی از بچهها خفه شوند. مربیان برای جلوگیری از تکرار آن قضیه در عملیات، طنابها را از داخل لولههای پلیکا رد میکردند تا طناب صاف بایستد و غواصان به هم برخورد نکنند.) [...] قرار شده بود در عملیات، کل گروهان در یک ستون حرکت کند. صص ۲۲۲ و ۲۲۳
و باز در جای دیگر وقتی دارد از شامگاه سوم دی ۱۳۶۵، صحبت میکند که رزمندان پس از ادای نماز مغرب و عشا و خداحافظی و طلب حلالیت از یکدیگر لباسهی غواصی خود را میپوشند، مینویسد:
ده دقیقه بعد دستهی ما جلوی سنگر صف بست. حلقهی طناب را روی دستمان انداختیم. طناب بلند بود و همهی بچههای گروهان ما با یک طناب در یک ستون به صف شده بودند. اول و آخر ستون دیده نمیشد. ص۲۳۰
آتش دشمن چند ساعت مانده به عملیات
قرار بود این غواصان شبهنگام از کنار نهر عرایض وارد اروندرود شوند و پس از گذشتن از تنگهی امالرصاص – بوارین حدود نُه کیلومتر در شطالعرب، قلب دشمن، بیسر و صدا و با اشنوگر شنا کنند و به خط سوم بعثیها در شبهجزیرهی بلجانیه، نزدیکی کارخانهی پتروشیمی بصره بزنند. عرض تنگهی امالرصاص – بوارین حداکثر صدوپنجاه متر و هر دو طرف تنگه دست عراقیها بود. چون غواصان قرار بود مسافتی طولانی را در خاک دشمن غواصی کنند هیچکس حق نداشت از آب بیرون بیاید، حتی اگر تیرهای کور دشمن با او برخورد میکرد. همچنین هیچکس حق درگیری در داخل آب را نداشت و بعد از رسیدن به ساحل دشمن و با شروع عملیات درگیری آغاز میشد.
اما بر اساس خاطرات ودیق دشمن کاملا آمادهی مقابله بود. عملیات شامگاه سوم دی آغاز شد اما او تعریف میکند که: [غروب سوم دی ۱۳۶۵] شدت آتش دشمن زیاد شده بود. گلولههای خمپاره به صورت مداوم خط را میکوبید. این آتش سنگین از آمادگی نیروهای دشمن حکایت داشت. ص ۲۲۸
و بنا بر روایت او نخستین شهدای کربلای ۴ چند ساعت مانده به عملیات جان خود را از دست میدهند:
عصر آن روز با انفجار گلولهی خمپارهای، مصطفی فخرذاکری، از بچههای اردبیلی واحد تخریب، و محمد کمالی طلبهی شجاع گردان حبیب به شهادت رسیدند. پانوشت ص ۲۲۸
غروب شد. هرازگاهی گلولهی خمپارهای در اطراف سنگرهای ما به زمین میخور و منفجر میشد. [...] چند دقیقه بعد، گلولهی خمپارهای به کنار سنگر اصابت کرد. این انفجار اسدالله اسدی را که در ورودی سنگر نشسته بود و هنوز لباسش را نپوشیده بود از ما گرفت. ص۲۲۷
شروع عملیات و اروندی که رنگ خون گرفته بود
بارش آتش دشمن بر سر رزمندان ایرانی همچنان ادامه داشت، با این حال فرماندهان فرمانِ انصراف از عملیات را صادر نمیکنند. غواصان در میان آتش دشمن به آب میپرند، باقی ماجرا را از زبان ودیق بخوانید:
فینها را پوشیدیم و با احتیاط نفر به نفر وارد آب شدیم [...] زیر آتش سنگین دشمن باقر داوران از ناحیهی دست و صورت تیر خورد. میرعلی ختایی و تعدادی از بچهها هم تیر و ترکش خوردند و مجروح شدند. کریم صفرعلیزاده، محمد باقری، حمید شهرتی، وحید کاوهئی و چند نفر دیگر هم شهید شدند. ستون گروهان ما طولانی بود و چون همهی ما به همراه پیکر شهدا با یک طناب به هم متصل بودیم، سنگینیِ وزنِ دسته نمیگذاشت از ساحل جدا شویم. جریان مد آب داشت ستون را در ساحل خودی به ساحل دشمن در بوارین نزدیک و نزدیکتر میکرد. خطر همهی نیروها را تهدید میکرد. برای چابکتر شدن گروهان، ارجمندفر به حسین محمدی و عباس راشاد دستور داد طناب را از چند جا ببرند تا گروهان به چند ستون کوچکتر تقسیم شود و دستهها به صورت مستقل عمل کنند. صص ۲۳۲ و ۲۳۳
بالاخره ساعت ده و ربع سوم دی دستور حرکت صادر شد. [...] هنوز هفتاد – هشتاد متری جلو نرفته بودیم که موج انفجار خمپارهای باعث شد علیرضا، که پشت سر من فین زد، روی من بیفتد و اشنوگر من در آب فرو برود. آب وارد دهان و حلقم شد. داشتم خفه میشدم. به هر زحمتی بود خودم را به سطح آب رساندم تا نفسی تازه کنم و حالم جا بیاید. صص ۲۳۳ و ۲۳۴
وقتی عینک غواصی را از روی صورتم برداشتم، صحنهی عجیبی مقابل چشمانم ظاهر شد. آنقدر منور خوشهای زده بودند که روی آب مثل روز روشن بود. از ساحل نیز با انواع و اقسام سلاحهای سبک و سنگین روی اروند متمرکز شده بودند و داشتند سطح آب را به صورت ضربدری درو میکردند. [...] جنازه بود که روی آب دیده میشد. امواج آب جنازهها را مثل گهواره تکان میداد و با خود به طرف بوارین و جزیرهی ماهی میبرد. اروند رنگ خون به خود گرفته بود. قیامتی به پا شده بود. بوی باروت و خون از هر طرف به مشام میرسید. صحنههایی عجیب و دلخراش بود. به نظر میرسید که عملیات از کنترل و هدایت فرماندهان خارج شده است. صص ۲۳۴ و ۲۳۵
شناسنامه: سید جعفر حسینی ودیق، «میهمانان امالرصاص»، تهران: سوره مهر، چاپ نخست، ۱۴۰۰، بها: ۷۵ هزار تومان.