همراه «اجارهای» بیمار/ استثمار با جای خواب و سه وعده غذا/ سود شرکتهای پرستاری، رنج همراهان بیمار/ همراهان بیمار در چرخه بیرحم شرکتهای استثمارگر، کار شبانهروزی، سهم ناچیز و خُرد شدن کرامت انسانی
براساس گزارش خبرنگار دیدهبان ایران؛ در راهروهای شلوغ بیمارستانها، پشت چهرههای خاموشی که روز و شب بر بالین بیماران میمانند، واقعیتی تلخ جریان دارد؛ همراهانی که نه لباس فرم دارند و نه پشتوانه قانونی، اما بارِ سنگین مراقبت از بیمار را به دوش میکشند. شغلی که از سر اجبار انتخاب میشود، نه از سر علاقه؛ چرخهای از کارهای طاقتفرسا، بیخوابی، فشار روانی و دستمزدی که حتی کفاف یک زندگی معمولی را هم نمیدهد. اما دردناکتر از این شرایط، استثمار کسانی است که به شغل «همراهی بیمار» مشغولند. این استثمار توسط شرکتهای خدمات پرستاری انجام میشود که با گرفتن سهمهای سنگین از بیمارانی که به آنها همراه معرفی میکنند، این افراد را به بهانه این که جای خواب و سه وعده غذا گیرشان میآید، به بند میکشند. شرکتهایی که با ادعای مجوز رسمی، همراهان بیمار را به کار شبانهروزی بدون بیمه، مرخصی و حداقل حقوق انسانی میفرستند و در عمل بیشترین سود را از رنج آنها میبرند. تفاوت فاحش میان درآمد شرکتها و دستمزد همراهان بیمار از این شغل، تصویری عریان از بازاری بیرحم است که کرامت انسانی را زیر چرخهای سودجویی خُرد میکند. همراهان بیمار نامرئیترین و بیدفاعترین نیروی کار بیمارستانها هستند که برای زنده ماندن تن به کارهایی میدهند که بیش از هر چیز، نشاندهنده فقر و بیپناهی آنها در یک ساختار فرساینده است.
دیدهبان ایران؛ پریسا هاشمی: در راهروهای شلوغ بیمارستانها، جایی میان صدای ممتد دستگاهها و رفتوآمد پرستاران، چهرههایی دیده میشوند که نه لباس فرم دارند و نه در فهرست کارکنان ثبت شدهاند. آنها بهعنوان «همراهان بیمار» در مراکز درمانی کار میکنند؛ زنان و مردانی که در پی بیکاری و بیثباتی اقتصادی، به شغلی روی آوردهاند که نه عنوان رسمی دارد، نه قرارداد، نه ساعت کاری مشخص و نه حداقلی از حمایت قانونی. آنها در سکوت ساختاری که دیده نمیشود، بار مراقبت از سالمندان، بیماران و کودکانی را که به هر دلیلی خانوادهای برای همراهی ندارند، بر دوش میکشند. کاری شبانهروزی، پرفشار و گاه همراه تحقیرآمیز، با دستمزدی که در بسیاری موارد حتی نمیتواند کفاف تأمین حداقلهای زندگی را بدهد.
چشمانداز زندگی بسیاری از این افراد قبل از ورود به بیمارستانها تفاوتی با وضعیت کنونی نداشته است؛ آنها دارای مشاغلی موقت، درآمدهای ناپایدار و آیندهای بودهاند که تقریباً شانس بهبود شرایط را در پیشِروی خود نمیدیدند. بیکاری طولانیمدت و شرایط معیشتی ناگوار، برخی را به سمت کارهایی سوق میدهد که از سر اجبار انتخاب میشوند، نه با میل و رغبت. همان اجباری که مسعود پزشکیان بارها برای انتقال پایتخت و قطعی آب و برق از آن یاد میکند، نمود دیگری در زندگی این افراد دارد و به همین دلیل، شغل «همراهی بیمار» (کاری که نیازمند صبوری، توان جسمی و تحمل روانی بالا است)، به گزینهای تبدیل میشود که برخی آن را راهی برای کسب درآمد بسیار ناچیزی در راستای از کار نیفتادن چرخه زندگی و تنها مسیر زنده ماندن مییابند و ناچارند این راه را انتخاب کنند.
شغلی پر از سختی و استثمار
این شغل در ظاهر ساده به نظر میرسد، اما واقعیت آن پر است از سختیها و استثمارها. همراهان بیمار در بسیاری از بیمارستانها وظایفی را برعهده میگیرند که بسیار دشوار است؛ از حمام کردن بیماران گرفته تا جابهجایی افراد ناتوان. از تمیزکردن زیر بیماران گرفته تا رسیدگی به امور تغذیه یا گزارشکردن تغییرات حال بیماران به کادر درمان. آنها عملاً نیروی مکمل بیمارستان هستند، اما بدون این که از هیچ یک از مزایای ناچیز کادر درمان برخوردار باشند؛ نه بیمه، نه اضافهکاری، نه مرخصی و نه حق اعتراض.
در کنار سختی کار، مسأله دستمزد یکی از عریانترین ابعاد استثمار در این حوزه است. بسیاری از همراهان بیمار تنها بخشی از هزینهای را دریافت میکنند که بیمار یا خانوادهاش برای داشتن یک همراه پرداخت میکند. واسطهها (چه افراد و چه شرکتهای خدماتی غیررسمی و رسمی) بخش قابلتوجهی از این پول را برمیدارند و سهم ناچیزی را به فردی میدهند که تمام بار بیماران را بر دوش میکشد. برخی از این واسطهها برای هر شب ماندن در بیمارستان، رقمی به همراهان بیمار پرداخت میکنند که حتی کفاف یک زندگی معمولی و بخور و نمیر را هم نمیدهد. این کار ۲۴ساعته است و تنها چند ساعت استراحت در شب، آن هم بدون خروج از بیمارستان نصیب همراه بیمار میشود. در حقیقت، این مثلاً شغل، بیش از هر چیز به یک چرخه فرسایش جسم و روان شباهت دارد.
همراهان بیمار، نه زیرمجموعه نظام پرستاری محسوب میشوند، نه کارگران خدمات، نه کارمندان بیمارستان. بسیاری از آنها حتی میدانند اگر بیمار یا خانوادهاش از کارشان ناراضی باشد، یا تهمتی به آنها بزند، جایی نیست که از آنها حمایت کند. اما آنهایی که از سر اجبار تن به این استثمار میدهند، تنها دنبال یک لقمه نان هستند. فشارهای روانی ناشی از مواجهه مداوم با رنج، مرگ، بیماریهای سخت و شرایط بحرانی نیز بخش دیگری از این معادله نابرابر است؛ فشارهایی که معمولاً آسیبزننده و ماندگار است.
خُرد شدن کرامت انسانی زیر بار فشار اقتصادی
در میان این افراد، مادرانی هستند که بار مخارج خانواده را بر دوش میکشند؛ زنانی که همسرانشان بیکارند، یا سرپرست خانوار و ناچار به ماندن در کنار بیماران هستند تا بتوانند حداقلی از امنیتهای مالی را برای فرزندانشان فراهم کنند. برخی دیگر جوانانی هستند که ماهها و سالها دنبال کار گشتهاند، اما دری به رویشان باز نشده است و اکنون مجبورند به این فرصت ناچیز چنگ بزنند تا بیش از این به حاشیه رانده نشوند. آنها تسلیم بهرهکشان میشوند تا فقر آنها را به کام مرگ نکشاند و تنها آرزوهایشان بمیرند، نه خودشان. حتی برخی از بهورزان بیمارستانها که با دو شیفت کار کردن، زندگیشان نمیگذرد نیز به این شغل روی آوردهاند تا حداقلی به حقوقشان افزوده شود.
بهرغم نقش مهم این افراد در مراقبت روزمره از بیماران، نه تشکل صنفی وجود دارد که از شرایطشان دفاع کند، نه قانونی که از آنها حمایت کند و نه حتی دادههای دقیقی که نشان دهد چه تعداد از آنان در بیمارستانهای کشور مشغول بهکار هستند. تصویر کلی از این وضعیت، تنها نمایی از شکاف عمیق بازار کار ایران است؛ جایی که فقدان فرصتهای شغلی کافی، افراد را به حاشیهای میراند که در آن ارزش کارشان به حداقل رسیده و کرامت انسانیشان، بارها و بارها زیر فشار اقتصادی خُرد شده است.
همراهان بیمار نماد گروهی از نیروی کارند که در سکوت و بیپناهی، از روزمرگی بیماران مراقبت میکنند، اما خودشان در چرخهای گرفتارند که هر روز بیش از پیش آنها را فرسودهتر، بیصداتر و نامرئیتر میکند.
من بهورز هستم
به یکی از بیمارستانهای تهران سر میزنیم تا با نحوه کار همراهان بیمار آشنا شویم. دختری جوان و به قول قدیمیها خوش بر و رو به نام مرجان، کنار تخت یک بیمار ایستاده است. بیمار رفتار صمیمانهای با او ندارد و صحبتهایش گاهی همراه با امر و نهی است. مرجان میگوید: «من بهورز هستم. شوهرم هم در بیمارستان کار میکند. اصلاً در همین بیمارستان باهم آشنا شدیم. اما هشتِمان گروی نُهمان است. کمتر همدیگر را میبینیم. شبهایی که شوهرم شیفت شب است، همراهی بیماران را قبول میکنم.»
پتو را روی شانههای بیمار میکشد و ادامه میدهد: «من شبی ۷۰۰ هزار تومان میگیرم. اینجا بمانم بهتر است تا این که تنها در خانه بخوابم. بچههای اینجا من را میشناسند و وقتی بیماری میآید که همراه ندارد، به او پیشنهاد میکنند که من کنارش باشم. بیماران کمی هستند که قبول میکنند. بیشترشان یا از شهرستان میآیند و سر پول چانه میزنند یا نمیخواهند کسی متوجه شود که عمل کردهاند. البته من با خیلی از آنها کنار میآیم. حتی شده است که برای شبی ۵۰ هزار تومان هم برای بیماران شهرستانی در بیمارستان ماندهام. طفلکیها گناه دارند. حتی خانمی بود که همسرش نمیتوانست در بخش زنان بماند، قبول کردم که بدون پول کنارش بمانم. همسرش هم تا صبح در راهروی بیمارستان ماند.»
چشمانش برق میزند و میگوید: «ما باید به داد همدیگر برسیم، وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود. راستش را بخواهی، این کارها باعث میشود که برکت پولمان زیاد شود. همین پولی که با همسرم روی هم میگذاریم تا زندگیمان به بدبختی بگذرد.»
بیماری که روی تخت خوابیده میگوید: «خدا را شکر همراهم خوشرو هم هست. من باید اسلیو میکردم، چون خیلی چاق شدم و زانوهایم دیگر تحمل وزنم را نداشت. به کسی نگفتم که میخواهم عمل کنم. وقتی آمدم بیمارستان، یکی از پرستارها پیشنهاد کرد که همراه بگیرم. من هم قبول کردم.»
شرکتهایی که بیشترین سود را میبرند
اما همیشه همراه بیمار بودن اینقدر لاکچری و راحت نیست. آنهایی که از طرف شرکتها به بیماران معرفی میشوند، بیش از دیگران مورد استثمار قرار میگیرند. تماس با یکی از شرکتها که با عنوان «مرکز خدمات پرستاری ... » (که مدعی است با مجوز وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی فعالیت میکند)، تنها یک موضوع را در ذهن ایجاد میکند: «استثمار انسانها به نام کار.»
در تماس با این شرکت، خانمی که پاسخگو است درباره پرستاری میپرسد: «شما مراقب هستید؟ سابقه مراقبت از بیمار دارید؟» این سؤالها حاکی از آن است که باید برای مراقبت از بیمار سابقه داشت. پس از آن که متوجه میشود تماسگیرنده سابقه مراقبت دارد، میگوید: «کار بهصورت شبانه روزی و داخل بیمارستان است. سه وعده غذایی رایگان داریم. شما تایم خواب و جای خواب هم در بیمارستان دارید. سرویس حمام هم در اختیار شما هست.»
او درباره حقوق فردی که قرار است تمام یک ماه را در بیمارستان بهعنوان همراه بماند، میگوید: «حقوق ۳۰ روز کار، ۲۷ میلیون تومان است که هر ۱۰ روز یکبار واریز میشود.» این خانم در پاسخ به این سؤال که همراه بیمار باید چند ساعت در روز کار کند، میگوید: «کل روز باید سر کار باشید. ۱۰ شب تا ۶ صبح تایم استراحت است. اما تایم استراحت را باید در بیمارستان بمانید و نمیتوانید از بیمارستان خارج شوید. بیمه هم ندارد.» او تأکید دارد بیمارستانهایی که این شرکت برای بیمارانشان همراه میفرستد، «دولتی» هستند.
کلاهی گشاد به نام «جای خواب و غذا»
همان شرکت «مرکز خدمات پرستاری ... » برای ارائه خدمات به بیماران اما طور دیگری با مشتریانش تا میکند؛ بیمارانی که نیاز به خدمات همراه بیمار دارند، باید همراه را با بیمارستان هماهنگ کنند، این یعنی جای خواب را بیمار تأمین میکند، نه شرکتی که همراه بیمار میفرستد.
از سوی دیگر، این شرکتها تأکید دارند که هزینه غذای همراهان را باید خود بیماران بپردازند. کما این که این خانم پاسخگوی شرکت درباره شرایط بیمار و دادن غذای همراه پرسید و پس از آن که مطمئن شد هزینه غذای همراه را بیمار پرداخت میکند، حاضر به معرفی همراه شد.
این شرکت در نهایت اعلام کرد: «اگر غذای همراه با بیمار باشد، بیمار باید یک میلیون ۶۰۰ هزار تومان برای ۲۴ ساعت خدمات بپردازد.» این یعنی در ماه ۴۸ میلیون تومان به شرکت میرسد. البته خانم پاسخگوی تلفنی شرکت گفت که اگر بیمار مبلغ یک ماه را بهصورت یکجا پرداخت کند، میتواند تنها ۴۲ میلیون تومان در ماه بپردازد.
نکته مهم این که شرکت خدماتدهنده تنها ۲۷ میلیون تومان از این مبلغ را بع همراهانی که به استخدام درآورده است، میپردازد تا آنها را به استثمار بکشد و ماهی ۲۱ تا ۲۷ میلیون تومان را برای خودش برمیدارد.
منبع: دیدهبان ایران