همراهان «مهدی قدرتی» دیروز پشت در اتاق عمل منتظر بودند. برادر و خواهرزادهاش، با چهرههایی که نگرانی روی آن نشسته بود، چشم به درِ سفید دوختهاند: «خبرش را که شنیدم، به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد، مدام شمارهاش را گرفتم تا بالاخره همکارش گفت که اینطور شده. ما هم خودمان را رساندیم بیمارستان.» اینها را حسن میگوید، برادر «مهدی». مهدیِ ٤٤سالهای که پسرش از بعدازظهر همان روز منتظر است تا به خانه بازگردد: «برادرم در اتاق نگهبانی بود که به شیشهها شلیک شد، شیشهها خرد شد و میافتاد روی مهدی. الان…