جواد فاضل لنکرانی:آیت الله خزعلی به پدرم گفت از ناحیه مقدسه به ما خبر رسیده دو سه ماه دیگر خاتمی برکنار می شود ولی نشد+ فیلم
آیتالله جواد فاضل لنکرانی، استاد حوزه علمیه قم و فرزند مرحوم آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی در گفت وگویی روایتی تاریخی از دیدار مرحوم آیت الله خزعلی با مرحوم فاضل لنکرانی مطرح کرده است.

به گزارش سایت دیدهبان ایران، آیتالله جواد فاضل لنکرانی، استاد برجسته حوزه علمیه قم و فرزند مرحوم آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی در گفت وگویی روایتی تاریخی از دیدار مرحوم آیت الله خزعلی با مرحوم فاضل لنکرانی مطرح کرده است.
آیتالله جواد فاضل لنکرانی، استاد برجسته حوزه علمیه قم و فرزند مرحوم آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی، در گفتوگویی تفصیلی با برنامه اینترنتی «حضور» گفت: وقتی آقای خاتمی در دوره اول به ریاست جمهوری رسیدند، مرسوم است که رئیس جمهور پس از دو سه ماه به قم میآید و با مراجع ملاقات میکند.
زمزمههای آمدن ایشان به قم پیچیده بود. آیتالله خزعلی (رضوان الله علیه) سه چهار روز قبل از آن به قم آمدند و حتی این تعبیر را به خود من داشتند و فرمودند: «آمدهام قم پیش مراجعی که امت دارند [یعنی مقلدین زیادی دارند] و از دو سه تن از مراجع خواهش کنم که آقای خاتمی را نپذیرند.» نزد پدر ما آمدند و گفتند: «آقای خاتمی میخواهد به قم بیاید. شما ایشان را نپذیرید.» پدرم فرمودند: «مردم به ایشان رأی دادهاند و رهبری نیز ایشان را تنفیذ کردهاند. از جهت قانونی ریاست جمهوری ایشان هیچ تردیدی وجود ندارد. من به چه ملاکی ایشان را نپذیرم؟ من نکاتی دارم که میخواهم به ایشان تذکر بدهم. باید بیاید پیش من تا به او تذکر دهم.»
ایشان [آیتالله خزعلی] گفتند: «آقا! پشیمان میشوید. نپذیرید.»
پدرم پرسیدند: «چطور؟ این حرف یعنی چه؟» گفتند: «همین که من میگویم. بدونید که دو سه ماه دیگر بساط اینها جمع میشود.»
[آیتالله خزعلی] گفتند: «آقا! پشیمان میشوید. نپذیرید.» پدرم پرسیدند: «چطور؟ این حرف یعنی چه؟» گفتند: «همین که من میگویم. بدونید که دو سه ماه دیگر بساط اینها جمع میشود، از ناحیه مقدسه به ما خبر رسیده است!
پدرم گفتند: «یعنی چه دو سه ماه دیگر بساط اینها جمع میشود؟ من موظف و مکلف به این مطالبی که شما میگویید نیستم و نخواهم شد. من موظف به همین ظاهر شرع و قانون هستم. کسی رئیس جمهور قانونی و شرعی است. من نکاتی دارم و حتماً او را میپذیرم و با او گفتگوی مهمی خواهم داشت.» خلاصه، آقای خزعلی مقداری ناراحت شدند و رفتند.