همسر شهید حاج رمضان: هر بار نام حاج قاسم میآمد اشک میریخت/ هیچوقت پارتیبازی در کارش نبود/ زندگیمان ساده اما زیبا بود
همسر شهید حاج رمضان درباره نحوه زندگی این شهید گفت: ایشان معمولاً درباره جزئیات کارشان صحبت نمیکردند؛ اما درباره هفتم اکتبر یا همان «طوفان الاقصی» - دیدگاه مثبتی داشتند. در ابتدای وقوع این توفان، اعتراضهای زیادی بود.
به گزارش سایت دیده بان ایران ؛حاج محمدسعید ایزدی، معروف به حاجرمضان، در سال۱۳۴۳ در شهرستان سنقر کرمانشاه متولد شد. او در سالهای دفاعمقدس چند سالی در جبهه غرب حضور داشت و با آغاز حملات رژیم صهیونیستی به کشور لبنان، مأموریتی چندماهه برای اعزام به این کشور یافت.
به تازگی سعیده سالاری همسر شهید حاج رمضان درباره نحوه زندگی این شهید گفت: حاجی بهدلیل فعالیتهای انقلابی خانواده ما و شهادت برادر ۱۱ سالهام در تظاهراتها، کموبیش با ما آشنا بود و پیشنهاد ازدواج داد. چون در جبهه، نیروی ثابت تیپ نبیاکرم(ص) بود، پس از ۲ماه شرایط را فراهم کرد تا من هم همراهش به سرپلذهاب منتقل شوم.
درادامه گزیده سخنان همسر این شهید را میخوانید:
یکی از جلوههای زیبای شخصیت حاج رمضان، سبک زندگی او بود؛ مجاهدتی همراه با عرفان و خودسازی. برخی نوشتهاند حاجآقا روزانه ۵ جزء قرآن میخواند؛ شاید اغراق باشد، اما اصل ماجرا درست است. درماه رمضان معمولاً زودتر به خانه میآمد و قرآن میخواند؛ گاهی ۳ جزء، گاهی ۵ جزء. چون کسی که در مسیر مقاومت است، سختیهای زیادی میبیند و تنها با ارتباط قلبی با خدا میتواند دوام بیاورد.
*حاجرمضان اهل برنامهریزی برای خودسازی بود. سالها مقید بود که ۳ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه بگیرد؛ مگر در مواقع خاص مثل سفر یا مهمانی. این استمرار روزهداری را نوعی برنامه شخصی برای تهذیب و خودسازی میدانست. در میان آیات قرآن، بیش از همه به آیاتی توجه داشت که وعده «نصرت الهی» داده بودند. حاجآقا بهویژه در سالهای سخت گذشته که خیلی از جوانها دچار ناامیدی شده بودند، مدام این آیات را مرور میکرد و باور داشت خدا وعده داده است که هرکس در راه حق قدم بردارد و برای یاری دین خدا صبر کند، نصرت الهی شامل حالش میشود.
*ایشان معمولاً یک ربع تا ۲۰ دقیقه قبل از اذان بیدار بودند. یقین دارم پیش و پس از نماز، دستها را بالا میبرد و برای دیگران دعا میکرد.
*در زمان حیاتش، همیشه به مردم توجه و محبت داشت؛ دستگیری میکرد، بیتکلف زندگی میکرد و اهل تجمل نبود. با وجود مشکلات مالی، هیچوقت اجازه نمیداد کاری زمین بماند. یادم هست اوایل زندگی مشترکمان، گاهی حتی پول بنزین نداشتیم، اما با همان پساندازهای کوچک و توکل به خدا زندگی میچرخید. او اهل کمک به دیگران بود، حتی اگر خودش چیزی نداشت.
*زندگیمان ساده بود؛ مثل بقیه حقوق میگرفتیم و خرج میکردیم. هیچوقت پارتیبازی در کارش نبود. با اینکه بارها خدمت حضرت آقا مشرف میشد، هیچ امتیازی برای خانواده خودش قائل نمیشد که ما هم به دیدار ایشان که آرزوی قلبیمان بود برویم.
*ایشان معمولاً درباره جزئیات کارشان صحبت نمیکردند؛ اما درباره هفتم اکتبر - یا همان «طوفان الاقصی» - دیدگاه مثبتی داشتند. در ابتدای وقوع این توفان، اعتراضهای زیادی بود؛ برخی میپرسیدند آیا این حرکت ارزش داشت؟ چون حالا بیش از ۲ سال است که فلسطینیها با سختیهای فراوان روبهرو هستند و جبهههای مقاومت درگیر شدهاند: لبنان، ایران، یمن... اما از نظر حاجآقا، «طوفان الاقصی» حرکتی بود که جهان را بیدار کرد؛ توفانی که هنوز هم میوزد و بسیاری از ملتها را با خود همراه کرده است. «طوفان الاقصی» حرکتی بود که ـ به قول یکی از کتابها که طرح نابودی اسرائیل را بررسی کرده ـ سیلی بیداری به جهان زد.
*من ۴۲ سال کنار حاجرمضان زندگی کردم؛ زندگیمان ساده اما زیبا بود. سختی زیاد داشتیم، حتی مدتی در لبنان بدون برق زندگی کردیم، اما شیرینی زندگیمان در قناعت و توکل بود. خانه و مهمانی خوب داشتیم، اما هیچوقت دلبسته دنیا نشدیم.
*حاج آقا به حاج قاسم علاقه زیادی داشت و او را فرمانده خود میدانست. پس از شهادت حاج قاسم، هر بار نامش میآمد اشک در چشمانش جمع میشد. یادم هست یکبار در مأموریتی که با مهمانان خارجی همراه بودیم، حاج قاسم خواست شخصاً از من تشکر کند. هرچند کاری نکرده بودم، اما با مهربانی فراوان برخورد کرد و آن دیدار برایم فراموشنشدنی شد. بار دیگر، پس از فوت پدرم، با وجود مشغله فراوان در عراق و سوریه، اصرار داشت به خانهمان بیاید و به مادرم تسلیت بگوید. رفتار مؤدبانه و فروتنی او هیچوقت از یادمان نمیرود.
منبع : همشهری