روایت زن صخرهنوردی که با کار در ارتفاع بیش از ۳۰ متر کسب روزی میکند
خوب یاد گرفته است که چطور خود را میان زمین و آسمان معلق نگهدارد و از ارتفاع صدمتری برجها به پایین نگاه کند و بدون اینکه ترس برای لحظهای هول به دلش بیندازد، ابزار تعمیر یا شستوشو را در دستانش بگیرد.

به گزارش سایت دیدهبان ایران، الهام یوسفی یکی از معدود زنان فعال در حرفه «کار در ارتفاع» است؛ شغلی که برای بسیاری هیجانانگیز و ترسناک بهنظر میرسد، اما برای او دیگر به یک کار روزمره تبدیل شده است؛ درست مثل نفسکشیدن. او هم مانند همه کسانی که عاشق شکستن تمام خط و خطوط گرهخورده با ترس از ارتفاع هستند، اول جای پایش را میان صخرههای بدقلق کوهستانها سفت کرد و بعد از مدتی فهمید که با این نترسیدن، میشود درآمد کسب کرد. برخلاف تمام ترسهایی که عابران خیابانها از تلوتلو خوردنهای الهام یوسفی در بالای سرشان دارند و دلشان مانند سیر و سرکه میجوشد، این دختر متولد دهه۵۰و تمام زنان و فعالان در این حوزه، خوب بلد هستند که شجاعت منحصر به فرد را جایگزین ترس کنند و نشان دهند که هیچ ارتفاعی غیرقابل عبور نیست.
شرط اول
نترسیدن از ارتفاع
الهام یوسفی متولد ۱۳۵۸است و از سال ۱۳۸۹ سنگنوردی را شروع کرد، اما به مرور تلاش کرد از این ورزش، درآمد هم داشته باشد و وارد کار نما شد. او مدرک بینالمللی ایراتا دارد؛ مدرکی از انگلیس که تکنیکهای دسترسی با طناب را آموزش میدهد و برای شرکتهای دولتی و پروژههای بلند معتبر است. او میگوید: «۸۰درصد بچههای صنف ما سنگنورد بودن. توی کار ما فقط کسایی موفق میشن که هم مهارت فنی داشته باشن و هم شجاعت.» ترس از ارتفاع باعث شده است که افراد کمی دل و جرأت انتخاب این شغل را داشته باشند؛ «مسئله اصلی توی کار ما همین ترس از ارتفاعه، اگر این نکته نبود، همه آدمایی که کار فنی بلدن، راحت میومدن سمت این شغل.»
بعد از۲۰سال
از کار قبلیام خداحافظی کردم
رسیدن به این نقطه برای یک زن کار چندان آسانی نبود اما ریسکپذیری الهام یوسفی آنقدر بالا بود که بتواند بعد از۲۰سال از شغل قبلیاش خداحافظی کند و خودش را به جمع فعالان کار در ارتفاع برساند؛ «کار قبلیام مدیریت فروشگاه بود که خیلی برام خستهکننده شده بود. وقتی دوستام به کمکم نیاز داشتن، من میرفتم و کمکم دیدم که هیجان این کار رو دوست دارم.» بیشاز ۱۰سال کار در ارتفاع و چشمدرچشمشدن با بلندترین برجهای شهر هنوز برای این دختر جوان تکراری نشده است: «اینقدر عاشق کارم هستم که دچار وسواس فکری شدم، مثلا توی خیابون راه میرم، نگاه میکنم که نمای ساختمونها ایراد داره یا نه، شده رفتم در خونه رو زدم و گفتم که حواستون به این سنگ نما باشه، شل شده و اگه بیفته خیلی خطرناکه.»