ادعا های فدارسیون دوچرخه سورای درست نیست من اکنون به دلیل مشکلات مالی دستفروشی می کنم
مشکلات مالی به همسرم فشار میآورد و تحمل این شرایط کمی سخت بود برای همین دور از چشم همسرم کادو مادرشوهر که دستبند طلا بود فروختم تا سرمایهاولیهام شود. تعدادی لباس بچه خریدم و بساط کردم تا منبع درآمدی برای زندگی شود. روز اول که بساط کردم شهرداری منطقه 22 برای جمعاوری آمده بود که التماس کردم که اجناسم را نبرد و بالاخره دلشان به رحم آمده و نبردند یک روز هم در بازار روز پرند بساط کردم. طی همه این مدت ما مسئولی را ندیدیم که حالی از ما بپرسد. گویا همه این سالها اصلا روحالله احمدی و آتوسا عباسی وجود نداشتند.

دیده بان ایران: داستان آتوسا عباسی از عشق به دوچرخهسواری شروع شد؛ از روزگاری که روحالله احمدی را استاد خطاب میکرد و از آرزویش برای قهرمانی آسیا با او میگفت. تمام این سالهای رکابزدن، این آرزو را بیش از گذشته در دلش زنده نگه میداشت، اگر چه همه این سالها سکوهای مسابقات، آتوسا را با مدالهای مختلف به نظاره نشستند؛ آتوسایی که از او حالا به عنوان زن رکوددار پیستهای دوچرخهسواری یاد میکنند؛ آتوسا تاب مشکلات اقتصادی همسر را نیاورده و دسبند یادگاری مادرشوهر را سرمایه اولیه خود کرده تا دور از چشم همسر در بساطی که با لباسهای بچه به پا کرده کمکی باشد برای مرد خانه. بساطی که سوژه عکاسی شده و طی روزهای گذشته در فضای مجازی سروصدایی به پا کرده است. در ادامه پای صحبتهای آتوسا عباسی مینشینیم تا قصهاش را از زبان خودش بشنویم.
از داستان روحالله و آتوسا برایمان بگویید.
زندگی همیشه یک نت را نمینوازد ....
داستان من و روحالله با دوچرخه و پیست دوچرخهسواری رقم خورد. از دوران شاگرد و استادی. همه چیز خوب بود تا اینکه محرومیت روحالله همه چیز را تغییر داد و به مرور زمان نت زندگی برایمان شکل دیگری نواخته شد. نتی که کنار هم بودن باعث شد آن را تاب بیاوریم. سال 93بود که حکم محرومیت روحالله آمد. حکمی که میگفت برای 2سال حق فعالیت ندارد و در کنار آن باید 900دلار نیز جریمه نقدی بپردازد. مبلغی که آن زمان پنجمیلیون میشد. دوسال سختی بود اما روزها را با صبوری پشتسر گذاشتیم تا تمام شود و برگ جدید در زندگیمان باز شود. دوماه از محرومیت روحالله گذشته بود که از شهرداری کانکس دوچرخه اجاره کرده بود تا کمکحالمان باشد اما گویی داستان حکم فدراسیون ادامهدار بود چون با تماس فدراسیون، شهرداری خواهان پس گرفتن کانکس شد. در همان دوران بود که وضعیت اقتصادی ما صددرصد بهم ریخت. بعد از آن بود که همسرم به فکر گرفتن اسپانسر برای باشگاهش بود اما بینتیجه بود چون تمام سایتها روحالله را مربی دوپینگی معرفی کرده بودند. در همان برهه آماده شدن همسرم برای مسابقات قهرمانی بود که کمیته فنی مانع شد و اعلام کردند محرومیت دوسال نبوده و چهار سال باید ادامه داشته باشد در حالی که روحالله حکم دوسال را داشت. پیگیریها نیز نتیجه نداد چون تنها جواب این بود که فدراسیون جهانی این حکم را داده است حکمی که 3ماه بعد از ابلاغ همسرم از آن مطلع شد. متاسفانه ما حتی مهلت اعتراض را نیز از دست دادیم.درواقع با دیر ابلاغ کردن حکم فرصت اعرتاض را از ما گرفتند. اما زندگی ادامه داشت و اینبار من تیم ارائه دادم.
از سال پرماجرای 93بگویید
مادر شدن و مربیگری و ...
همسرم محروم شده بود و آبانماه بود که متوجه شدم فرزندم را باردارم. با این شرایط نمیتوانستم رکاب بزنم برای همین به مربیگری رو آوردم و تا زمانی که دوران بارداری را پشتسر بگذارم و بعد از آن بچهداری و مشکلات و دردسرهایش سبب شد همچنان مربی باقی بمانم و در همان مدت برنامه میدادم و در مسابقات نیز یک مربی درجه 3کنترل بچهها را به عهده داشت.
از دومی شدن آتوسا بگویید و اردوی ژاپن
نفر اول و سوم به مسابقات اعزام شدند و نفر دوم جا ماند
من طی این سالها تمرینات و فعالیتهایم را ادامه دادم و سال گذشته بود که موفق شدم مدال بگیرم. اما گویی زندگی سرسازگاری نداشت چون تصادف برایم پیش آمد و مدتی نتوانستم رکاب بزنم، البته اردیبهشت امسال در لیگ باشگاههای کشور مدال گرفتم؛ در آن مسابقات از نظر تایمی نفر دوم بودم و همین مساله باعث شد برای مسابقات ژاپن به اردو دعوت شدم. یک هفته در اردو بودم و در آنجا نیز توانستم از لحاظ تایمی نفر دومی را به خود اختصاص بدهم اما نتیجه برایم جالب بود چون برای مسابقات نفر اول و سوم عازم شدند و من که جایگاه دومی را داشتم به مسابقات نرفتم. تماسها و پیگیریها بینتیجه بود تنها تمرینات داخل سالنی توصیه میشد تا نوبت به قهرمانی کشور رسید که در آن برهه نیز تنها اشاره کوچکی به آتوسا عباسی شد. عباسی انتخابی است. اما با همه اینها سومی نصیب آتوسا شد اما همین سومی نیز منجر نشد تا از عباسی دعوت شود!
از عکسی که در فضای مجازی دست به دست شد بگویید.
عکس دردسرساز...
مشکلات مالی به همسرم فشار میآورد و تحمل این شرایط کمی سخت بود برای همین دور از چشم همسرم کادو مادرشوهر که دستبند طلا بود فروختم تا سرمایهاولیهام شود. تعدادی لباس بچه خریدم و بساط کردم تا منبع درآمدی برای زندگی شود. روز اول که بساط کردم شهرداری منطقه 22 برای جمعاوری آمده بود که التماس کردم که اجناسم را نبرد و بالاخره دلشان به رحم آمده و نبردند یک روز هم در بازار روز پرند بساط کردم.
آیا مسئولان طی این مدت جویای حالتان شدند
نه ....
طی همه این مدت ما مسئولی را ندیدیم که حالی از ما بپرسد. گویا همه این سالها اصلا روحالله احمدی و آتوسا عباسی وجود نداشتند. در همه این سالها یکی از دوستانمان که فستفود دارد، پنجمیلیون اسپانسر باشگاه شد؛ برای یک مسابقه. محمد فضلعلی نیز کمک کردند تا ماشینی برای باشگاه بگیریم. از پیشکسوتان که هنوز هم پیگیر طلبشان نشدند چون میدانند توان پرداخت آن را نداریم . همسرم مسافرکشی میکند و با این شرایط چرخ زندگی میچرخد. در همان پروسه که محرومیت اعلام شد تنها دوماه گدشته بود که نامی از طرف یکی از مسئولان به دوچرخهسواران ابلاغ میشود که هرگونه همکاری با روحاللهاحمدی مصادف با کمیته انطباطی است! این کمک فدراسیون بود. در همان دوران شاگردهای من نیز به مربیان دیگر مراجعه کردند.
حکایت آتوسا و مدالهایش
اولین بانوی انفرادی ....
قصه مدالهای آتوسا از قزاقستان شروع شد. مسابقهای که بهترین پا را آتوسا زد. سال 91نیز به صورت انفرادی در رشته 500متر بزرگسالان مدال گرفته آن هم بهعنوان اولین بانو.آتوسا بانویی است که تا سال 93 رکورد سرعت 200متر و 500متر را زده است. رکوردهایی که تا به امروز تکرار نشدهاند و این در حالی است که طی این سالها افراد دیگر فعال بودند و آتوسا از کنار تنها نظارهگر بود و به مشکلات زندگیاش پرداخته بود.
آینده و آتوسا عباسی
عشق من گرفتن مدال آسیاست....
در شرایط فعلی میخواهم در کنار همسرم بایستم تا از پس زندگی و مشکلاتش بربیاییم اما هنوز آرزوی سالهای گذشته را در دلم زنده نگه داشتهام و حتما در آینده این آرزو را محقق شده خواهم دید و با همسرم آن را جشن خواهیم گرفت. ناامیدی هیچ سنخیتی با آتوسا ندارد چون اگر ناامید بودم تا همینجا نیز نمیتوانستم ادامه بدهم. پیست مسابقات منتظر من هستند و من آنها را ناامید نخواهم کرد.همسرم همیشه میگوید به آبوآتش میزنم تا تو برگردی.من همیشه یک شعار داشتم؛ اینکه آتوسا میخواهد قهرمان آسیا شود این قهرمانی را به وطنم تقدیم کنم. همه این دستفروشیها و مسافرکشیها همسرم روزی این شعار من را محقق خواهد کرد. شک ندارم من آن روز را میبینم.
منبع: همدلی