تحلیل بهزاد قاسمی از جنگ سایبری ایران و اسرائیل: مغز، میدان نبرد جدید است
در شرایطی که تنشهای نظامی، سایبری و روانی در منازعه بین ایران و اسرائیل به اوج خود رسیده، پژوهشی تازه از بهزاد قاسمی، مدیر ارشد امنیت سایبری و کارشناس و پژوهشگر جنگ الکترونیک، نقش برجستهای را برای الگوریتمها در عملیات ذهنی و جنگ نرم نشان میدهد.

به گزارش سایت دیدهبان ایران، در شرایطی که تنشهای نظامی، سایبری و روانی در منازعه بین ایران و اسرائیل به اوج خود رسیده، پژوهشی تازه از بهزاد قاسمی، مدیر ارشد امنیت سایبری و کارشناس و پژوهشگر جنگ الکترونیک، نقش برجستهای را برای الگوریتمها در عملیات ذهنی و جنگ نرم نشان میدهد.
در این مقاله با عنوان «شرطیسازی الگوریتمی: چگونه پلتفرمها ذهن انسان را تغییر میدهند»، قاسمی تشریح میکند که الگوریتمهای شبکههای اجتماعی با تکیه بر انجام تحلیل رفتاری و پیشبینی ذوق و سلیقه، تنها کارکرد تکنولوژیک ندارند، بلکه به بخشی از زنجیره اندیشهسازی و تغییر افکار عمومی در نزاعات مدرن تبدیل شدهاند.
الگوریتمها، سلاحهای خاموش جنگ شناختی
در این مقاله، بهزاد قاسمی با بهرهگیری از نظریه «سرمایهداری نظارتی» شوشانا زوباف، تاکید میکند که دادههای رفتاری کاربران تنها برای شخصیسازی محتوای آنلاین استفاده نمیشوند؛ بلکه این دادهها به ابزاری برای پیشبینی، مهندسی و نهایتاً هدایت رفتار جمعی بدل شدهاند. او مینویسد: «مساله این نیست که ماشینها جای ما تصمیم میگیرند؛ مساله این است که ما متوجه نمیشویم چه زمانی و چگونه این اتفاق میافتد.»
مقاله نشان میدهد که در بستر درگیریهای نوین، بهویژه در مواردی چون بحرانهای چندلایه ایران و اسرائیل، پلتفرمها میتوانند با هدایت پنهان احساسات و افکار عمومی، کارکردی همانند جنگافزارهای روانی پیدا کنند. قاسمی توضیح میدهد که چگونه موجسازیهای دیجیتال با محتوای جهتدار (از جمله بزرگنمایی تلفات، نمایش ضعف فرماندهی یا تقویت حس ناامیدی) میتواند توسط الگوریتمها به شکلی هوشمند و هدفمند گسترش یابد.
کاربران ایرانی در معرض میدان دوگانه شناختی
در بخش دیگری از این مقاله، بهطور خاص وضعیت کاربران ایرانی مورد بررسی قرار گرفته است. قاسمی هشدار میدهد که کاربران ایرانی در معرض یک میدان دوگانه شناختی قرار دارند: از یکسو در معرض الگوریتمهای جهانی چون اینستاگرام، یوتیوب، توییتر و تیکتاک هستند که بر مبنای تقویت هیجان و واکنشهای عاطفی عمل میکنند؛ و از سوی دیگر، پلتفرمهای داخلی نیز بهدلیل ضعف در شفافیت، زیرساخت، و نبود معیارهای اخلاقی روشن، خود به عاملی برای تقویت ابهام و بیاعتمادی تبدیل شدهاند.
او اضافه میکند که این فضای دوگانه، در دوران تنش نظامی و اطلاعاتی، میتواند به از بین رفتن توان تحلیل مستقل، اختلال در انسجام اجتماعی و شکلگیری ادراکات نادرست از واقعیت منجر شود.
بهدامافتادگی شناختی؛ از بین رفتن تصادف و تفکر انتقادی
قاسمی در مقاله خود مفهومی کلیدی با عنوان «بهدامافتادگی شناختی» مطرح میکند. به اعتقاد او، الگوریتمها به مرور زمان محیط شناختی کاربران را به شکلی طراحی میکنند که تنها محتوای مورد علاقه قبلی آنها را نمایش دهند. این امر باعث میشود تا کاربران در یک چرخهی بسته فکری قرار گیرند، از مواجهه با دیدگاههای متنوع باز بمانند و قدرت تفکر انتقادی خود را از دست بدهند.
این روند، بهویژه در دوران جنگ شناختی و جنگ روانی، میتواند اثراتی بلندمدت بر اعتماد عمومی، انسجام ملی و تصمیمگیری اجتماعی داشته باشد.
راهکارهای پیشنهادی برای حفاظت از ذهن جامعه
در پایان مقاله، بهزاد قاسمی سه راهکار عملی برای مقابله با این تهدید نوظهور ارائه میدهد:
- آموزش و نهادینهسازی سواد الگوریتمی در سطوح مختلف آموزشی و رسانهای
- توسعه چارچوبهای طراحی اخلاقمحور برای پلتفرمهای داخلی و فشار بر پلتفرمهای بینالمللی برای شفافیت بیشتر
- ایجاد نهادهای مستقل نظارت بر الگوریتمها بهعنوان بخشی از امنیت سایبری و شناختی کشور
درباره نویسنده
بهزاد قاسمی، مدیر ارشد امنیت سایبری، کارشناس و پژوهشگر حوزه جنگ الکترونیک و مطالعات شناختی، سالها در حوزه تحلیل تهدیدات سایبری، عملیات روانی دیجیتال و پلتفرمهای اجتماعی فعال بوده و در پروژههای ملی و بینالمللی متعددی مشارکت داشته است.
نسخه کامل مقاله برای خبرنگاران، پژوهشگران و مراکز تحلیل رسانهای و سیاستگذاری در دسترس است.