کد خبر: 70460
A

تاج زاده : احساس رضایت عمومی از حدود ۶ به حدود ۳ کاهش یافته من نمی‌دانم کسانی که وضعیت را بد نمی‌دانند تعریفشان از بد چیست؟!/ امروز دوگانه تعیین‌کننده در کشور ما «جنگ و تحریم» برابر «صلح و توسعه» است/ دولت پنهان در همه چیز کارشکنی می کند

تاج زاده : اگر مسئولان به این مهم برسند که باید شرایط باز و انتخابات رقابتی برگزار شود، اصلاح‌طلبان باید روش خود در معرفی نامزدها را تغییر دهند. باید دست از روش‌ سنتی بردارند، زیرا دورانش تمام شده و خوب یا بد الان جواب نمی‌دهد. این که مثلا به هر حزب سهمیه بدهند، کارساز نیست و جواب نمی‌دهد. باید فرایند انتخاب و معرفی نامزدها دموکراتیک شود و حتی اگر نیاز شد به سمت نظرسنجی از مردم و بستن لیست از طریق انتخابات مقدماتی پیش رفت. ب

تاج زاده :  احساس رضایت عمومی از حدود ۶  به حدود  ۳ کاهش یافته من نمی‌دانم کسانی که وضعیت را بد نمی‌دانند تعریفشان از بد چیست؟!/ امروز دوگانه تعیین‌کننده در کشور ما «جنگ و تحریم» برابر «صلح و توسعه» است/ دولت پنهان در همه چیز کارشکنی می کند

به گزارش سایت خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ کشور به‌طور همزمان در عرصه سیاست داخلی و خارجی با مشکلاتی دست به گریبان است و سیاستمداران تلاش می‌کنند به نوبه خود راهی برای خروج از وضعیت فعلی ارائه کنند. گروهی معتقدند وضعیت بحرانی نیست و می‌توان بدون رفع تحریم‌ها و بازکردن فضا به اداره امور پرداخت. گروه دیگری اما تاکید دارند که باید این مسائل حل شود. سید مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در گفتگویی به بررسی این مسائل پرداخته است. او معتقد است تنها راه عبور از وضعیت فعلی اتخاذ راهبرد «مشارکت حداکثری» در داخل در برابر «فشار حداکثری» آمریکا در خارج از کشور است. این فعال سیاسی می‌گوید اگر اشتباه اصلاح‌طلبان در انتخابات سال ۱۳۸۴ نبود اکنون کشور با بسیاری از مشکلات کنونی دست و پنجه نرم نمی‌کرد. مشروح این گفت‌وگوی تفضیلی را در ادامه می‌خوانید.

کشور در شرایط خاصی قرار دارد. تحریم‌ها اقتصاد را هدف گرفته و معیشت مردم را تحت تاثیر قرار داده، در سیاست داخلی مشکلاتی جدی وجود دارد و در حوزه سیاست خارجی نیز تمام تلاش ایالات متحده، منزوی کردن ایران است. آیا می‌توان شرایط کنونی را بحران تلقی کرد؟

درباره وجود یا عدم وجود بحران دو دیدگاه در جامعه ما مطرح است؛ اول دیدگاهی که وجود برخی مشکلات را می‌پذیرد اما وضع را بحرانی نمی‌داند. این گروه معتقدند در همه جوامع با چنین مشکلاتی در حوزه‌های اقتصاد، سیاست داخلی و سیاست خارجی دست و پنجه نرم می‌کنند و بنابراین نمی‌توان وضعیت موجود را بحرانی خواند. اما دیدگاه دوم می‌گوید کشور با مشکلاتی جدی روبه‌روست و انباشت این مشکلات موجب پدید آمدن بحران شده است. نکته‌ای که بسیاری از سیاستمداران معتقد به دیدگاه اول از آن غافل‌اند، اهمیت «احساس بحران» است. مهم‌تر از خود بحران، احساس عمومی نسبت به آن است. حتی کسانی که معتقدند وضع چندان بد نیست، نمی‌توانند انکار کنند که به هر دلیلی - معقول یا نامعقول- احساس بحران در جامعه وجود دارد. به همین دلیل هم می‌گویند این احساس ناشی از تبلیغات دشمن است. یعنی پذیرفته‌اند جامعه وضع کنونی را خوب نمی‌داند. تمام نظرسنجی‌ها حکایت از آن دارد که در چند سال گذشته اعتماد به صداقت مسئولان، کارآمدی و پاکدستی آنها به شدت کاهش پیدا کرده و ناامیدی مردم از اصلاح امور و تغییر سیاست‌ها و روندها از طریق صندوق رأی افزایش یافته است. نتایج آخرین نظرسنجی نشان داد ظرف چهارسال اخیر، احساس رضایت عمومی از حدود 6 به حدود 3 کاهش یافته (احساس رضایت کامل 10 است). من نمی‌دانم کسانی که وضعیت را بد نمی‌دانند تعریفشان از بد چیست. آیا فقط وقتی مثل کره شمالی 99‌درصد جامعه فقیر و ندار شدند می‌توانیم بگوییم وضع بد است؟ برای کشور ثروتمند ما وضعیت اقتصادی نزدیک به نیمی از مردم یک فاجعه است. در حوزه سیاسی نیز یأسی در فعالان و علاقه‌مندان مشاهده می‌شود. در حوزه بین‌الملل نیز کسی نمی‌داند ما تا چندماه دیگر درگیر چه وضعیتی خواهیم بود. از آن سو در موضوع تحریم‌ها نیز چشم انداز روشنی وجود ندارد، به خصوص اگر ترامپ در انتخابات 2020 برنده شود. پیروزی ترامپ معنایش این خواهد بود که دست کم برای 6سال آینده تحریم‌ها به همین منوال یا حتی بدتر ادامه خواهد داشت. در حوزه فرهنگ نیز مشاهده می شود که با بی‌اعتنایی به ارزش‌های رسمی روبه‌رو هستیم.

برای خروج از وضعیت فعلی راهکاری وجود دارد؟ شما چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟

برای خروج از این بحران راهکارهای مشخصی وجود دارد. باید به تجربه‌های بین‌المللی نگاه کنیم. بسیاری از کشورها شرایطی مشابه یا حتی بدتر از ما داشتند اما توانستند وضعیت را مدیریت کنند. کشور ما همه عناصر تبدیل شدن به جامعه‌ای آباد و آزاد و پیشرفته را دارد؛ سرزمین وسیع و چهار فصل، فرهنگ غنی، تاریخ کهن، منابع سرشار زیرزمینی و نیروی انسانی جوان و تحصیلکرده که لازمه کشوری پیشرفته است. با این سرمایه اگر وضع بد است حتما یک گیر اساسی وجود دارد. عده‌ای می‌گویند مشکل از مردم است و انتخاب بدی که کردند. کسانی هم مثل من معتقدند، ایرانیان مثل تمام مردم دنیا باید نقاط ضعفی نیز همراه با صفات مثبت فراوان داشته باشند اما گره اصلی این نیست. اگر از بالا درست ریل‌گذاری شده و راه برای مشارکت حداکثری باز می‌شد به اینجا نمی‌رسیدیم. حال که به اینجا رسیده‌ایم چه باید کرد؟ مقصر را کنار بگذاریم و سراغ راه‌حل برویم. اول ببینیم چرا ترامپ ایران را تحریم کرد؟ ترامپ تصور می‌کرد بعد از اعتراضات دی‌ماه 96 کشور به شدت تضعیف شده و با یک تحریم جدی به زعم او ساقط می‌شود. اکنون راه اثبات اینکه جمهوری اسلامی ضعیف نیست و پایگاه مردمی دارد چیست، جز خلق یک حماسه انتخاباتی با مشارکت حداکثری مردم؟ آیا نباید به دنیا نشان دهیم که تصور ترامپ از جمهوری اسلامی اشتباه است؟ این مهم چگونه حاصل می‌شود؟ با برگزاری یک انتخابات آزاد؛ یک انتخابات تحریم‌شکن مانند دوم خرداد. مهم نیست چه کسی در انتخابات پیروز شود. خلق چنین حماسه‌ای ثابت خواهد کرد که این نظام، مشروع و متکی به آرای مردم است. برابر فشار حداکثری ترامپ، هیچ‌راهی جز جلب مشارکت حداکثری مردم نداریم. به این مشارکت احتیاج داریم، برای آن که ثابت شود ایران قوی است و فشار خارجی اثر چندانی بر او ندارد. این حماسه به ترامپ می‌فهماند که با یک سیستم مردمی مواجه است. پس در داخل به اجماع ملی در آوردگاه انتخابات نیاز داریم. در خارج اما هدف ما باید جلوگیری از ایجاد اجماع بین‌المللی باشد. ایران امروز از نظر سیاسی در جهان جایگاه مناسبی دارد و اکثر کشورهای دنیا موضع صلح‌طلبانه و صبورانه آن را در مقابل آمریکا تایید می‌کنند. نباید اجازه دهیم ترامپ از انزوا خارج شود. نباید خطای دولت احمدی‌نژاد را دوباره تکرار کنیم و نباید از یاد ببریم که تحریم آقای ظریف‌ نشان داد تاثیرگذاری وی در حوزه دیپلماسی چقدر زیاد است و سایه حضورش حتی در شبکه‌های اجتماعی نیز برای دولت فعلی آمریکا سنگین است. در مجموع می‌توان گفت راهکار ما برای عبور از بحران در داخل ایجاد اجماع ملی و در خارج از کشور جلوگیری از ایجاد اجماع بین‌المللی علیه ایران است.

عملی ساختن این راهکارها در عرصه اجرا نیاز به چه پیش نیازهایی دارد؟

در کوتاه‌مدت مهم‌ترین گام را هم در داخل و هم در خارج از کشور باید حکومت بردارد. درست است که انجام تحولات بزرگ در نهایت به دست ملت انجام می‌شود و خواست و اراده مردم حرف اول را می‌زند. اما در کوتاه‌مدت به سبب شرایط ویژه‌ای که دچار آن هستیم، مهم‌ترین نقش را حاکمیت ایفا می‌کند. از طرف دیگر وقتی می‌گوییم کشور به ایجاد اجماع ملی نیاز دارد و به‌همین دلیل خواهان «مشارکت حداکثری مردم» برابر «فشار حداکثری آمریکا» هستیم، توجه داریم که مشارکت حداکثری هنگامی ایجاد می‌شود که انتخابات رقابتی و عادلانه برگزار شود و همه اقشار و صنوف و جناح‌های سیاسی امکان شرکت در آن را داشته باشند؛ کارگران، معلمان، دانشجویان، کارمندان، کشاورزان، بازنشستگان، اقوام ، احزاب سیاسی و... بنابراین عقل حکم می‌کند که «مشارکت حداکثری» نیازمند انتخابات رقابتی است. اگر حاکمیت راضی به شود، یعنی اجماع ملی و مشارکت حداکثری ممکن خواهد بود.

در انتخابات رقابتی هم با توجه به شرایط موجود امکان دارد مردم برای رأی دادن به هیچ ‌جناح و گروهی حاضر به حضور پای صندوق‌های رأی نباشند.

ملت در هر حال صاحب خانه است و هر تصمیمی بگیرد مطاع است، اما به‌نظر شما احتمال جلب مشارکت حداکثری مردم و ایجاد اجماع ملی با انتخابات رقابتی بیشتر است یا با انتخاباتی که سخت‌گیری وجود داشته باشد؟ از سوی دیگر اگر انتخابات عادلانه برگزار شود و مردم به جناح حاکم رأی ندهند بسیار ارزشمندتر است که در یک انتخابات غیررقابتی با رأی حداقل رای‌دهندگان جناحی از اقلیت برنده شود. در هر حال مسئولان موظف به ایجاد شرایط برای جلب مشارکت حداکثری ایرانیان هستند.

احزاب سیاسی در ایران معمولا تا پیش از رسیدن به قدرت برنامه دارند اما برای اداره کشور در زمان پیروزی برنامه‌ای ارائه نمی‌کنند. در مورد اصلاح‌طلبان نیز این موضوع صادق است و این جریان سیاسی و دولت برآمده از حمایت این جریان، جز در موضوع برنامه هسته‌ای برنامه‌ای مدون برای حل مشکلات نداشت. این معضل و آسیب در اکثریت قریب به اتفاق احزاب ایرانی از کجا ناشی می‌شود؟

در اینکه احزاب ما در این زمینه -پوزیسیون و اپوزیسیون، موافق و مخالف- ضعف جدی دارند، تردیدی نیست و باید در این خصوص کارهای زیادی انجام دهند. هر حزبی باید تئوری عدالت، تئوری امنیت و تئوری اقتصادی داشته باشند و هر حزب و جناحی که در این موارد نظریه مدون و روشن نداشته باشد انتقاد به آن وارد است اما چرا همه احزاب ما بلااستثنا از آن رنج می‌برند؟ اگر مشکلی را فقط بخشی از احزاب داشته باشند می‌گوییم ضعف از آنهاست اما زمانی که با یک مساله فراگیر مواجه شویم باید به عوامل ساختاری یا تاریخی و فرهنگی مراجعه کنیم و ببینیم مشکل از کجاست. معتقدم عامل اصلی وجود این ضعف مهم در احزاب ایرانی آن است که ما هنوز برای آزادی می‌جنگیم نه برای برنامه‌های اقتصادی و تا وقتی که این مبارزه ادامه داشته باشد، رقابت‌ اصلی حول محور برنامه اقتصادی شکل نخواهد گرفت. امروز دوگانه تعیین‌کننده در کشور ما «جنگ و تحریم» برابر «صلح و توسعه» است. وقتی جامعه درگیر جنگ و تحریم است نمی‌تواند برنامه‌ریزی درازمدت اقتصادی انجام دهد. بنابراین ابتدا باید تلاش کرد با تثبیت حقوق و آزادی‌های مدنی و سیاسی، احزاب کشورمان به سمت وضعیتی سوق یابند که اولا دارای برنامه باشند و ثانیا رقابت‌ها حول محور برنامه اقتصادی و سیاست خارجی شکل گیرد. باقی مسائل را هم به جامعه بسپارند. مانند آنچه در اروپا و آمریکا اتفاق می‌افتد. در کشورهای دموکراتیک دعوا ندارند که اگر این حزب پیروز شود اینترنت را محدود می‌کند و حزب رقیب وعده بدهد که اینترنت را محدود نخواهد کرد. یا اگر حزب «الف» بیاید مخالفانش را دستگیر می‌کند، حزب «ب» بازداشت نمی‌کند. یا یکی کتاب و سینما و هنر را محدود می‌کند و دیگری آزاد می‌گذارد. در آمریکا چه دموکرات‌ها پیروز شوند و چه جمهوری‌خواهان، بخش‌های هنری و فرهنگی کار خود را مستقل از آنها انجام می‌دهد. ما نیاز به تثبیت آزادی‌ها داریم تا فکر و ذکر احزاب تهیه برنامه برای اداره کشور باشد. باید از دوگانه انسداد- آزادی عبور کنیم تا احزاب مجبور به تدوین و ارائه برنامه شوند. در نتیجه قدم اول باید تثبیت حقوق و آزادی‌های مدنی و سیاسی باشد.

این دوگانه از ابتدای انقلاب وجود داشت؟

بعد از پیروزی انقلاب و پیش از آنکه گرفتار تروریسم داخلی و تهاجم خارجی شویم، فضا کاملا باز بود و از احزاب از مارکسیست تا مسلمان همه فعال بودند. انقلاب با استبداد تضاد جدی داشت، چراکه مردم اساسا برای مبارزه با استبداد و وابستگی قیام کرده بودند. در آن زمان مارکسیست‌ها نوعا از الگوی توسعه شرقی - از لنین و استالین تا مائو- دفاع می‌کردند. باقی احزاب برنامه مدونی برای اداره کشور نداشتند. انقلاب توسط حزب مشخصی آغاز یا پیروز نشده بود، انقلابی مردمی بود. بعد از انقلاب تا چشم باز کردیم با جنگ و تروریسم روبه‌رو شدیم، اما سریع به خودمان آمدیم و سراغ برنامه‌های پنج‌ساله رفتیم. اینکه چرا در عمل برخی از این برنامه‌ها موفق نبود و جواب نداد بحث مجزایی است اما همه فهمیدند که کشور برای اداره نیاز به برنامه دارد. در همین جهت به سازمان برنامه توجه شد، جز در دوره آقای احمدی‌نژاد که اعتقادی به این روند نداشت. این برنامه محوری اما در احزاب ما ظهور و بروز نیافت؛ چرا که خیلی زود درگیر جنگ بر سر بقا شدند. یا مثل برخی گروه‌ها دنبال مبارزه قهرآمیز برای تسخیر کل قدرت رفتند یا مثل احزاب خط امام برای آنکه جمهوری اسلامی حفظ شود، جنگیدند تا بعد به سراغ برنامه بروند. احزاب چپ نیز که برنامه مشخص داشتند، با فروپاشی شوروی سرخورده شدند و برنامه‌شان یعنی ایجاد یک دولت بزرگ که مالکیت خصوصی را به‌طور کلی نفی کند، شکست خورد. اکنون وقت آن رسیده که تلاش کنیم دعوای حسن و حسین در انتخابات را به چالش میان برنامه‌ها تبدیل کنیم.

در خصوص مواجهه اصلاح‌طلبان با نهاد قدرت یکسری چرایی وجود دارد. اخیرا رئیس دولت اصلاحات تعبیر فداکاری را برای حضور در انتخابات به کار برده‌اند. در مقابل نگفته‌اند این فداکاری چه دستاوردی برای مردم خواهد داشت. این اصلاح‌طلبی بدون مطالبه‌گری نیست؟

در مورد رئیس دولت اصلاحات باید میان دو مساله تفکیک قائل شد؛ اول بحث رأی دادن شخص ایشان و دوم ارائه فهرست انتخاباتی است. ظاهرا ایشان قبول دارند ممکن است شرایطی پیش آید که امکان ارائه فهرست انتخاباتی کامل یا حتی ناقص وجود نداشته باشد. یعنی نامزدهای مطلوب جریان اصلاحات تایید صلاحیت نشوند و در نتیجه لیستی ارائه نشود. در چنین شرایطی گروهی ممکن است در انتخابات شرکت کنند و رأی خود را به صندوق بیندازند. عده‌ای هم مانند من معتقد باشند که بدون فهرست نباید رأی داد. بنابراین اشتراک نظر ما آن است که اگر انتخابات رقابتی برگزار شود و بتوانیم با نامزدهای قوی در صحنه حضور یابیم، به احتمال زیاد نظر جمعی در جریان اصلاحات ارائه لیست در آن حوزه انتخاباتی خواهد بود. به بیان روشن ارائه لیست بسته به شرایط و تصمیمی جمعی است اما حضور در انتخابات و رأی دادن تصمیمی شخصی است. البته به علت آنکه انتخابات مجلس با انتخابات ریاست جمهوری تفاوت دارد، به هیچ‌وجه تصمیم عدم ارائه لیست سراسری نخواهد بود. در انتخابات ریاست جمهوری تفاوتی ندارد که در تهران باشیم یا شهرستان‌ها اما در مجلس ممکن است در برخی شهرستان‌ها افراد شایسته تایید شوند و در تهران تایید نشوند. در این شرایط در شهرستان باید لیست ارائه شود.

این موضوع با آن حماسه ملی مشارکت که گفتید نیاز کشور است، تناقض ندارد؟

خیر. زیرا برای ایجاد چنین حماسه‌ای گام اول را باید مسئولان با باز کردن فضا بردارند.

یعنی این فداکاری را که رئیس دولت اصلاحات گفتند، موثر نمی‌دانید؟

اگر به قول شما ما هم فداکاری کنیم، بسیاری از مردم نمی‌پذیرند که بدون حضور نامزدهای شایسته و موردنظر خود رای بدهند. فرض کنید ما بگوییم‌ای مردم فداکاری کنید و با وجود عدم تایید صلاحیت نامزدهای شجاع و کاردان در انتخابات شرکت کنید. به احتمال زیاد قشرهای وسیعی از مردم رای نمی‌دهند. در نتیجه مشارکت حداکثری شکل نخواهد گرفت، و اعتبار اصلاح‌طلبان نیز آسیب می‌بیند. اگر تصور بر این بود که با دعوت ما جامعه به صحنه می‌آمد، این فداکاری را می‌کردیم و می‌گفتم بر اساس منافع ملی و برای ایستادگی در برابر دشمن خارجی به صحنه بیایید، اما تردید ندارم که بسیاری از شهروندانی که در دوره‌های گذشته رأی داده‌اند، حالا دقیق‌تر به این موضوع نگاه می‌کنند و مطالباتی دارند که از آن صرف نظر نمی‌کنند.

امروز اگر برای انتخابات آینده لیست امید سال 94 را جلوی شما بگذارند به آن رأی خواهید داد؟

نه رأی نمی‌دهم، اما اگر به سال 94 بازگردیم رأی می‌دهم. اینکه می‌گویم رأی نمی‌دهم به این دلیل نیست که منتخبان انسان‌های بدی هستند، بلکه معتقدم از پس مشکلات بزرگ فعلی کشور برنمی‌آیند. پس مشکل یا عداوت شخصی با آن عزیزان ندارم، بلکه فکر می‌کنم آنان نمی‌توانند از پس فشارهای جانبی و دولت پنهان برآیند یا طرح جدیدی ارائه دهند. برای مثال نمی‌توانند نقش مهمی در سیاست خارجی و حل مسائل با آمریکا ایفا کنند و راه لغو تحریم‌ها را هموار کنند یا چند نماینده طرفدار برجام در کنگره آمریکا را به ایران دعوت کنند و گامی در جهت حل مشکلات بردارند.

اصلی‌ترین دلیل ضعف مجلس دهم چیست که فکر می‌کنید عملا هیچ ‌ابتکاری نمی‌توانند داشته باشند؟

در سال 94 بحث بقای اصلاح‌طلبان و نیز تداوم شرایط حساس پس از امضای برجام بود. بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم و مردم نیز دعوت ما را پذیرفتند، اما امروز مشکلات کشور چنان حاد شده که رأی آوردن این افراد دیگر دردی از کشور دوا نمی‌کند. در مجلس ششم این گونه نبود و هرروز ایده‌ای جدید ارائه می‌شد. ما نیاز داریم کسانی را انتخاب کنیم که بتوانیم به آنها برای حل مشکلات امید ببندیم. اگر مردم احساس کنند افرادی کاندیدا شده‌اند که می‌توانند از حقوقشان دفاع کنند، به احتمال زیاد رأی خواهند داد. پس باید نامزدهای اصلی همه جناح‌ها اجازه حضور در انتخابات را داشته باشند تا همه اقشار احساس کنند نامزدهای واقعی‌شان در لیست انتخاباتی وجود دارد و آنها می‌توانند نماینده و زبان سخنگوی خود را در مجلس داشته باشند. من تضمین نمی‌کنم که اگر انتخابات رقابتی برگزار شود همه مردم به صحنه بیایند اما تردید ندارم که تنها و تنها در شرایط رقابت آزاد خواهند آمد. نمی‌شود دوباره به مردم گفت برای آنکه امثال رسایی به مجلس نروند بیایید و رأی بدهید، این روش دیگر جواب نمی‌دهد.

برخی از اصلاح‌طلبان از مذاکره با شورای نگهبان سخن می‌گویند. این روش را برای ایجاد گشایش در تایید صلاحیت‌ها چقدر موثر می‌دانید؟

طبق تجربه گشایش سیاسی و تایید صلاحیت‌ها، در انتخابات مجلس ششم اتفاق افتاد. باز هم می‌توان این تجربه را تکرار کرد اما نه با مذاکره تنها. آن زمان هم صرفا با مذاکره اتفاقی نیفتاد. فشار افکار عمومی و نهادهای مدنی باعث شد بررسی صلاحیت‌ها تاحدود زیادی در چهارچوب تعریف شده قانون قرار گیرد. اگر مردم باز هم ایستادگی کنند باز هم می‌توان آن تجربه را تکرار کرد. اگر این ایستادگی اتفاق نیفتد، وضعیت سخت‌تر خواهد شد.

برخی اصولگرایان می‌گویند نارضایتی‌های مردم برای ما فرصت است تا در انتخابات پیروز شویم. این نگاه در اصلاح‌طلبان نیز در شرایط تسلط رقیب بر جایگاه‌ها وجود دارد؟

دو نکته در صحبت‌های اخیر آقای حدادعادل وجود داشت که خطرناک بود. اول اینکه جناح خود را اسلام‌گرا خواند، این یعنی می‌خواهند جناح رقیب را وارونه جلوه دهند. رقابت ما اما این دعوا نیست. چالش «کاسبی جنگ و تحریم» در برابر «صلح و توسعه دموکراتیک» است. نکته دوم به نگاه اصولگرایان به اختلافات داخلی بازمی‌گردد. گروه‌هایی از آنها نارضایتی ناشی از فشار خارجی را فرصت می‌دانند و فکر می‌کنند در شرایط جنگ اقتصادی و فشار خارجی می‌توانند بر ناکارآمدی و فساد سرپوش بگذارند، مردم را علیه آمریکا متحد کنند و با غربگرا‌ و لیبرال خواندن اصلاح‌طلبان، آنها را شکست دهند. تندروهای جریان اصولگرا، اصلاح‌طلبان را تهدید داخلی می‌دانند و ترجیح می‌دهند با تهدید خارجی مواجه شوند زیرا در حالت اول می‌بازند. فکر نمی‌کنند که با حاد کردن شرایط کشور دچار جنگ و تروریسم اقتصادی می‌شوند. این انحراف بزرگی است. این دیدگاه‌ را آقای جلالی اصولگرا و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس افشا کرد که طیف‌ تندروی اصولگرا تهدید خارجی را کم‌ضررتر از تهدید داخلی یعنی اصلاح‌طلبان ارزیابی می‌کند و به‌همین دلیل با برجام می‌جنگند؛ باید حواسمان جمع باشد.

اصلاح‌طلبان چه تجدیدنظری باید در رفتار و سیاست‌های خود داشته باشند؟

اگر مسئولان به این مهم برسند که باید شرایط باز و انتخابات رقابتی برگزار شود، اصلاح‌طلبان باید روش خود در معرفی نامزدها را تغییر دهند. باید دست از روش‌ سنتی بردارند، زیرا دورانش تمام شده و خوب یا بد الان جواب نمی‌دهد. این که مثلا به هر حزب سهمیه بدهند، کارساز نیست و جواب نمی‌دهد. باید فرایند انتخاب و معرفی نامزدها دموکراتیک شود و حتی اگر نیاز شد به سمت نظرسنجی از مردم و بستن لیست از طریق انتخابات مقدماتی پیش رفت. به بیان روشن برای خلق مشارکت حماسی، یک بخش کار به حاکمیت بازمی‌گردد که باید انتخاباتی عادلانه و رقابتی برگزار کند. صداوسیما نباید وارد جانبداری از این و آن شود، بخش‌هایی که وظیفه قانونی در انتخابات ندارند نباید در فعالیت‌های انتخاباتی دخالت کنند و مسئولان در بررسی نظارت‌ها بی‌طرفانه عمل کنند. بخش دوم به خود ما اصلاح‌طلبان مربوط است که باید فداکاری کنیم و مردم را به پای صندوق‌ها بخوانیم و تحقق مطالبات مردم را به جای خیابان از طریق صندوق رأی دنبال کنیم. پس لازم است مناسبات میان اصلاح‌طلبان دموکراتیک شود و از شیخوخیت عبور کنند و مبنای عمل خود را در تعیین نامزدها خواست مردم قرار دهند. بزرگترین ملاک بعد از تایید سلامت مالی و اخلاقی و کارآمدی یک نامزد باید خواست مردم باشد، حتی اگر شورای عالی آن شخص را نپسندد. اگر این اتفاق بیفتد، اصولگرایان هم از ما یاد می‌گیرند و تلاش می‌کنند مناسبات خود را دموکراتیک کنند. کار دیگر اصلاح‌طلبان باید ارائه برنامه باشد. باید به مردم بگوییم که تحلیل ما از شرایط چیست، مشکلات اصلی کشور را کدام می‌دانیم. جهت‌گیری کلان ما به کدام سو است و اگر رأی بیاوریم در عمل کدام مطالبات را می‌توانیم محقق کنیم. به‌نظر من یکی از اصلی‌ترین مشکلات کشور فاصله افتادن میان اختیارات و مسئولیت‌هاست. کسانی که اختیار دارند، مسئولیت نمی‌پذیرند و کسانی که مسئولیت بر دوششان است، اختیار کافی ندارند. اگر انتخابات اینگونه برگزار شود، انتخابات معنا پیدا می‌کند، می‌توانیم یک مجلس تراز قانون اساسی تشکیل دهیم که نماینده در آن بتواند از همه حساب‌کشی کند و به تحقیق و تفحص موثر در تمام امور بپردازد.

اصلاح‌طلبان یک بار در مجلس ششم فرصت داشتند تا نیروهای موثر خود را به مجلس بفرستند اما عملا خروجی این مجلس در روند اداره کشور و تصویب لوایح اساسی فراتر از باقی مجالس نبود. چه تضمینی وجود دارد تا دوباره این اتفاق نیفتد؟

این سوال رایجی است که از بی‌توجهی به روند اصلاحات در ایران نشأت می‌گیرد. فرض کنید نامزد انتخابات سال 88 در سال 84 نامزد می‌شد که بدون تردید رأی می‌آورد و 8 سال رئیس‌جمهور می‌ماند و تا سال 92 کشور با روش اصلاحات اداره می‌شد. آیا وضع کشور این بود؟ تحریم جهانی می‌شدیم؟ دلار چند برابر می‌شد؟ سرنوشت مسائلی مانند آزادی‌های سیاسی و اجتماعی همین بود؟ مگر درخشان‌ترین دوره اقتصادی پس از جنگ، دولت دوم اصلاحات نبود؟ اگر بلافاصه بعد از دولت دوم اصلاحات آن پیشرفت ها تداوم می‌یافت، شرایط امروز چگونه بود؟ ما در سال 84 به‌دلیل اشتباهات خودمان انتخابات را واگذار کردیم نه اینکه چون مجلس ششم یا دولت اصلاحات ناموفق بودند، یا اکثریت مردم از آنها مایوس شده بودند. از سوی دیگر دولت و مجلس اصلاحات اگر روی کار بیایند باز هم مطمئنیم که دولت پنهان با نهایت توان در مقابلش می‌ایستد باوجود این باز هم کار کشور بهتر پیش خواهد رفت. البته اگر مانع دولت پنهان نبود سرعت حرکت و توسعه خیلی بیشتر می‌شد. از زمان امیرکبیر هر اصلاح‌طلبی در ایران روی کار آمد با کارشکنی قانون‌شکنان و رانت‌خواران روبه‌رو می‌شود اما آیا ما می‌گوییم چون امیرکبیر با کارشکنی مواجه شد، از ابتد باید کنار می‌کشید؟ ما می‌گوییم اصلاح‌طلبان بیایند و خطای پیشینیان را تکرار نکنند. باید تلاش کنیم امیرکبیرها به جای سه سال، سی سال حکومت کنند.

 

منبع: ارمان

 

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر