عباس عبدی: ریشه اصلی وضعیت نابسامانیهای کنونی کشور همان ماجرای بیست سال پیش است
برای آنکه بدانیم وضع مطبوعات چگونه بود، کافی است به یک رویداد اشاره کنیم؛رویدادی که آن نیز اتفاقا در همان مقطع بستن مطبوعات رخ داد. تولد روزنامه جامجم. کسانی که امروز به ماجرا نگاه میکنند شاید برایشان خندهدار باشد که چگونه یک رسانه بزرگ و انحصاری و با دهها هزار کارمند، بیست سال پیش تصمیم گرفت روزنامه تاسیس کند؟

به گزارش دیده بان ایران؛ عباس عبدی نوشت: اردیبهشت به صورت سنتی فرهنگیترین ماه سال بوده است، ولی اردیبهشت یادآور یک رویداد ضد فرهنگی و زیانبار نیز هست؛ بستن فلهای مطبوعات. اگر بخواهم فقط یک اتفاق را ریشه اصلی وضعیت نابسامانیهای کنونی کشور بدانم یا اتفاقی که بیشترین تاثیر را در این وضعیت داشته است، معرفی کنم، بدون تردید به توقیف مطبوعات اشاره خواهم کرد. آنچه در ادامه موجب گسترش افسارگسیخته فساد و ناکارآمدی شد، غیبت چنان مطبوعاتی بود.
برای آنکه بدانیم وضع مطبوعات چگونه بود، کافی است به یک رویداد اشاره کنیم؛رویدادی که آن نیز اتفاقا در همان مقطع بستن مطبوعات رخ داد. تولد روزنامه جامجم. کسانی که امروز به ماجرا نگاه میکنند شاید برایشان خندهدار باشد که چگونه یک رسانه بزرگ و انحصاری و با دهها هزار کارمند، بیست سال پیش تصمیم گرفت روزنامه تاسیس کند؟
چنین اقدامی مثل این است که کسی بنز داشته باشد ولی قادر به استفاده از آن نباشد و برود یک ژیان بخرد بلکه اموراتش در حملونقل بگذرد!! روزنامهای که اکنون و در کنار مجموعه مطبوعات کشور در حال احتضار است. صدا و سیما فقط به این علت وارد عرصه مطبوعات شد که در آن مقطع حرف اول و آخر را مطبوعات میزدند. اشتباه مدیریت صداوسیما این بود که گمان میکرد مطبوعات به دلیل چاپی و کاغذی بودن اثر دارند!! در حالی که اصلا چنین نبود.
آنان اگر داستانهای آموزنده مثنوی مولوی را مرور کرده بودند متوجه میشدند که نباید اسیر ظاهر شد. آن مطبوعات چون آزادی نسبی داشتند، اثرگذار بودند و اگر رسانه تصویری و صوتی نیز این ویژگی را میداشت، بسیار اثرگذارتر از رسانههای کاغذی بود. با بستن مطبوعات دومخردادی برای امثال این رسانهها که از بودجه دولتی هم استفاده گسترده میکردند آبی گرم نمیشد. آنان به جای آنکه رسانه خود را با آزادی بیشتر اداره کنند، به اشتباه آمدند پول ملت را صرف تاسیس روزنامه کردند که امروز کم و یا حتی بیاثرترین رسانه محسوب میشود. خوب به یاد دارم که آن زمان تازه وبلاگها شکل گرفته بود.
کمکم ماهواره هم داشت عمومیت پیدا میکرد. اینترنت خیلی خیلی ضعیف بود، ولی آن قدر بود که بتوان به عنوان زیرساخت یک رسانه هر چند ضعیف عمل کند. در آن زمان بارها و بارها تذکر داده میشد که مخالفت کردن با آزادی مطبوعات به نفع کشور نیست، هر چند اینگونه مطبوعات میتوانند عوارضی هم داشته باشد ولی بستن آنها نه تنها مفید و به نفع کشور نیست، بلکه عملا با توسعه وسایل ارتباطی ممکن هم نیست.
ولی درک آن بنده خدایی که حکم بستن را امضا و اجرا کرد کجا و این واقعیات روشن و آیندهنگری کجا؟ و البته وضعیت خود او نیز درسآموز است. اکنون 20 سال از آن ماجرا گذشته است. چه وضعی داریم؟ نه صداوسیما جایگاه گذشته را دارد و نه آن مطبوعات نای نفس کشیدن. این روزنامه هم معلوم نیست در کجای نقشه رسانهای کشور است. کشوری که یک کانال تلگرامی مثل آمدنیوز تبدیل به کابوس رسانهای برای آن شده بود و امروز هم بازیگردان فضای رسانهای کشور نه در داخل که در خارج کشور است، و حتی آن بخشی هم که در داخل هستند نیز خارج از نظارت و مسوولیتپذیری رسمی است. اینها همه به یک طرف؛ آنچه بدتر از همهچیز از آن اقدام باقی مانده، فساد و ناکارآمدی گستردهای است که هرروز شاهد نتایج و دادگاههای بخش کوچکی از این کوه یخ هستیم.
دیدم که یکی از دوستان روزنامهنگار به صورت سوالی مطرح کرده است که اگر اقدامکنندگان آن زمان میدانستند که به این روز میافتیم آیا باز هم مطبوعات را میبستند؟ به نظر من بله میبستند! هر چند آنها هیچگاه عادت به آیندهنگری ندارند. ولی اگر هم میداشتند، آن کار را میکردند، زیرا مساله آنها هیچگاه آینده نبوده است. مساله آنان حال است. مگر امروز که فهمیدهاند فقدان رسانه کارآمد چه عوارض وحشتناکی داشته است از این سیاست دست کشیدهاند؟ امروز که سرنوشت آن توقیفکننده جلوی روی همه است./ روزنامه اعتماد