کد خبر: 255844
A
روزنامه گردی ۲۰ آذر ۱۳۵۱؛

ماجرای حیرت انگیز یک عروسی:بجای دختر جوان پیر زن ۸۵ ساله به حجله رفت!

این خبر جالب و خنده دار که در صفحه اول روزنامه اطلاعات روز دوشنبه ۲۰ آذر سال ۱۳۵۱ دیده می‌شود و شرح آن در صفحه حوادث چاپ شده به شرح زیر می باشد؛ شخصی به نام حسن انتظاری ۶۵ ساله به دادگاه شهرستان نور در مازندران شکایت کرد هنگامیکه در تهران به سر می برد شخصی به نام عیسی جابری که به او مبلغ ۷۰۰ تومان بدهکار است پیشنهاد کرده در ازای بدهی خود به حسن انتظاری، دختر بسیار قشنگی برای او بگیرد

ماجرای حیرت انگیز یک عروسی:بجای دختر جوان پیر زن ۸۵ ساله به حجله رفت!

به گزارش سایت دیده بان ایران؛  این خبر جالب و خنده دار که در صفحه اول روزنامه اطلاعات روز دوشنبه ۲۰ آذر سال ۱۳۵۱ دیده می‌شود و شرح آن در صفحه حوادث چاپ شده به شرح زیر می باشد؛

شخصی به نام حسن انتظاری ۶۵ ساله به دادگاه شهرستان نور در مازندران شکایت کرد هنگامیکه در تهران به سر می برد شخصی به نام عیسی جابری که به او مبلغ ۷۰۰ تومان بدهکار است پیشنهاد کرده در ازای بدهی خود به حسن انتظاری، دختر بسیار قشنگی برای او بگیرد! 

این‌ مرد در شکایت خود اضافه می کند من نیز موافقت کردم و به اتفاق عیسی و آن دختر که روبند داشت به محضر رفتیم و از اینکه زن بسیار قشنگی نصیبم شده است بسیار خوشحال بودم. 

هفت هزار تومان پول نقد و یک قطعه زمین مهریه عروس خانم کردم. مقدمات عروسی به سرعت مهیا گردید و ما در پای سفره عقد نشستیم‌. عروس در جواب سوال من که چرا روبند خود را بر نمی دارد اظهار داشت؛

چه عجله ای داری! من و تو برای همیشه از آن یکدیگر شده ایم بگذار صیغه عقد جاری بشود تا به یکدیگر محرم باشیم و آن وقت روبند را از صورتم باز می کنم. من‌ هم برای اینکه او را ناراحت نکرده باشم حرفی نزدم. 

photo_2025-12-11_20-56-29

بعد از جاری شدن صیغه عقد از محضر بیرون آمدیم و راهی منزل شدیم هنگامی که به حجله رفتیم من‌با هزار میل و آرزو روبند عروس را کنار زدم که ناگهان به جای آن دختر زیبا و قشنگ که دوستم تعریفش را کرده بود یک پیرزن ۸۵ ساله با صورت پر از چین و چروک دیدم! 

photo_2025-12-11_20-56-25

این‌ مرد در راهروی دادسرای تهران به خبرنگار ما گفت که حالا میخواهم او را طلاق بدهم چون این دو نفر از من کلاهبرداری کرده اند. 

بازپرس شعبه ۱۶ دادسرای تهران برای روشن شدن این قضیه رقیه چاوشی پیرزن ۸۵ ساله را به بازپرسی احضار نمود و در بازپرسی رقیه پیرامون این ماجرا اظهار داشت؛

یک روز هنگامی که از سر کار به منزل می رفتم عیسی شوهر نوه من، مرا در خیابان دید و به من گفت چون تو پیر و ناتوان شده ای و نمی توانی کار کنی برایت یک‌ شوهر خوب پیدا کرده ام که می تواند زندگی تو را تامین‌ کند‌. عیسی مقدار زیادی از من‌ پول گرفت و مرا به عقد حسن انتظاری در آورد و پس از مراسم عروسی داماد قشقرق به راه انداخت و کار را به اینجا کشاند! 

راستی ننه جان من چه عیبی دارم که داماد دبه درآورد؟!!

تهیه و تنظیم: مصطفی رحیمی مشکله

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر