اگر قرار بود تیری اصلاحات را از پا در بیاورد، بعد از انتخابات 88 اصلاحات کشته میشد/ برخی سال ۷۸ هم فکر میکردند که مغز اصلاحطلبی را با گلوله از بین بردهاند
روز بعد از قتل میترا استاد به دست محمدعلی نجفی و بعد از اعتراف نجفی به قتل، روزنامه وطنامروز تیتر اصلی صفحه اول این روزنامه را «شلیک به قلب اصلاحات» انتخاب کرد. تیتری که یادآور «شلیک به مغز اصلاحات»، ۲۰ سال پیش و در جریان ترور سعید حجاریان در روزنامه اصلاحطلب «امروز» منتشر شد.

به گزارش دیده بان ایران؛ محمد نعیمیپور عضو حزب اتحاد ملت ایران در گفت وگو با «اعتماد» می گوید: فارغ از رانتهای برخی رسانهها و افراد و گروهها در بیان مسائل در پاسخ به این سوال که آیا به واقع قتلی که محمدعلی نجفی انجام داده، شلیک به قلب اصلاحات است باید پاسخ دهم که اگر قرار بود به اصلاحطلبی شلیکی شود و این جریان سیاسی تیری بخورد که منجر به کشته شدن شود باید در سال 88 و پس از انتخابات آن سال رخ میداد.
روز بعد از قتل میترا استاد به دست محمدعلی نجفی و بعد از اعتراف نجفی به قتل، روزنامه وطنامروز تیتر اصلی صفحه اول این روزنامه را «شلیک به قلب اصلاحات» انتخاب کرد. تیتری که یادآور «شلیک به مغز اصلاحات»، ۲۰ سال پیش و در جریان ترور سعید حجاریان در روزنامه اصلاحطلب «امروز» منتشر شد. آیا شما به عنوان یک اصلاحطلب این اتفاق را «شلیک به اصلاحات» تحلیل و تفسیر میکنید؟
حتماً چنین مفهومی صحیح نیست و ناشی از ناپختگی و بیتجربگی گویندگان این گزاره است. البته این افراد و رسانههایشان و آزادی عمل گستردهای دارند به همین دلیل است که هر چه میخواهند، میگویند و به کسی یا نهاد و سازمانی هم پاسخگو نیستند. اما فارغ از رانتهای برخی رسانهها و افراد و گروهها در بیان مسائل در پاسخ به این سوال که آیا به واقع قتلی که محمدعلی نجفی انجام داده، شلیک به قلب اصلاحات است باید پاسخ دهم که اگر قرار بود به اصلاحطلبی شلیکی شود و این جریان سیاسی تیری بخورد که منجر به کشته شدن شود باید در سال ۸۸ و پس از انتخابات آن سال رخ میداد. این در حالی است که همه دیدند و باور کردند که اصلاحطلبی نابود شدنی نیست و نخواهد بود چون تا زمانی که افراد موثر و قوی با تکیه بر آزادیهای مصرح در چارچوب قانون اساسی نسبت به اصلاح بسیاری از امور مصمم باشند؛ اصلاحطلبی خواهد ماند و خدشهای به آن وارد نخواهد شد.
اما به نظر میرسد که نگاه مردم با فعالان سیاسی این جریان تا حدی متفاوت است. واکنشهای مردم نه کسانی که الزاماً فعال سیاسی، خبرنگار یا از نزدیکان فعالان سیاسی هستند، با ناامیدی بیشتری به این جریان سیاسی نگریستند. در واقع بعد از عملکرد قابل نقد دولتی که اصلاحطلبان در روی کار آمدنش نقش داشتند و مجلسی که فراکسیونی اصلاحطلب دارد این ناامیدی به وجود آمده بود و با اتفاقی که برای سیاستمدار وابسته به این جریان افتاد گویا این ناامیدی تقویت شد. این موضوع دستکم از اظهارنظرهای واقعی و مجازی آنها قابل رویت نیست؟
بله، درست است. در مدت محدود، خصوصاً در ابتدای حادثه همه جور اظهار نظری صورت میگیرد و برخی اظهارات حتی تحت تاثیر شرایط و ساعات اولیه حادثه است. اما به مرور و بعد از مشخصتر شدن ابعاد حادثه ممکن است، شرایط و اظهارنظرها هم متفاوت شود. به هر روی اصلاحطلبی، استمرار خواهد داشت حتی با وجود بیان جملاتی چون «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» یا انتقادها به وضعیت موجود.
بنابراین نمیتوان با این اتفاق قضاوت کرد که اصلاحطلبی پایان یافته است، بلکه برعکس در خارج از چارچوبهای براندازانه یا حب و بغضهای سیاسی، اصلاحطلبی ضرورتی انکار ناشدنی برای اصلاح عملکرد و رویکردهای نظام جمهوری اسلامی است تا «جمهوری اسلامی» مدنظر امام خمینی (ره) مستقر شود.
موضوعاتی که شما به آن اشاره میکنید، بیشتر در مورد تفکر یا اندیشه اصلاحطلبانه است که شاید کمتر متاثر از حوادث و اتفاقات باشد اما نمیتوان نادیده گرفت که چنین اتفاقی (قتل از سوی یک چهره اصلاحطلب که اتفاقاً ابعاد سیاسی و امنیتی نیز دارد) در نگاه مردم به کارگزاران اصلاحطلب یا اصلاحطلبان تاثیرگذار است. به نظر شما این تاثیر در عرصه عمل و در بزنگاههای سیاسی همچون انتخابات (که عرصه عمل و شاید مهمترین کنش یک جریان سیاسی است) وجود ندارد؟
حوادثی که رخ میدهد و نحوه عملکرد سیاستورزان منتسب به اصلاحطلبی حتماً تاثیرات مثبت یا منفی خود را خواهد گذاشت، اما اگر بخواهیم در مورد انتخاب مردم یا نتیجه این مهمترین کنش (انتخابات) صحبت کنیم باید گفت که مردم در روزهای نزدیک به انتخابات قضاوت نهایی را خواهند داشت و نشان خواهند داد. به هر حال قضاوت یک سویه نیست و چند سو و وجه در آن تاثیرگذار است که نهایتاً باعث میشود بخشی از مردم به تصمیم نهایی برسند. لذا در این خصوص قضاوت عجولانه کردن درست نیست.
البته باید تاکید کنم که آنچه اهمیت دارد، اندیشه اصلاحطلبی است وگرنه آمدورفت افراد و عملکرد آنها نمیتواند اینگونه تبیین شود که اصلاحطلبی دچار مشکل اساسی شده است یا کارایی لازم را ندارد. لازم است یادآور شوم که برخی در سال ۷۸ هم فکر میکردند که مغز اصلاحطلبی را با گلوله از بین بردهاند، اما ۲۰ سال از آن زمان گذشته و اصلاحطلبی وجود دارد، فکر اصلاحطلبی وجود دارد و حتی سعید حجاریان با وجود مشکلات جسمی هنوز متفکر بزرگی است و اصلاحطلبان و اصلاحطلبی از نظریات آن بهره میبرند.
بعد از وقوع قتل از سوی محمدعلی نجفی حزب کارگزاران سازندگی، مشخصاً دبیرکل این حزب واکنشی نشان داد که بحثبرانگیز شد. شما این واکنش را چگونه تحلیل میکنید؟
از همان زمانی که قرار شد، شهردار تهران را شورای پنجم انتخاب کند، در میان مجموعه کارگزاران دو دستگی به وجود آمد. عدهای معتقد بودند که آقای محسن هاشمی میتواند شهردار مناسبی باشد و کارگزاران را نمایندگی کند اما برخی معتقد بودند محمدعلی نجفی گزینه بهتری است و در مجموعه اصلاحطلبان جایگاه بهتری دارد. بیان این دو نظر لزوماً به معنی مقایسه محسن هاشمی با محمدعلی نجفی نبود، بلکه بسیاری معتقد بودند که آقای محسن هاشمی که رای اول شورا را آوردهاند نباید از شورا خارج شوند تا تجربه تلخی که در شورای اول حادث شد، مجدداً به وجود نیاید.
در ادامه جریان مخالف آقای نجفی بیشتر بر این مخالفت اصرار کرد، چرا که نتوانست در شهرداری دسترسیهای مطلوب خود را داشته باشد و عملاً از مسوولیتهای مورد نظر کنار گذاشته شد. این موضوع شاید دلخوریها و گلایههای آنها را بیشتر کرد و نهایتاً درست در زمانی که آقای نجفی تحت فشارهای بیامان برخی نهادها بود، آنها هم مترصد این بودند که در بزنگاهی آقای نجفی را از میدان به در کنند. به همین دلیل هم به هر شکل و طریقی ابراز میکردند که طول عمر این شهردار بیش از ۶ ماه نخواهد بود.
همان گروه و مجموعه در راستای این فشارها، فشارهای دیگری وارد کردند و عملاً اعلام کردند که با آقای نجفی همراهی نخواهند کرد. نهایتاً فشارهای نهادهای خاص و نحوه برخورد بازپرس دستگاه قضا آقای نجفی را در شرایط بسیار بدی قرار داد. این ماجرا باعث شد شخصیت نجفی عملاً فرو بریزد. معالاسف هم فعالان سیاسی اصلاحطلب و هم بزرگان اصلاحطلب به جای اینکه دقیقاً وارد ماجرا شوند و مساله یا مسائل اصلی را شناسایی کنند به ناگهان علیه نجفی اقدام کردند و عملاً با تعمد نهادها و کجسلیقگی برخی افراد وارد این بازی شدند که آقای نجفی را از گردونه سیاست و اصلاحطلبی خارج کنند. به محض اینکه این اتفاق افتاد و نجفی از گردونه خارج شد همه زندگی او تحت نظر قرار گرفت و طوری برنامهریزی شد که آقای نجفی دست به یک انتحار سیاسی و یک جرم بزرگ زد. من در این ارتباط از بزرگان اصلاحطلب سوال میکنم که آیا رفتارشان با آقای نجفی درست بوده است یا اینکه آنها هم عملاً با جریانسازها همراهی کردند؟
شما معتقدید که واکنشهایی که کارگزارانیها به موضوع قتل نجفی نشان دادند، نوعی واکنش در مورد بحث شهرداری تهران بود؟
نمیتوان به راحتی چنین قضاوتی داشت که این نوعی انتقامگیری است، اما فکر میکنم برخی برای اینکه اثبات کنند از ابتدا مخالف نجفی بودند و تا انتها پای حرفهایشان ایستادهاند، این واکنشها را نشان دادند و از این بابت ابراز خوشنودی میکنند.
در کنار واکنشهایی از این دست جریانی هم دائماً تلاش دارد موضوع قتل را نادیده گرفته و با پررنگکردن صفات دیگر نجفی به نوعی دست به تطهیر بزند، در این راستا نیز اساساً به وقوع عمل غیرانسانی قتل توجهی نمیشود. به نظر شما این جریان هم میتواند برای جریان اصلاحات و هم برای شخص نجفی آسیبزا باشد یا خیر؟
نباید این مسائل را کاملاً جریانی دید و بررسی کرد. از سویی نباید هم نظرات شخصی برخی افراد را به حساب یک جریان گذاشت که به دنبال تطهیر نجفی هستند. البته هر کس و هر جریانی، هر قدر هم تلاش کند نجفی از جرمی که انجام داده، تطهیر نخواهد شد. متاسفانه نجفی توسط عدهای از خدا بیخبر ترور شخصیت شد، از سوی دوستانش رها و به او پشت شد و نهایتاً راهی برای نجفی باقی نماند جز دست زدن به یک انتحار سیاسی.
منبع: روزنامه اعتماد؛ ۱۳۹۸،۰۳،۱۳