کد خبر: 103275
A

روایت مرگ و زندگی مصدق از مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷ در سالروز درگذشت او/ ۱۰ سال حصر، ۲۵سال بایکوت

در سال‌های حکومت مصدق، با وجود تحریم و فشار شدید اقتصادی و سیاسی خارجی و داخلی مردم شاد، سرزنده و راضی بودند. دکتر مصدق در تمامی طول عمر سیاسی خود به دمکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های مرتبط با آن وفادار بود. او بر پایه عقیده خود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت، در دوران زمامداری‌اش اختیارات حکومتی را از شاه گرفت.

روایت مرگ و زندگی مصدق از مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷ در سالروز درگذشت او/ ۱۰ سال حصر، ۲۵سال بایکوت

به گزارش دیده بان ایران؛ بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۳۲ و برگشت شاه از ایتالیا، او با کینه‌ای که از پیرمرد سمج، ملی‌گرا و محبوب داشت، نخست به مدت سه سال او را به زندان انداخت و آن‌گاه که دید دیگر بیش ازین توانی برایش نمانده که در زندان باشد، محصورش کرد تا ارتباطش با دنیای بیرون قطع شود و از نظرها پنهان بماند بلکه از دل‌ها برود. 

سرانجام دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر مردم پس از ده سال حصر در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در  بیمارستان نجمیه که مادرش بنیانگذارش بود، در تهران درگذشت و اجازه برگزاری مراسم ترحیم او را ندادند و جز یک اعلامیه چند سطری دولتی، مطبوعات از انتشار هرگونه خبر و مطلب دیگر در آن زمینه ممنوع شده بودند. 
هدف حکومت، فراموش کردن خاطره، اندیشه و کارهای این بزرگمرد از اذهان ایرانیان بود، اما بسیاری از ایرانیان پس از آگاه شدن از درگذشت مصدق لباس سیاه پوشیدند و اشک ریختند، بیشتر معلمان کشور در کلاس‌های درس خود یک دقیقه سکوت اعلام کردند و شماری از آنان، به خاطر این عمل احضار و بازجویی و دارای پرونده شدند.

 از آنجا که پانزدهم اسفند ۱۳۴۵ (روز پس از وفات مصدق) گروهی از مردم تهدید کرده بودند که درصورت مخالفت با برگزاری مراسم ترحیم عمومی، با پوشیدن لباس مشکی یا گفتن تسلیت به یکدیگر با صدای نسبتا بلند ماتم خواهند گرفت؛ ساواک خبرچین‌های خود را مامور پرونده‌سازی، مخصوصا در مدارس و سازمان‌های دولتی کرده بود تا هرکس از دکتر مصدق یاد کند و لباس مشکی پوشیده باشد نامش را گزارش کنند و بعداً دستگیر شود.
 بیماری منجر به فوت مصدق؛ عوارض ناشی از سرماخوردگی (گویا؛ ذات‌الریه) و نیز پیدایش یک تومور در سقف دهان اعلام شده بود که مطمئناً به دلیل شرایط حصر قادر به درمان درست و حسابی نبود. نهایتا به او در روزهای واپسین عمر که شدیدا بیمار بود، اجازه داده شد به تهران و به بیمارستانی که مادرش ساخته بود و فرزندش در آن طبابت می‌کرد، منتقل شود.

 ملاقات با او به جز برای اعضای خانواده، در اینجا هم ممنوع بود. روزنامه‌نگاران اجازه نزدیک شدن به ساختمان بیمارستان را نداشتند و در خودروهای خود مقابل ساختمان «پارک هتل» نشسته و گوش به زنگ خبر از داخل بیمارستان بودند.

 این روزنامه‌نگاران آنچه را که در طول اتومبیل‌نشینی مقابل کوچه بیمارستان و «پارک هتل» دیده و شنیده بودند خاطره‌نویسی کردند و ۱۲ سال بعد در روزهای گرم انقلاب و اسفندماه ۱۳۵۷ منتشر کردند.

 این کار نشان می‌دهد که حافظه تاریخ در هیچ صورت پاک شدنی نیست. مردم انقلابی ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در دسته‌های انبوه و به  صورت گروهی رهسپار احمدآباد کرج شدند تا در مراسم سالروز فوت مصدق شرکت کنند. 

دوستداران مصدق در جریان تظاهرات و راهپیمایی‌های سال ۱۳۵۷ و با استفاده از فرصتی که به دست آمده بود، مصیبت‌های این رهبر ملّی براثر فشار دولت شاه و اِعمال محدودیت برای او را برای مردم شرح دادند و بر خشم آنان افزودند. 

طبق گزارش روزنامه اطلاعات بیش از یک میلیون ایرانی از تهران و شهرهای دیگر به احمدآباد رفتند و از ساعت ۲ تا ۵ و ۳۰ دقیقه (وقت قبلا اعلام شده) بر مزار او گریه کردند و شعار دادند. شهرداری تهران اتوبوس‌های شهر و مردم اتومبیل‌های خود را در اختیار گذاشته بودند تا این جمعیت به کرج منتقل شود. 
این جمعیت به خواست خود، مسافت کرج تا احمدآباد را که حدود ۸۰ دقیقه بود در حال شعار دادن، پیاده طی کردند. احزاب و گروه‌ها قبلا با انتشار اعلامیه، مردم را به حضور در این مراسم دعوت کرده بودند. 

در آن روز که دوشنبه بود، ادارات دولتی، مدارس و … از ساعت ده صبح عملا تعطیل شده بود. نخست‌وزیر، وزیران کابینه و مقامات دولتی وقت نیز به احمدآباد رفته بودند و آیت‌الله طالقانی نخستین سخنران این مراسم بود. 

مطبوعات تا چند روز و هر روز دو ـ سه صفحه خود را به شرح کارهای مصدق اختصاص داده بودند. چند چاپخانه تهران عکسی از مصدق را که در احمدآباد، در آفتاب و عصا در بغل زیر درخت نشسته بود و دستش را بر پیشانی گذاشته بود، در صدها هزار نسخه چاپ کرده بودند که ظرف چند ساعت به فروش رفته بود و آخر وقت روز چهاردهم اسفند بازار سیاه یافته بود. 

برای پی بردن به محبوبیت مصدق در میان مردم بعد از  آن همه سال حصر، ذکر این دو نکته کافی است: «شمارگان روزنامه همشهری با چاپ عکس مصدق در صفحه ششم شماره ۲۹ مرداد ۱۳۷۲ به ۱۲۰هزار نسخه افزایش یافت و این توجه مردم به آن ادامه یافت تا روزنامه اول کشور شد. سال بعد، روزنامه ایران با چاپ عکس مصدق در صفحه اول خود، در آن روز چندبار تجدید چاپ شد و تیراژ زیادی به دست آورد.

 در سال‌های حکومت مصدق، با وجود تحریم و فشار شدید اقتصادی و سیاسی خارجی و داخلی مردم شاد، سرزنده و راضی بودند. 
دکتر مصدق در تمامی طول عمر سیاسی خود به دمکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های مرتبط با آن وفادار بود. او بر پایه عقیده خود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت، در دوران زمامداری‌اش اختیارات حکومتی را از شاه گرفت. 

در زمان او انتشار مطبوعات، تشکیل حزب و برگزاری اجتماعات سیاسی آزاد بود و کتاب‌های تاریخ مدارس متوسطه با نظر او دوباره نویسی شده بود تا مُبلّغ قدرت‌های خارجی مسلط بر ایران و مطابق خواست و سیاست آن‌ها نباشند.

 پس از ‌این‌که وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغییر نام داده و خود تصدی این وزارتخانه را برعهده گرفت، خواست که «تاریخ ایران» را بر آموزش نظامی سربازان وظیفه در پادگان‌ها بیافزایند تا جوان ایرانی بداند که میراث او ـ ایران ـ چگونه برایش حفظ و حراست شده و در این سرزمین چه کسانی در خون خود خفته اند تا باقی مانده است و فداکاری کند. 

دکتر مصدق را احیاگر ناسیونالیسم ایرانی خوانده و نوشته اند که به همین دلیل، حاضر به سازش با بیگانگان بر سر منافع ایران نبود. به نوشته  مورخان که دکتر مصدق را از مردان بزرگ تاریخ ایران خوانده‌اند، وی در جهان سوم چراغی را روشن کرد که تا پایان «استعمار کهنه» روشن بود. 
به ملل تحت ستم و استثمارشونده هشدار داده بود که پس از استعمار کهن، استثمار و سلطه با لباسی تازه برجای آن خواهد نشست. 

دولت دکتر مصدق که مورد حمایت قاطبه ملت بود، در کودتای ۲۸مرداد سال ۱۳۳۲ که نتیجه توطئه مشترک انگلستان و آمریکا و همکاری عوامل داخلی بود برانداخته شد، به زندان افتاد و پس از تحمل سه سال زندان در پادگان لشکر ۲ زرهی تهران، تا پایان عُمر در روستای احمدآباد ساوجبلاغ (نزدیک کرج) به صورت غیرقانونی تبعید و در حصر قرار داشت. 

هنگام فوت، مصدق ۸۸ ساله بود. تا پایان سال ۱۳۵۶ تلاش بر این بود که از بردن نام مصدق در رسانه‌های کشور و سازمان‌های دولتی خودداری شود. اگرچه در سال‌های پس از انقلاب نیز امکان بازدید از خانه و مزارش در احمدآباد نوساناتی داشته است، اما سال‌هاست که در خانه محل حصر و آرامگاهش بر روی بازدیدکنندگان بسته است.

 در کتابی که پهلوی دوم مولف آن اعلام شده بود و برای مدتی کوتاه در مدارس تدریس می‌شد مصدق تضعیف و در مواردی تحقیر شده بود. 
اما سرزدن معلمان از تدریس آن کتاب و تداوم این شعار دانش‌آموزان «بشنو و باور مکن» سبب شد که از برنامه مدارس حذف شود.  آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا در یادداشت‌های خود ـ در ذیل روز هشتم اکتبر ۱۹۵۳-اعتراف کرده است که آن دولت (دولت آیزنهاور) در مساعی انگلستان برای برکنارکردن مصدق نقش داشت. 

وی نوشته است که به او تاکید شده بود که اگر مصدق در سمت خود باقی بماند، چون خود را متعهد و مکلّف به رعایت دمکراسی می‌داند، سرانجام حزب توده و مسکو بر ایران، آسیای جنوبی و آسیای غربی مسلط می‌شوند. 

به نوشته آیزنهاور، نقشه براندازی که مجری آمریکایی آن کرمیت روزولت بود، در نخستین ساعت اجرا [ابلاغ نامه برکناری مصدق توسط سرهنگ نصیری] شکست خورد و شاه از کشور گریخت. اما این عاقبت کار نبود و با نقشه دیگری و دخالت صریح‌تر بیگانگان به قدرت بازگشت و مصدق را به زندان و سپس حصر فرستاد. وفات مصدق در حصر نشان‌دهنده منش و استقامت او بر سر آرمانی بود که به آن باور داشت و راه رهایی ملت از استبداد داخلی و استعمار را در آن می‌دید.

 

منبع: همدلی

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر